۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

خودنویس، بالاترین، حکومت ملوک الطوایفی











جدا از کارکرد سازنده اي که بالاترين در چند سال از بودنش داشته، نقص هايي هم دارد. اما آن چيزي که از بالاترين بالاترين ساخت، تنها حضور و فعاليت کاربرانش بود، نه مديريت آن. اعتقاد راسخ بر آن دارم که قريب به اتفاق نقايص بالاترين ريشه در مديريت اين سايت دارد. در اين نوشتار درباره حواشي يکي از مواردي که مديريت بالاترين با بي خردي عمل نمود، را بازگو خواهم کرد . لازم به ذکر است که بنده مدت هاست که از فعاليت در بالاترين کنار گرفته ام، و تنها امري که سبب نگارش اين سطور شد، تهت ناروايي بود که به بنده روا داشته بودند.
به نظر من بالاترين همان جامعه ايراني است، با بسياري از خصوصيات حاکم بر رفتار و عملکرد ما ايرانيان. اگر جز اين بود بايد شک ميداشتيم که بالاترين از دل جامعه ايراني جوشيده باشد. اما يکي ازمواردي از بالاترين که بسيار شباهت به اين جامعه دارد، سيستم حاکميتي آن است. اگر تاريخ ايران را اندکي خوانده باشيد، به خوبي خواهيد ديد که يک  بي نظمي خاص در عرصه قدرت در اين سرزمين حاکم بوده است. حتي در زمان هايي که وسعت آن را چندين برابر مساحت کنوني ايران تخمين ميزنند. همواره قدرت هاي محلي در کنار قدرت مرکزي وجود داشته که بعضا تنها باج گذار حکومت مرکزي بوده اند و ديگر هيچ سنخيتي با حکومت مرکزي نداشته اند. پس از اضمحلال حکومت عباسيان و سربرآوردن شورش هاي مردمي و ملي، اين آشفتگي بيشتر نمود مي يابد،  وضعيت حاکم بر ايران آن دوران را بيشتر ملوک الطوايفي  ميتوان دانست. حتي در زماني هايي که قدرت مرکزي ، قدرت زيادي داشته است،  باز اين حکومت هاي محلي، نگارنده از آن به خرده حاکميت تعبير مينمايد، وجود داشته اند. پر بيراه نخواهد بود که اين دوران طولاني را تنها امپراطوري هايي بدانيم که بر اساس يک حکومت مرکزي شکل يافته اند. با ظهور قاجاريه، و مدرنيزاسيون اجباري جامعه ايراني، کم کم از ميزان و قدرت خوانين محلي کاسته ميشود، هر چند شيب وقوع اين فرآيند در ابتداي امر بسيار کم ميباشد، اما در اواخر قاجاريه و سپس در زمان رضا خان و پسرش اين منحني با شيب بيشري صعود ميابد. البته با نزول  قدرت خوانين محلي، برخي اصناف و دسته جات، بصورت تدريجی قدرت خوانين را از آن خود ميکنند. بازاريان و روحانيون دو دسته بودند که کم کم شريک قدرت حاکمان مرکزي گشتند.
اين مقدمه شايد به نظر شما بي ربط به موضوع بحث باشد، اما نگارنده جهت روشن تر کردن، معناي دقيق از آن چه در استعمال ملوک الطوايفي در بالاترين در  نظر دارد، بي نياز از آن مقدمه نبود.
اگر عضو  بالاترين بوده باشيد، و مدتي بصورت جدي فعاليت داشته باشيد، بي شک به برخي محفل ها و گروه ها برخواهيد خورد. محفل هايي که ظاهرا بر اساس  يک خواست مشترک، يا عقايد نزديک به هم يکديگر را به مرور زمان يافته و به سمت و سوي کار تشکيلاتي سوق يافته اند. تا اينجاي قضيه را ميتوان امري ميمون و مبارک دانست، چون حداقل ميشود گفت که در دنياي مجازي ما ايرانيان در حال آموزش و تمرين کار دست جمعي هستيم. اما اين تمام قضيه نيست.  چنانچه شما مدلي از حکومت را در نظر بگيريد که احزاب و دسته جات متنوع در آن فعال باشند، و بر اساس يک مدل و الگوي ثابت و معين به نام قانون، هر کدام بتوانند ميزاني از قدرت را کسب کرده و براي افزايش سهمشان رقابت نمايند، بدون شک و شبهه آن جامعه پويا بوده و روند رشد و توسعه پايدار را خواهد پيمود. اما چرا در جامعه اي مثل ايران با تاريخ 100 ساله احزاب چنين توسعه پايداري عملي نشده است؟ پاسخ تنها در يک کلمه است؛ قانون.
