۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

در حاشیه اکتشاف علمی بزرگ !!! دکتر مهندس محمود احمدی نژاد









احمدي نژاد، رييس دولت کودتا، در يک کنفرانس خبري با رسانه‌هاي داخلي و خارجي  شرکت کرد و پس از خط نشان کشيدن برا جهان تحت امرش و اخم کردن به دشمنان انسانيت  و مستبدين تاريخ، اکتشاف بزرگ خويش را در طي اين کنفرانس پرده نمايي نمود. اين جناب دکتر مهندس، اعلام نمود که واحد مساحت، زين پس بايد متر مکعب باشد، چون ما مهندسيم و ميدانيم آمريکا به ما حمله نميکند و چون ما مدير جهانيم و حتي آن بچه 6 ساله اسپانيايي ما را به اسم کوچکمان صدا ميکند. 
نام برده در توضيحاتي مختصر درباره اين اکتشاف گفت که همان دختر 16 ساله غني کننده اورانيوم در زيرزمين، در طي تماسي با بنده اعلام کرد که محمود!! تو که دنيا رو به لرزه در آوردي، چرا جسد اين همه به اصطلاح رياضي دان و فيلسوف رو که از 6 - 5  هزار سال قبل سر مردم کلاه گذاشته اند و واحدهاي جعلي به مردم قالب کرده اند را به لرزه در نمي آوري. بنده فرزند خلف سيد علي، اوس حسن، حضرت مصباح و ... ديدم پر بيراه نميگويد و به تفکر عميقي فرو رفتم و پس از سير معنوي و مشورت با پدران حقيقيم که همه در رکاب مادرم بوده اند، به اين کشف الهي نازل گشتم.
خبرنگاري از انگيزه وي درباره اين کشف الهي خاص پرسيد و دکتر مهندس محمود، اعلام کرد که بنده مبنايم عملکرد خودم ميباشد وقتي ديدم که ايران را از کشوري به مساحت يک ميليون و هفتصد و پنجاه هزار کيلومتر مربع  به کشوري با يک لايه يک متری از فضولات خودم که مستقيما از هاله نور اينجانب تهيه شده است تبديل کرده ام چرا ما بياييم و از واحدهاي منحط و شيطاني غربي براي واحد مساحت استفاده نماييم. خدا وکيلي ما بايد دنيا را تشويق نماييم که از واحد ما استفاده کنند. مگر نه اين که ما قرار است براي دنيا مديريت نماييم، پس بايد با برون يابي عملکرد خود در ايران، آن را به دنيا تعميم دهيم و بنده از همينجا اعلام ميکنم که در آينده نزديک، نه تنها تمام خشکي ها، بلکه درياهاي روي زمين را به فضولات خودمان خواهيم پوشاند تا جهانيان بدانند که  هاله نور ما چه قدرتي دارد و از اين پس از واحد متر مکعب براي اندازه گيري مساحت روي کره زمين استفاده نماييند.


 



۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

آيــا مـا محـکوم هستيم که آزاد باشـيم؟


مطلبی که دکتر آرام حسامی عزیز، به مناسبت یکسالگی جنبش سبز، برایم فرستاده بود تا بخوانم، و امیدوارتر در این راه قدم بردارم. بی مناسبت ندیدم تا آن را بین همرزمان دیگر نیز تقسیم کنم.






