در تحلیل قبلی از سخنان هاشمی نوشته بودم که تهدید هاشمی بیشتر از آن که متوجه اشخاصی همچون یزدی باشد، یک پیغام به خامنه ای است . اصولا هاشمی به عنوان یک سیاستمدار حرفه ای، تمام حرکاتش حساب شده و با زیرکی و استفاده از فرصت ها بنا شده است. اگر به کارنامه وی، در تمامی 31 سال گذشته، نگاهی گذرا داشته باشیم، خواهیم دید که هیچ گاه بصورت علنی و شفاف بازی نمیکند، اما همیشه یک خط سیاسی ثابت را دنبال میکند که مبتنی بر اعتدال است. اما این اعتدال گرایی وی، هیچ گاه سبب نشده که وی به بازیگری خنثی در عرصه سیاسی تبدیل شود. بلکه با جهت گیری هایی که بصورت ضمنی در سخنانش جلوه میابد، میتوان مسیر حرکتش را با تقریب خوبی حدس زد. این مقدمه بدین جهت ذکر گردید که نقش و وزنه او در جهت گیری دیگر سیاست مداران سنتی رژیم پر رنگ است و تقریبا دور نمای حرکت های بعدی افراد بسیاری را قابل پیش بینی مینماید.
مهمترین اتفاقاتی که پس از تهدیدات هاشمی در عرصه سیاسی داخلی ایران رخ داد، را به اختصار میتوان به تلاش برخی از سیاسیون افراطی در دادن امتیاز به هاشمی جهت جدا کردن وی از سران اصلاحات و آرام کردن وی از یک سو و موضع گیری ها جدید سران اصلاحات از سوی دیگر دانست. پادر میانی احمد خاتمی از آن رو بود که همه مردان خامنه ای میدانند که هاشمی مخزن اسرار و اسناد رژیم بوده و به اندازه کافی آتو از آقایان دارد. تلاش ها و جار و جنجال هایی که از سوی تندروهای وابسته به حلقه های کودتا، برای بازگرداندن مهدی هاشمی صورت میگرفت، نشان میداد که خروج مهدی هاشمی از کشور، حامل پیام مهمی برای آنان بوده است. این پیام چیزی جز آن نبود که هاشمی یک پایگاه امین در خارج از کشور ایجاد کرده است که در مواقع ضرور بتواند با انتشار اسنادی، پرده از چهره واقعی برخی بردارد. و مهمتر آن که بتواند با دست بالا در مذاکرات درون حاکمیتی حضور یابد. یکی از دلایل نزدیکی پیشین خامنه ای به هاشمی که در مطالب پیشین بدان اشاره شده بود، استراتژی در پیش گرفته شده توسط هاشمی بود. کسی که نقش اصلی در بالا رفتن خامنه ای از نردبان قدرت را داشته است، مسلما به ابزارهای پایین کشیدن وی هم، مجهز شده است. این عقلانی ترین تضمین در عرصه بازی سیاسی است. اما روند حوادث، نشان داد که خامنه ای تحت فشار حلقه اصلی کودتا، مجبور به تغییر موضع در برابر هاشمی شده است.