 قانون در ايران هيچ وقت ثابت و مشخص نبوده  و همواره نياز به تفسير فردي قدرت نشينان داشته است. اين امر در بالاترين بسيار مشهود و هويداست.  ظاهرا شما با برخي از قوانين مندرج در آن  روبرو هستيد، جدا از آن که اين قوانين ضعيف و يا قوي هستند، شما با اجراي شخصي قانون روبرو هستيد.
اينجا مديران بالاترين ميزان قانون هستند و ميل و خواسته آن ها به هر سمت که چرخيد، قانون را تفسير و اعمال ميکنند. حال همان مدل ملوک الطوايفي را در بالاترين در نظر آوريد. دسته جاتي متنوع و با خواست هاي گاه متناقض و مديريتي که ديمي تصميم ميگيرد و اعمال ميکند. بديهي است در چنين وضعيتي آن دسته و گروهي که به مديران نزديکي بيشتري يابد، ميزان بيشتري در تصميم هاي آنان و تفسيرهايشان از قوانين تاثير گذار خواهد بود.
بنده قصد ورود به موارد  بسياري که خود شاهدي بر اين ادعاست را ندارم، و تنها به دو مورد مرتبط با خود بسنده ميکنم. 
کاربري که نزديکي زيادي به مديران دارد، در محيط ديگري بنام فرند فيد هتاکي هاي بيشماري عليه بنده مينمود، تصميم شخصي من بر پرهيز از برخوردها با چنين اشخاصي است که ادبشان معرف شخصيت ناهنجار فردي و خانوادگي است. مسلما براي کم شدن اصطکاکات، ايشان را از ليست دوستان حذف کردم. اما ادامه داستان آن جاست که مديريت بالاترين به صورت يک طرف ديگر دعوا وارد ميشود و حساب بنده را براي مدت يک هفته به دليل لينک دادن به فرند فيد مسدود ميکند، دليل مضحک آنان نيز بلاک کردن چنين کاربري است. وقتي مديريت بالاترين يک طرف دعوا قرار گيرد، مسلما به ياد نخواهد داشت که مشاهده يک حساب کاربري عمومي، حتي براي آنان که بلاک شده اند ميسر و ممکن است.
با توجه به اعتراضات شخصي به روند نوچه پروري و مديريت باندي  بالاترين، و مهمتر در اعتراض به مشروعيت دادن به حضور گروه هاي تجزيه طلب و حمايت پيدا و پنهان از ايشان تصميم به ترک بالاترين گرفتم. مهمترين پارامتر در اين تصميم گيري آن بود که خود را مسئول در برابر مشروعيت حضور عناصر تجزيه طلب وابسته به دول خارجي ميديدم، و حضور منِ نوعي را مماشاتي در اين امر مي پنداشتم. البته اين مورد ذکر شده چندان اهميتي در کليت ماجرا ندارد،  تنها به دليل ارتباط آن با اتفاقات اخير، به ذکر آن پرداختم که در ادامه خوانندگان، اين ارتباط ساختاري آن را با کليت مساله خواهند ديد.
جناب آقاي نيک آهنگ کوثر، کارتونيستي که ادعاي نقادي از کساني دارد که زماني در سيستم جمهوري اسلامي داراي منصبي بوده اند. در اين نوشتار اصلا بنايي به ورود به درستي يا نادرستي اين امر  و نحوه انتقادات و دلايل محتمل بر اين ابرام در تکرار مکررات ايشان را ندارم،  اما آن چه قابل ذکر است ادعاي ايشان مبني بر اهميت نقادي بيرحمانه  براي استوار کردن خيمه آزادي بيان است. ايشان يکي از کاربران فعال بالاترين ميباشد و صاحب يکي از اين دسته ها و باندهايي که پيشاپيش ذکر گرديد. تا اينجاي قضيه را بصورت کلي ميتوان امري مطلوب شمرد، و آن را بصورت کلي امري طبيعي دانست. اما آيا دسته جناب کوثر، خود به آزادي بيان معتقد است و به حريم هاي شخصي و عرفي براي برقراري آزادي بيان پايبند است که هر بار منتقدينش را به صفتي و انگي مينوازد؟ و هر بار از تهديدات جاني خودش توسط ديگران سخن ميراند؟ ( البته با توجه به شناخت از شخصيت ايشان، ميتوان مطمئن بود، اگر چنين امری واقعيت داشت، تا کنون هزاران بار مصاحبه اختصاصی با خبرگزاری ها داشتند و اسناد آن را عمومی ميکردند.)