هرانساني‌ که با مکانيسم قدرت خودکامه ، دست و پنجه نرم کرده باشد و فشار چکمه قدرت را روي گلويش بطور ملموسي حس کرده باشد، مفهومي‌ از درست و نادرست، از ظلم وعدالت، از جبر و اختيار هم خواهد داشت.  چنين برخوردي، شناختي‌ از اين مفاهيم درانسان بوجود مي‌آورد . موقعيت ويژه اجتماعي ، اقتصادي، سياسي و‌ حتي بي سوادي يک فرد، مانعي براي درک اين مفاهيم نيست. چيزي دراين تجربه شخصي‌ هست که اين درک را فرا مليتي و فرا نژادي مي‌سازد.
در ماه مي‌‌۱۹۴۰ هيتلر به فرانسه حمله مي‌کند. يک ماه بعد سربازان آلماني‌ وارد پاريس ميشوند. يک هفته بعد ازآن، با به زانو درآمدن ارتش فرانسه، نخست وزير فرانسه، هم به آتش بس وهم به معاهده ايي يک جانبه تن در ميدهد. فرانسه به دستور هيتلر به دو قسمت تجزيه ميشود. آلمان به مدّت ۵۰ ماه، تا اوت ۱۹۴۴، تنها قدرت حاکم در فرانسه باقي‌ ميماند. در اين مدت تخريب، ويراني، زندان، خفقان، شکنجه، تحقير ومرگ خشونت آميز،جزئي از زندگي‌ روزمره  فرانسوي ها ميگردد. جوّي مملو ازنااميدي، با هواي کاملا ً مسموم تمام فرانسه را در برميگيرد. فرانسويها با روحيه اي مغلوب و آميخته به يأس، افسرده و مضطرب، دغدغه سرنوشت نامعلوم خود و ميهنشان را دارند. در سال ۱۹۴۳، در چنين جو تهوع آوري، ژان پر سارتر مينويسد:
 " ما محکوميم که آزاد باشيم".
آيا سارتر به تنا قضي که در اين جمله وجود دارد، واقف نيست؟ مگر خودش شخصا ً جنگ را تجربه نکرده بود؟ مگر او خود زير سلطه قدرت خود کامه نازي زندگي‌ نکرده بود؟ مگر خودش به جنگ نازي‌ها نرفته بود؟ مگر زندان نيفتاده بود؟ مگر با چشم خود استبداد و ظلم نازي‌ها را با ملت، نديده بود؟ مگر او اضطراب، افسردگي، يأس و بيهودگي را درهموطنانش به طور ملموسي حس نکرده بود؟ پس دليل اين مدعا چيست؟ چرا ما محکوميم که آزاد باشيم؟
بطوراجمالي، جواب سارتر به اين پرسش‌ها اين است که:
 محکوميت ما در واقع زاييده دو پديده اجباري است
 ۱. هستي‌ و وجود ما در اين جهان
 ۲. انسان بودن ما در اين عالم هستي‌
 هيچ کدام از اين دو اتفاق به اختيا رخودمان نبوده و هيچ کس دراين دو مورد هرگز حتي نظر ما را هم نپرسيده است. مشورتي با ما نشده است . ما دراين دو مورد تصميمي نگرفته ايم. اما اين محکوميت ما به انسان بودن الزاما ً به معناي محکوميت ما به آزاد بودن نيست. مگر اينکه سارتر ادعا کند که معناي انسان بودن، آزاد بودن است. اين دقيقا ًخود، ادعاي بحث انگيز سارتر مي‌باشد.
طبق فلسفه سارتر،انسان برخلاف يک ميز، يک صندلي، يک سيب داراي ضميري آگاه و ذهني فعال است . اين ذهن فعال، امکان شناخت را براي ما ميسر مي سازد. درطي اين خود شناسي و محيط شناسي، انسان به اين نکته نيزپي مي برد که برخلاف اشياء، ازقدرت اختياروانتخاب برخوردار است .