اما نقطه عطف ماجرا دقیقا از تهدیدات هاشمی شروع شده است، که پس از آن میتوانیم مشاهده نماییم که نوک انتقادات اصلاح طلبان به سمت خامنه ای و استبداد ساخته شده در پس وی متمرکز شده است. به نحوی میتوان گفت که هاشمی چراغ سبز عبور از خامنه ای را روشن کرده است. این روند در صحبت های روز قبل خاتمی مشهود و عیان است. به جرات میتوان گفت که هر وقت خاتمی موضع تندی در برابر حکومت اتخاذ کرده، فقط با تکیه به حمایت های هاشمی بوده است و گرنه با این فرض که خاتمی اهل گفتن حرف های درشت نیست، این حرکت خاتمی بیشتر به حرکت انتحاری میمانست. حرف هایی که خاتمی دیروز زد، حامل پیام های مهمی برای حاکمیت بود، اما در سطح عمومی چندان به این نکات توجه خاصی که شایسته آن بود، نشد. خاتمی ناطق توانایی است و به خوبی هم توانست که پیغام هایش را برای حاکمیت بفرستاد. تنها دقت در چند جمله خاتمی میزان درشتی پیامش را به خوبی نشان میدهد. وقتی که میگوید: « اسلام و جمهوری اسلامی که ما میخواستیم این نبود که حکومت تحت نظارت مردم نباشد»، و یا اینکه «ما قانون اساسی و اسلام را میخواهیم، ما میخواهیم رهبری که در چارچوب قانون اساسی جایگاه مهمی دارد؛ رهبر همه کشور و همه مردم باشد.». این دو جمله نشان میدهد که مخاطب اصلی این سخنان کیست. وقتی صحبت های امروز میرحسین را در همین روند مطالعه کنیم، به نتایج مصرح تر و گویا تری خواهیم رسید. میر حسین میگوید: «در سالهای اول انقلاب اسلامی اکثریت مردم قانع شده بودند که انقلاب همه ساختارهایی را که می توانست منجر به استبداد و دیکتاتوری شود از بین برده است و من هم یک نفر از این جمع بودم. ولی الان چنین اعتقادی ندارم امروز هم عوامل و ریشه هایی را که منجر به دیکتاتوری می شود می توان شناسایی کرد.» و یا وقتی در وصف جنتی میگوید: « امام جمعه بی رحمی که همواره از تبعیض و خشونت و تقلب دفاع کرده به قوه قضاییه دستمریزاد بگوید.» ؛ نشان دهنده مواضع به نسبت تازه ای از موسوی است. اما موسوی بازی را ادامه داده است تا به مشکل اصلی قضیه بپردازد: « وقتی ملت ما می بیند که عملا این نیروهای امنیتی و نظامی هستند که بر پرونده های قوه قضاییه حکم می رانند و در حقیقت این قوه قضاییه است که ضابط نیروهای امنیتی شده است، به این نتیجه می رسیم که ما در اول انقلاب زیاد خوش بین شده بودیم.» این شاه بیت اصلی سخنان موسوی است که به صراحت اعلام مینماید مملکت دست حلقه ای از سپاهیان است و عملا خامنه ای توان کنترل اوضاع را ندارد. و این حلقه کودتاست که به مملکت حکم میراند.
بصورت اختصار میتوان گفت که استراتژی جدید در پیش گرفته شده، آن است که فضای اتقادی از خامنه ای باز شود و حصار عدم انتقاد و تقدس خامنه ای شکسته شود تا بتوان فرصت هایی برای تغییراتی در اشل بالا درحکومت ایجاد نمود. نکته بزرگ آن است که اگر شرایط ادامه یابد، مسلما از درون صفوف متحدین دیروز خامنه ای، کسان دیگری هم به صف معترضین امروز خواهند پیوست.
چه این تحلیل درست باشد و یا در برخی از اجزا، تناقض هایی داشته باشد، چه این بازی جدی باشد، و چه این فقط یک جنگ زرگری برای گرفتن امتیاز از خامنه ای، مهم آن است که عبور از خامنه ای، یک واقعیت عینی شده است و دیگر تنها رو کاغذ معنا نمیابد. لذا پر بیراه نخواهد بود اگر بگوییم که دیگر دیوار ستبر ولایت، فرو ریخته است.
سلام، در پست قبلی تان یک نظر گذاشتم، نمی دانم خواندید یا نه ببخشید راه دیگری برای ارتباط با شما نیافتم، نگفتید با نظر من در وبلاگ قاموس موافقید یا خیر؟ ای-میل من yaghut79@yahoo.com
پاسخحذفبلاگ: http://ghamoos.blogfa.com
می دانید وقتی خواننده ای نباشد انگیزه آدم کم می شود، اما هدف اصلی من کمکی است که ممکن است مطالب تحلیلی به جنبش بکند، لطفاً جواب خود را به ای میل بفرستید، با تشکر فراوان
و عرض معذرت از اینکه نظر به مطلب بی ربط بود، البته باید بگویم بنده همیشه تحلیلهای شما را مفید دیده ام
مطلب شما را در بالاترین پست کردم.