نگاهي کوتاه به کامنت هاي نگاشته شده توسط ايشان و تهديد، تمسخر منتقدين توسط ايشان، نشان گر آن است که ايشان و لشکريانش آزادي بيان را تنها براي خود ميخواهند، نه براي ديگران! آزادي بيان را براي تخريب ديگران ميخواهند نه نقد آنان. وقتي از پاسخ گويي به سئوالات منطقي کاربران در ميمانند، نه تنها به ايشان انگ ميچسبانند، بلکه حتي آنان را مامور اطلاعات ميشمارند، و حتي پا را فراتر نهاده و تهديد به رديابي کاربران ميکنند. در يکي از کامنت هاي مرقوم ايشان، ادعا شده است که دوستاني دارد که ميتواند محل اقامت يکي از منتقدينش را بيابد؟!! خود اين جمله نشان از چهره واقعي اين افراد ميدهد.
اما ذکر ايشان تنها بدين مناسبت بود که نشان دهد که مديريت باندي، يک مجموعه به نام بالاترين چه بلايي ميتواند بر سر آن بيارد. کامنت هاي منتقدين آن ها در چشم برهم زني، از صفحه روزگار پاک ميشود؟! با ادعاي فحاشي؟! که در آن ها تنها چيزي که نمي شود يافت، همين فحاشي است. و حتي پا را فراتر از آن نهاده و حساب کاربري تعدادي از مخالفين ايشان را ميبنندند.  همه اين ها نشاني است از آنکه جوهر احکام بالاترين به خودنويس ديگران است.
حساب کاربري بنده را نيز در همين پروسه مسدود کرده و ذکر کرده اند: که بدليل حساب هاي مجازي متعدد، آن را بسته اند. اين تهمت زني و افترا تنها بابت آن بوده که هيچ دليل و حجت ديگري براي بستن حساب کاربري غير فعال بنده نيافته اند، و از آن ابزاري ساخته اند هم براي ترور شخصيتي بنده ( که يکی از منتقدين آنان بوده ام) و هم براي حذف ديگر منتقدين. بنده به صراحت اعلام ميکنم که تنها يک حساب کاربري داشته ام، و 6 ماه بوده است که با آن وارد بالاترين نشده بودم. طرفه آن که حساب کاربري آکريم را هم به دليل فحاشي و تقلب بسته اند و در سند تقلب به لينک ارسالي توسط بنده  استناد کرده اند. لينک ارسالي بنده حدودا 7 ماه پيش بوده است، جالب آن است که سيستم ايشان هفت ماه در خواب غفلت بوده و ناگهان تقلبي کشف ميکند.
وقتي مديريتي بر اساس منافع باندي و گروهي باشد، صداي منتقد بايد خفه شود، قلمش شکسته و آبرويش ريخته. در چنين سيستم هايي قانون حد و مرز حکمراني نيست، بلکه ابزاري است براي سرکوب. ريشه همه بي نظمي ها و آشوب ها، از تفسيرهاي شخصي گاها متناقض ايجاد ميشود.
مديريت يک سايت اجتماعي، همچون بالاترين موظف است که اطلاعات شخصي کاربران را پيش خود محفوظ بدارد، آيا در مورد بالاترين چنين بوده است؟ بنا به نقل قول هاي آقاي نيک آهنگ، و بنا به کامنت هاي مرقوم توسط ايشان ، ميتوان فهميد که چنين مهمي در برابر رابطه بازي به هيچ انگاشته ميشود. ضوابط فداي روابط ميشود. کمترين انتظار از بالاترين آن بوده که  زماني تهديد به افشاي اطلاعات شخصي کاربران ميشد، در مقام وکيل مدافع عمومي کاربران، با اين برخورد مخالفت شود، حاشا که چنين نشده، بلکه از شواهد امر پيداست که مديريت نيز در اين تخلف دست داشته و دارد.