به اين معنا که بر خلاف ميز و صندلي که ماهيتشان از قبل مشخص وتعيين شده مي باشد، انسان هرلحظه با اعمال اراده و انجام تصميماتي که مي گيرد ، ماهيت خود را تعيين مي کند. ويژگي خاص انسان اين است که او هستي خودش را خود مي سازد و مشخص مي نمايد. ما تصميم مي گيريم که معلم باشيم، مادري کنيم، خياطي بياموزيم، موسيقي بنوازيم، نقاشي کنيم، راست بگوئيم يا دروغ. هرکدام از ما ، درواقع، پديده اينگونه تصميماتي هستيم که تا به امروز گرفته ايم. با تحقق بخشيدن به اين تصميمات، وجود، هستي، ماهيت و جوهر خود را نيز، هرآن، تعيين مي کنيم. به همين منوال، با انجام هر خواسته جديدي، خود را دوباره و دوباره، ازنو، ميسازيم. بله، جسم ما ممکن است دردانشگاه، در خانه، درخيابان ، دربيمارستان و يا درزندان باشد. اما اين ضمير آگاه و ذهن فعال ما است که تصميم مي گيرد که چه معنايي،به اين گونه بودنها بدهد. از نظر سارتر، انسان بودن، مختار بودن و آزاد بودن، همـانــا، يکي‌ است. 
جواب سارتر به اشغالگري، تهديد، تحقير، خفقان، شکنجه و به مرگ وحشيانه در دست رژيم خودکامه، ين است: که ما محکوميم آزاد باشيم و خود را دوباره و دوباره، با هر تصميم جديد، ازنو بسازيم. حتي درزمان جنگ، حتي در سلول انفرادي، و حتي زيرشکنجه، فردآزاد است که راست بگويد و به هم قطاران خود خيانت کند و يا دروغ بگويد و ازوجودشان اظهاربي‌ اطلاعي کند. 
با انتخاب هر يک از اين گزينه هاست که يک شخص ، وجود خويش را به عنوان يک وطن پرست و يا يک خائن تعريف و تعيين مي نمايد. درهرصورت تصميم با ماست، اختيارازآن ماست. انسان بودن يعني‌ محکوم به تصميم گرفتن.
يک فرانسوي مي‌توانست، دولت ويچي را به رسميت بشناسد و يا مي‌توانست از دوگل و دولت فرنسه آزاد درلندن، حمايت کند. مي‌توانست آتش بس تحميلي را به رسميت بشناسد و يا به مبارزه مسلحانه، کماکان ادامه دهد. مي‌توانست با دولت اشغالگرنازي همکاري کند و يا به نهضت مقاومت ملي‌ بپيوندد. مي‌توانست فرار را برقرارترجيح دهد. مي‌توانست درتبعيد مبارزه کند و يا در وطن ،خيانت ، يا مي توانست، چه درغربت و چه دروطن ،سکوت اختيارکند !
 به هرحال تصميم و اختيارازآن فرد است. اين ما هستيم که سرنوشت خود را با تصميم‌ها واعمال مان رقم مي‌زنيم. اما از اين تصميم گيري، مارا گريزي نيست . ما محکوميم که آزاد باشيم. درواقع قهرمان ِاول ِکتاب ِهشتصد صفحه اي هستي و نيستي سارتر، آزادي است.  
يک سال پيش، مردم ايران تصميم گرفتند که با راي خود، سرنوشت خود و ميهنشان را، به گونه اي ديگررقم بزنند. از بعد ازاعلام نتيجه انتخابات تا امروز، مردم آزاد منش ايران با پا فشاري واستقامت خود براي مطالبه حقوقشان، حکومت را برسريک دو راهي‌ قراردادند: يا تسليم واحترام به تصميمات و اراده جمعي‌ وارزش‌هاي دمکراتيک و يا پرداخت هزينه اعتراضات و مبارزات  مردمي با حکومت. واکنش مکانيزم قدرت، به اين اراده گروهي و تصميمات اجتماعي در طي اين مدت، تحقير، خفقان، زندان، شکنجه، تجاوز و گلـوله بوده است. در واقع اين تصميمات وعملکرد جنبش آزادي خواهانه مردم،افشا کننده تمام تضادها و تناقض‌هايي‌ جمهوري اسلامي ازبدو تاسيس آن ،بوده است. اين درايت و استقامت اين جنبش بوده است، که رژيم جمهوري اسلامي را مجبور به انتخاب روش و منشي کرده است که ماهيت خود را به عام وخاص نشان دهد: يعني‌ يک رژيم خودکامۀ مطلق. باز اين ذکاوت و کارداني اين جنبش بوده است که حکومت را مجبور به اخذ تصميماتي کرده است که ماهيت فاشيستي خود را از ۲۲ بهمن به طور ملموسي به نمايش بگذارد.
