۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

مهدی هاشمی به ایران بازگشت، اما چرا الان؟؟




بازگشت مهدی هاشمی به ایران، حتما دلایلی دارد. سخن گفتن از دلایل قطعی این بازگشت شاید کار آسانی نباشد، اما میتوان گمانه زنی هایی در این باره داشت. عمومی ترین این گمانه زنی ها که این روزها بسیاری آن را عنوان میکنند، آن است که بازگشت وی، عملا کارتی را که مخالفین تندور هاشمی پدر در مواقع حساس آن را به بازی میگرفتند تا نبض تحرکات وی را کندتر کنند، خواهد سوزاند.
اما آیا این دلیل اصلی است؟ در این سه سال، همواره بازگشت وی چنین کارکردی داشت، پس چرا حالا؟
عده ای ممکن است بگویند بدلیل وضعیت کنونی حکومت و پتانسیلی که هاشمی برای تحرک میبیند، این بازگشت فواید بیشتری از گذشته داشته طوری که خانواده هاشمی را مجاب به انتخاب چنین حرکتی کرده است. این استدلال همچنین این مورد را نیز شامل میشود که از میزان حساسیت گروه های تندروتر حاکمیت به دلیل کم شدن توان اعتراضی جنبش سبز نسبت به اتفاقات گذشته کاسته شده است و لذا برخورد تندی با مهدی هاشمی احتمالا صورت نخواهد گرفت. بازگشت وی مسلما به ضرر گروه های تندرو میباشد و بازداشت شبانه فائزه هاشمی و یا تجمعات سفارشی جهت ترساندن وی از بازگشت به کشور، شواهدی در درستی این نظریه میباشد. این استدلال ها البته  بیراه نیستند، اما  شاید همه ماجرا نباشد.
نگارنده اعتقاد دارد که فاکتورهای دیگری نیز میتواند در این تصمیم موثر باشند. گمانه زنی نگارنده آن است که که بازگشت مهدی هاشمی به ایران،  در آماده سازی شرایط برای برخورد با تیم احمدی نژاد میتوان جست. شاید حمله های بی سابقه امروز باهنر و الیاس نادران در مجلس  که دولت احمدی نژاد را عملا متهم به خیانت و فساد مالی کرده اند، بی ربط به این سناریو احتمالی نباشد. یعنی طبق توافق هایی که بین ائتلافی از برخی جناح های اصولگرا صورت گرفته، قرار شده که بهانه های احتمالی بدنه طرفدار احمدی نژاد جهت اعتراض به برخوردهای احتمالی حکومت با تیم وی عملا ازآن ها ستانده شود. یعنی فضایی ایجاد شود که گفته شود با هر نوع تخلفی و در هر سطحی دارد برخورد صورت میگیرد. شاید خامنه ای هم در این فضا مجاب شود که اندکی از مواضعش کوتاه بیاید. در این صورت بازگشت و بازداشت مهدی هاشمی و زندانی شدن فایزه هاشمی، بهای حذف احمدی نژاد خواهد بود.