سخن به درازا رفت، و اين امر از حوصله خوانندگان خارج، اين مطلب را به پاسخي به ف.م.سخن پايان ميدهم که يکي از خودنويسان است. ايشان در مطلب که به تازگي منتشر شده است، منتقدين نيک آهنگ و مسيح علينژاد را سعيد امامي پنداشته است که تنها در صدد حذف مخالف هستند. ابتدا بايد از قياس خانم علينژاد با نيک آهنگ متعجب بود، چرا هر چه آن يکي نان را به قيمت روز ميخورد، اين يکي  حداقل در طي يکسال  و نيم نشان داده، که شرافتش را در بازار مکاره به حراج نميگذارد. علينژاد هر کم و کاستي داشته باشد، نشان داده با خودش و با دلش صادق است، غشي در او نيست، نه خودنويسي دارد که غم تهيه جوهرش را داشته باشد، نه از قامت خبرنگار خارج شده، و در قامت رهبري اپوزيسون جديد ظاهر تا در فکر عضو يابی آن باشد. اما برخي گويا قصد پوشيدن عباي اپوزيسيون جديد را در سر دارند و راه آن را تنها در جنجال يافته اند. اما قسمت ديگر پاسخم در مورد اين قياس است، خواستم بگويم  که ف.م.سخن، وجدان عمومي، چنين نيست که با خوش رقصي هاي شما قلب واقعيت را پذيرا شود، و گرنه امثال شما در همين سيستم جمهوري اسلامي کم از فضايل رهبري و نشاندن وي در جايگاه جانشين پيامبر و خدا  سحن نراندند، در جاسوس و عامل بيگانه بودن زندانيان سياسي کم قلم قلمفرسايي نکردند و در تخريب همراهان سبز جنبش، کم خودنويس ها جوهر افشاني نکردند، حاشا که کسي اين خوش رقصي ها را باور کرده باشد. آقا يا خانم، ف.م.سخن، سعيد امامي کسي بود که منتقدش را ميکشت و به او انگ هم ميزد، سعيد امامي کسي بود که برايش هدف وسيله را توجيه ميکرد. سعيد امامي کسي بود که قدرت را ميپرستيد. سعيد امامی برخواسته از سيستمی بود که قانون برای منافع شخصی ابزار بود. و سعيد امامی نماينده حاکميتی بود که حاکمان نماينده و مدافع همه مردمشان نبودند، و خون برخی رنگين تر بود. وجدان عمومی شايسته تر اين قياس را خواهد داشت که عملکرد چه کسی يا کسانی حذفی است و سنخيت بيشتری با سعيد امامی ها دارد.
و در پايان ميگويم:
خود شکن، آينه شکستن خطاست

۱۳۸۹ آبان ۱۱, سه‌شنبه

استیضاح احمدی نژاد را خامنه ای به سپاه ابلاغ کرد













در مطلب پیشین از تقابل خامنه ای و احمدی نژاد نوشته شده بود و یکی از اهداف سفر خامنه ای به قم، رایزنی برای ایجاد جبهه جدیدی علیه احمدی نژاد ذکر شده بود. شواهدی نیز بر این امر ارایه شد، که برخی نیز بر صحت خبر درگیری سپاه و وزارت اطلاعات، ارجاع داده شده به سایت جرس، شبهاتی وارد کرده بودند. که هر چند از نظر نگارنده، صحت خبر درگیری بین وزارت اطلاعات و سپاه، تایید شده است، اما با انتشار مطلبی در ارگان رسمی سپاه، لازم است که هم بر درستی آن خبر درگیری صحه گذاشت و هم باز این مطلب را نشانی دیگر از تقابل روز افزون بین خامنه ای و احمدی نژاد محسوب نمود.
 ارگان رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سخن احمدی نژاد را در مورد "در راس امور نبودن" مجلس، "تعریض" به رهبران فعلی و سابق جمهوری اسلامی ایران دانست. این مطلب در رسمی ترین تریبون سپاه یعنی نشریه "پیام انقلاب" چاپ شده است. نشریه ای که زیر نظر مستقیم نماینده ولی فقیه در سپاه نگاشته و منتشر میشود. پر بیراه نخواهد بود که مواضع آن را منویات واقعی خامنه ای دانست که از طریق مجتبی به علی سعیدی ابلاغ میشود.  و وقتی چنین مطلبی در تریبون رسمی خامنه ای در سپاه انتشار میابد، تنها میتوان چنین برداشت کرد که خامنه ای  فرمان  آماده باش به سپاه برای رویارویی با حواشی این تقابل را  داده است. 