اما اين تصميم حکومتي، تنها تصميم سرنوشت ساز، در طي يک ساله گذاشته نبوده است:
دو کانديدي که هم خودشان و هم همسرانشان، با هزينهٔ بسيارسنگين، تا به امروز پاي حقوق مردم، قانونمندي وعدالت ايستاده اند نيز، تصميم خود را گرفته اند.
آن مرجع تقليدي که مردم را به مال و جاه نميفروشد و جنايات رژيم را مورد انتقاد قرار ميدهد، او، امروز تصميم خود را گرفته است.
آن روشنفکر مذهبي‌ که ديگر حاضر نيست توجيه کننده پندار، گفتار و کردار اين رژيم باشد، او نيز تصميم خود را امروز گرفته است.
آن استادي که با وجود حضور جاسوسان رژيم در کلاسها يش به انتقاد و شماتت بالاترين مرجع شرعي و حکومتي ادامه ميدهد وآينده خود و خانواده اش را در آستانه باز نشستگي به خطر مياندازد، او نيز تصميم خود را گرفته است.
آن وکيلي که براي دفاع از حقوق زندانيان سياسي وعقيدتي‌ تا پاي جان ايستاده است، تصميم خود را گرفته است.
آن پزشکي که با افشا کردن تجاوزها و جنايت‌هاي رژيم در زندان، به استقبال مرگ ميرود، او نيز تصميم خود را گرفته است.
آن خبرنگاري که خود را به آب و آتش ميزند تا روايت آزادي خواهي‌ مردم را بازگو کند، او نيز تصميم خود را گرفته است.
نويسنده‌اي که به نان شب محتاج است ولي‌ قلم خود را به رژيم ننگ نميفروشد، او نيز تصميم خود را گرفته است.
شاعري که صداي آزادي را به نظم مي‌کشد وآماده تحمل هزينه سنگين اين عمل را دارد، او نيز تصميم خود را گرفته است.
هنرمندي که صدايش را درخدمت حکومت ظالم نميپذيرد و از پخش آواز‌هايش از صدا و سيما جلوگيري مي‌کند، اونيز تصميم خود را گرفته است.
مادر و پدري که تقاضا ميکنند که مرگ فرزندشان را در راه آزادي به آنها تبريک بگويند، نه تسليت، تصميم خود را گرفته اند.
نوجواني که در اوج خفقان با دکلمه شعرش از صداي آزادي خواهي‌ نـداها و سـهراب‌ها، حمـاسه مي‌‌آفريند، او نيز تصميم خود را گرفته است.
پيرزني که خانه‌اش را آب و جارو مي‌کند و درخانه‌اش را چهارطاق باز ميگذارد و به همسايه‌هايش مي‌گويد که آنان نيز چنين کنند، چون امروز روز راهپيمايي است، او نيز تصميم خود را گرفته است.
خانمهايي که دراين شرايط ،هنوز به دنبال جمع آوري يک ميليون امضا حاضر به پرداخت هر گونه هزينه مالي و جاني هستند، آنها نيز تصميم خود را گرفته اند.
تمام اقليتهاي قومي و دگر انديشان، که تا پاي مرگ تسليم زور واستبداد نشده اند، آنها نيز تصميم خود را گرفته اند.
 اما نابغه ‌ترين و با ذوق ترين افراد جامعۀ ما، دانشجويان مملکت، سرمايه هاي واقعي ملت ما، آنانکه کماکان در صدر اين جنبش آزادي خواهانه ايستاده اند و ميدانند که، سينه هاي ‌شان هرروز، آماج گلوله هاي رژيم است، آنان نيز تصميم خود را گرفته اند.
در واقع تمام افرادي که مورد ضرب و شتم، حبس و شکنجه ،تحقيرو تجاوز قرار گرفته اند ،آنها نيز تصميم خود را گرفته اند .
وآنان که با خون خود ،اين نهال آزادي را پرورش داده اند ، آنها نيز تصميم خود را گرفته بودند.