پاسخحذفآدرس : http://balatarin.com/permlink/2010/2/2/1937565
با تشکر فراوان از لطفتان، من یک نظر هم داده بودم در مورد مطلب جدیدتان ظاهراً چاپ نشده، نظرم به شکل خلاصه این بود که تحلیل بسیار خوبی بود، ولی با این حال جنبش باید مواظب باشد در حین اینکه اجازه ندهد جریان تمامیت خواه هاشمی را ببلعد، نباید تصور شود هاشمی با ماست، حتی اگر شده با شعار مرگ بر هاشمی، به هر حال خواه نا خواه هاشمی به عنوان چهره منفوری در میان مردم شناخته شده است، در حالیکه هدف ما جذب حداکثری مردم است باید با سیاست با این مهره رفتار کنیم، هدف اصلی ما دمکرواسی و جذب حداکثر مردم و کم هزینه کردن پروسه است
پاسخحذفسلام و تشکر از زحمتی که برای نوشتن نکات مهم این آقایان میکشد . هموطن عزیز کسانی مانند بنده ۳۱ سال پیش دست از پا نمیشناختیم از خوشحالی چرا که انقلاب شده بود و امیدوار بودیم که دیکتاتوری رفت یا اینکه حد اقل تقلیل پیدا کرد. چند ماهی نگذشته بود که داستان یار روسری یا تو سری راه افتاد، چماق به داستان جوهری اسلامی و به قولی حزبالله . یک سال گذشت و اعدام های تک نفره و در سال دوم قتل عام کردستان و در سال سوم اعدام های فله ی جوانان کشور تحت عنوان منافق. این آقایان همه سردمداران اون قتل ها و جنایات هستند. خیلی نبوغ نمیخواست که آدم بفهمه داره چه اتفاقی میوفته. بنا بر این اغر آقای موسوی یا هر کس دیگه میگه فکر میکردیم که دیکتاتوری رفته و ۲۵ سال برای رژیم کار کرده به جز عوام فریبی نیست. نشان اینقدر بینش داره که بفهمه. حالا لا اقل اینو تازگیها نشون داده. خشونت زشت ترین وسیله رسیدن به هدف است و شیاد هرگز به هدف نیانجامد اما اینکه فکر کنیم این ملا های بیسرو پا به این سادگی دست از زندگی کاخ نشینی بر میدارن ساده لوحی است. با تحلیل شما موافقم.
پاسخحذفتحلیل هات واقعا درجه یکه.
پاسخحذفوبلاگ دیگه ای مثل این وبلاگ سراغ دارید که بیشتر با این گونه نظرات آشنا بشیم ؟
چگونه می شه غصو بالاترین شد من همون صاحب وبلاگ قاموس هستم، می تونید شما به من دعوت نامه بفرستید؟ به هر حال دوست داشتم بتونم کمکی بکنم، من لینک وبلاگتان را در وبلاگم
پاسخحذفگذاشتم اگر امکان داشت شما نیز لینک وبلاگ من را در وبلاگتان بگذارید
سیستم دعوت به بالاترین مدت هاست تعلیق شده است
پاسخحذفآریو عزیز، پیشنهاد من این وبلاگ است. من مشتری پر و پا قرصش هستم
پاسخحذفhttp://sohrabestann.blogspot.com/
اسپینوازی عزیز، شاید از قافله عقب باشم ولی ممکن است نظرتان را در مورد آخرین پست من بگویید و در صورت مفید بودن آنرا به بالاترین بفرستید، نظری است در مورد راهم پیمایی 22 بهمن
پاسخحذفhttp://ghamoos.blogfa.com
بابک عزیز، قرار همگانی بر آن است که اگر نتوانند وارد میدان آزادی شوند، به سمت برخی از مکان های استراتژیک رژیم جرکت نمایند.
پاسخحذف