مروری بر متن مقاله مذکور، به خوبی روشن میسازد که هدف از این آماده باش چیست و بردی که برای این پروژه در نظر گرفته شده است، تا به کجا خواهد بود. در این مقاله این بار، خود احمدی نژاد مستقیما آماج حمله است، نه به مشایی و یا احیانا رحیمی. که خود نشانی است از تفاوت این برخورد با برخوردهای سابق با تیم احمدی نژاد. حتی  به امکان استیضاح وی توسط نمایندگان نیز اشاره شده است، که از آن میتوان  حتی تبین چگونگی حذف احمدی نژاد تعبیر نمود.
اما نکته دیگر در مورد این مقاله، استفاده از لقب مجلس اصولگرا برای مجلسی است که خامنه ای در این یک ساله چندان روی خوشی به آن نشان نداده بود. دو دلیل برای استفاده از عبارت " مجلس اصولگرا" در این مقاله میتوان متصور بود. 
1- تایید هر اقدام مجلس  در زمینه برخورد با احمدی نژاد از جمله استیضاح وی. 
2-  چرخش کلی خامنه ای به سوی اصولگرایان سنتی که ره آورد خامنه ای از سفر قم بوده است. 

اکنون نگارنده با قوت بیشتری مطلب پیشین خود را تایید نموده و پیش بینی میکند که حذف احمدی نژاد به زودی رنگ واقعیت خواهد گرفت.
اما هنوز دو نکته جای دقت و تعمق  بیشتری دارد:
اول این که چرا خامنه ای به  حذف احمدی نژاد راضی شد و یا اصولا دلایل این تقابل چیست؟ 
دوم آن که احمدی نژاد و هم تیمی هایش در این مدت باقی مانده تا ناک اوت شدن، چه کارت هایی  را رو خواهند کرد تا موازنه قدرت  را به نفع خود تغییر دهند؟
بطور اجمالی جواب سئوال اول را میتوان در سه گزینه احتمالی دسته بندی کرد :
 1- وضعیت فوق بحرانی حکومت در استانه هدفند سازی یارانه ها؛ طبق پیش بینی های تایید شده توسط شورای امنیت، احتمال سرنگونی حکومت طی شورش های مردمی وجود دارد. بدیهی است که حذف احمدی نژاد در این شرایط یک گزینه برای هم شوکه کردن جامعه خواهد بود که توان حرکت را از وی بگیرد. احتمالا تمام تقصیرهای گرانی و ناکارآمدی بر سر احمدی نژاد خراب خواهد شد تا با حذف وی، به نحوی مقداری از پتانسیل نارضایتی ها بکاهند.
2- ایجاد اختلاف در صفوف معترضین و بویژه جدایی اصولگرایان سنتی ازاصلاح طلبان: بدیهی است که با حذف احمدی نژاد، نیروهای سنتی جامعه، همچون بازار و حوزه که جلوی حکومت قد علم کرده بودند و هر روز احتمال اجماع آنان با جنبش سبز میرفت؛ راضی شده و پتانسیل این اتحاد حداقل خواهد شد. از سوی دیگر نیروهای محافظه کار تر و تکنوکرات های اصلاح طلب و همچنین نیروهای نزدیک به اکبر هاشمی رفسنجانی، خواستار مشارکت در قدرت شده و به نحوی نیروهای جوان تر اصلاح طلب را منزوی خواهند کرد. مهمتر آن که در بین جنبش سبز  این اختلافات نمودار خواهد شد. برخی ندا خواهند داد که ما خواستار برکناری احمدی نژاد بودیم که رسیدیم، و بخش اعظم جنبش سبز که تقریبا به هیچ یک از خواسته های اصلی خود نرسیده اند، و کف مطالباتی که میرحسین مطرح کرده بود، نه تنها ضمانت اجرایی نخواهد یافت، بلکه حکومت اصلا برای آن ها وزنی قایل نخواهد شد. البته این سناریو آن ها، با عملکرد خوب کروبی و میرحسین تا حد زیادی میتواند بی اثر شود.
3- در هیاهوی  حذف احمدی نژاد و شروع هدفمندی یارانه ها، سناریو توافق با گروه 5+1 بصورت پنهانی دنبال خواهد شد. و امتیازهایی سر پرونده هسته ای  بی سر و صدا به غرب  داده خواهد شد.
اما برای جواب دادن به سئوال دوم، نگارنده ترجیح میدهد که فعلا ناظر امور باشد. چرا که اعتقاد دارد که احمدی نژاد شخصی است که از آخرین داشته هایش نیز استفاده میکند و هیچ خط قرمزی در این مورد نمیشناسد. مسلما احمدی نژاد در این فاصله تا عملیاتی شدن پروژه استیضاحش، حادثه جنجالی دیگری رقم خواهد زد