اين شما آزادي خواهان ايران هستيد که با تصميمات خردمندانه خود :
·        عـمل گرايي را جايگزين آرمـانگرايي نموده ايد؛
·        عقـلانيت را بجاي احساسات برگزيده ايد؛
·        حقـانيت را بجاي مشـروعيت، مبناي حکومت، قرارداده ايد؛
·        ادبيات سياسي ايران را، از گفتار شرعي و فقهي، به گفتماني مدني و حـقوقي تبديل کرده ايد؛
·        مناظره اي عمومي و گفتگويي همگاني را، درمورد مسائل بنيادي مملکت، ترويج داده ايد؛
·        امروز، حماسه آزادي خواهي مردم ايران، در سراسرجهان، پيچيده است ؛
اين است دست آوردهاي يک ساله گذاشته. اين است اراده و تصميم افراد آزاد منش ايران. تصميم گرفته ايم که آزاد باشيم و درآزادي زندگي‌ کنيم. سر نوشت خود را با اين تصميمات رقم بزنيم. اين است جنبـش آزادي خواه سـبز، اين است تلاش انسان‌ها براي ايراني‌ آزاد. 
حقا  که "بيرون ز شما نيست شماييد شماييد"
"اسميد و حروفيد و کلاميد و کتابيد             جبريل امينيد و رسولان سماعيد"
با وجود چنين عزم راسخي، هوشـمندي و ذکـاوتي که ازخود نشان داده ايد، موفقيت هاي سال جاري، دست کمي از دست آوردهاي سال گذشته، نخواهد داشت :
·        با تشويق شما ،آنان که تا به امروز، سکوت اختيار کرده اند، با آزادمنشان ، همصدا خواهند شد وآوايشان پيکر رژيم را متزلزل خواهد نمود؛
·        با کوشش شما، آنان که هنوز، بي تفاوت، به تماشا نشسته اند، به حرکت درآمده و به جنبش خواهند پيوست؛
·        با تلاشهاي مداوم شما، دولتمردان جهان، جنبش آزادي خواهانه سبز را، بيشترباور خواهند کرد؛
·        با درايت شما، گزينه همه پرسي براي انتقال بدون خشونت قدرت، محـبوبيت وارجحـيت خواهد يافت ؛
·        با هدايت شما، تودۀ مردم، به توانمندي خويش درتعيين سرنوشت خود، واقف خواهند شد ؛
·        با گفتار و به ويژه کردار شما، مردم به اين مهم ايمان خواهند آورد که :
با وجود تمام محدوديتهاي فرهنگي و عليرغم تعلقات مذهبي، در همين مقطع زماني، توانايي تأسيس يک حکومت دمـکراتيک آزاد درايران را دارند .
يک رژيم فاشيستي  ِغيراجنبي، ايران را، اشغال نموده است . مردم آزاديخواه ايران، روزانه با تحقير، خفقان، زندان، شکنجه و مرگ خشونت آميز، دست و پنجه نرم مي کنند. درجـوي ممـلو از نا اميدي، با هوايي کاملا ً مسـموم ، مردم دغدغه آينده خويش و ميهنشان را دارند. حکومت حاکم، تصميم خود را گرفته است اما، زباله داني تاريخ، ممـلو از رژيم هايي است که با زور و استـبداد، در صدد خاموش کردن مشـعل آزادي خـواهي بـرآمده اند.
نگاهي به روش و منش آزاديخواهان درسال گذشته، حاکي ازاين است که مردم ايران نيز، تصميم خود را گرفته اند. اين نسل جديد، مصمم است که سـرنوشت خود را به گونه ايي ديگر رقم زنــد. اراده کرده است که هسـتي خود را درآزادي و درآزادمنشي، دوباره و دوباره، ازنـو بسـازد. اين نسل اگرچه، وارث گـناه پدري 57 مي باشد، اما ميـراثــش، براي همـيشه ايـــراني آزاد، خواهد بود.
" مـــا محـــکومـيـم کــه آزاد بـا شيــم "