رویدادهای چند روز آینده سهم این گمانه زنی از حقیقت را تعیین خواهد کرد

۱۳۹۱ شهریور ۳۱, جمعه

تعطیلات اسپینوزا و پیشنهادی برای بقیه

خیلی وقته از خیلی چیزا کشیدم بیرون. راستش  خیلی وقت ها دست و پا زدن الکی نه تها خسته ات میکنه، بلکه آب رو هم بقدری گل آلود میکنه که دیگه حتی جلوی چشت رو نمیبینی. همچین حسی داشتم. تلاش بیهوده. تو یه سیکل بسته افتاده بودم که دست و پا زدن های الکی به قیمت سوزوندن کل زندگیم داشت تموم میشد. این شد که کشیدم کنار
بعضی وقت ها که کاری از دست آدم برنمیاد، به جای دست و پا زدن الکی باید بکشه کنار. بشینه فیلم نگاه کنه. به زندگیش برسه. ورزشش رو بکنه. کارهای عقب مونده اش رو انجام بده. الان رفتم تو این فاز. از دور هم اخبار رو نگاه میکنم که دیگه خیلی هم به تعطیلات نرفته باشم.
ما تو این سه سال شاید خیلی جاها اشتباه رفتیم. الان هم شاید نشستن و نقد کردن گذشته چندان سودی نداشته باشه. به نظرم دیگه جنس و اشل بازی واقعا دیگه در سطح مردم نیست. یعنی اصلا دیگه کاری از دست مردم برنمیاد که ما بخواهیم با نقد گذشته یه راهی برای آینده پیدا کنیم. اقتصاد ورشکسته و خطر جنگی که هر روز صدای خمپاره و موشکش مثل وز وز مگس بیشتر شنیده میشه و مردمی که خسته از همه چیز سرشون رو کردن تو لاک خودشون که یه لقمه نون خالی داشته باشن که شب گشنه سرشون رو نذارن و بخوابن، فضایی نیست که بشه  از توش کنش اجتماعی کشیدبیرون. از واقعیت که نمیشه فرار کرد.
انگاری دیگه خیلی های دیگه هم کم کم باورشون شده که دیگه نمیشه کاری کرد و باید نشست و منتظر شد و دید که آقا میلش به جنگه یا به به نوشیدن جام زهر.
چند روز پیش دیدم که چند نفر یه فراخون دادن به اسم کمپین صلح و آزادی و از خطر جنگ حرف زدن. خوب آخه کمپینی که سر و ته نداره ملت برا چی بیان عضو بشن؟ که چی کار کنن؟ خود شما اصلا برنامه ای دارین یا باری به هر جهت این کمپین رو راه انداختین؟
تو همین فکرا بودم که به این نتیجه رسیدم شاید فقط و فقط یک برگه دیگه مونده باشه که بشه مشارکت مردم رو تو یک کنش اعتراضی جلب کرد. اما خب اصلا نمیدونم که با فضای روانی این روزای فعالین سیاسی عملی هست یا نه.
داشتم فکر میکردم مثلا یه هزار نفر آدم شناخته شده از نویسنده و بازیگر و فعال سیاسی و استاد دانشگاه و بهمان و بیسار،  بتونن یه فراخوان تظاهرات ضد جنگ بدن در محکومیت سیاست های جنگ افروزانه اسراییل و جمهوری اسلامی. البته میدونم خب هزینه همچین فراخوانی خیلی بالاست. و قبل انتشار هم اگه برادران گمنام بفهمن خب ترتیب قضیه رو میدن. اما خب چرا نشه علنی قضیه رو کار کرد.یعنی مثلا روی یه وبسایتی متن فراخوان قرار بگیره و با یک سری آدم های معروف وارد مذاکره شد که بیان امضا کنن این فراخوان رو. اما خب کی میخواد مثلا کار اجرایی قضیه رو قبول کنه و صدای نق نق بقیه هم درنیاد ......
 به هر حال به ذهن الکن من میاد که تنها فرصتی که برای جلب مشارکت مردم هست اینه که روی چنین طرحی بشه مانور داد. اگه صدنفر پیش قدم بشن و همچین فراخوانی رو امضا کنن خب ترس بقیه هم میریزه که امضاش کنن. در ضمن تظاهرات ضدجنگ چیزی نیست که حکومت به راحتی بتونه جلوش رو بگیره هر چند دودش بیشتر از همه به چش خودش خواهد رفت.
این بود پیشنهاد من
اگه فکر میکنید عملیاتی هست چنین طرحی روش بیشتر وقت بذارید و فکر کنید و نتیجه فکر کردن هاتونم بنویسین که بقیه هم بدونن.
 شاید بشه از خرد جمعی چیزی کشید بیرون و گرنه همتون باید برید تعطیلات عین خودم  چون کار دیگه ای نمیشه کرد