                                                                        آرام حسـامي
ژوئن 2010



۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

بياينه موسوي و کروبي، جنبش سبز را در يک موقعيت برد برد قرار داد.


نامه یکی از دوستان در باره بیانیه اخیر موسوی و کروبی که برایم فرستاده اند تا بتوانم نظراتش را به اطلاع دیگران نیز برسانم.
بياينه موسوي و کروبي نکات بسيار مهمي را در خود پوشش مي دهد. اگر چه راهيپمايي پيش بيني شده را منتفي اعلام نموده است، اما بر پيگيري خواسته هاي جنبش  و بر هوشمندي مردم در يافتن راههاي اعتراضي تاکيد نموده است.
بياييد يک بار مرور کنيم:
1- کليه راهپيمايي هاي بعد از انتخابات از هوشمندي هاي مردم بوده است، اگر چه دعوت رهبران جنبش نيز در اين تصميم ها موثر بوده است. کروبي و موسوي در مصاحبه هاي قبلي بر برگزاري شکوهمند 22 خرداد تاکيد داشته اند. اکنون نيزاز معترضين نخواسته اند که راهپيمايي را برگزار نکنند، بلکه  با يک اعلام صادقانه به مردم اعلام کرده اند که  که راهپيمايي مجوز دار منتفي است و در صورت حضور هزينه ها بالا خواهد بود. موسوي و کروبي مردم را گوشت دم توپ نمي خواهند. مردم را براي مقاصدشان هر چند با  نيات عالي قرباني نخواهند کرد. اين مردم هستند که اکنون بايد خود تصميم بگيرند و فايده و زيان مربوطه را بسنجند.
2- هم در اين بيانيه و هم در گذشته، موسوي و کروبي به درستي  بر حفظ جان و زندگي انسانها تاکيد داشته اند و از افزايش هزينه ها استقبال نکرده اند. ما نيز بايد بدانيم، که مبارزه دايمي است و زندگي در جريان است. مي خواهيم از زندگي و از مبارزه لذت ببريم. ما نيز بر آن نيستيم که به استقبال بي فايده هزينه ها برويم.
لذا مي توان به اين جمع ندي رسيد که:
روز 22 خرداد، مي بايست به هر طريق ممکن در خيابان حضور داشت. ترجيحا در همان مسير قبلي (امام حسين تا آزادي) و در همان ساعت (16 تا 20). و حتي اگر شده با يک پياده روي ساده هم اين مسير را پوشش دهيم. اگر امکان تجمع بوجود آمد و هسته هاي تظاهرات شکل گرفت، که چه بهتر. يادمان باشد براي لذت بردن از مبارزه به خيابانها آمده ايم.
در صورتي که در ساعت 16 تا 20 موفق به شکل دهي يک تظاهرات نگرديديم، پيشنهاد مي شود ساعت 9:30 شب به بعد در سراسر تهران  و در شهرستانها ساعت 20 به بعد خاموشي دهيم و چراغهاي منزلمان را خاموش کنيم و شب را و شهر را با فرياد هاي الله اکبرمان  مي لرزانيم.
مشابه همين برنامه، راهپيمايي، خاموشي و الله اکبر را در روزهاي 25، 27 و 30 خرداد و ساير مناسبتهاي سبز نظير 18 تير و يک روز در ماه مثلا پنجشنبه اول هر ماه هم تکرار نماييم. اينگونه برنامه ريزي باعث فرسايش نيروهاي طرف مقابل خواهد شد.
از اين پس، مي بايست تلاشمان را بر اين بگذاريم که همديگر را پيدا کنيم. نمادهاي سبزمان را استفاده کنيم. سبز بودنمان را با يک علامت V  به دوستانمان نشان دهيم. اين تنها راه مبارزه با نظامي است که  مشروعيت مردمي اش را از دست داده و ترس و هراس تنها سلاحش است. ما اين ترس را خيلي آسان شکست خواهيم داد.
اگر چه لغو راهپيمايي 22 خرداد، شيريني يک تجمع باشکوه را از ما گرفت اما نکات ذيل قابل تامل است:
1- ما مي دانيم که بيشماريم. 25 خرداد 88 ثابت کرديم که بيشماريم و ديگر نيازي به اثبات دوباره آن نداريم. از اين به بعد ديگر اگر حضور هم مي يابيم نه براي اثبات بي شماريمان بلکه براي يادآوري حقارت کودتاچيان است. کودتاچيان نيز مي دانند که ما بيشماريم. آرايش نظامي شان در تهران در روزهاي اخير دليلي بر آن است که آنها نيز مي دانند که ما بيشماريم.
2- اگر 22 خرداد مجوزي دير هنگام صادر مي شد، آن راهپيمايي تبديل به آزموني دوباره مي شد براي جنبش سبز که هم  مي توانستيم از آن سربلند بيرون بياييم و هم نه. هر دو حالت ممکن بود رخ دهد به خصوص آنکه به دليل تاخير در مجوز امکان هماهنگي براي يک راهپيمايي باشکوه سخت مي شد. اما با وضعيت پيش آمده،  جنبش سبز در يک موقعيت برد برد قرار گرفته  است. اگر حضور يابيم به هر مقدار،  خود يک پيروزي بزرگ است و اگر حضور مان مقدور نشد، باز هم پيروز بوده ايم از آن روي که  اجازه حضور  به ما داده نشد و لشکر کشي نظامي حاکميت زحمت ما را کم  و شکوهمان را تاييد کرد! در واقع از هم اکنون ما پيروز 22 خرداد هستيم. مهر تاييد پيروزيمان را هم خود حاکميت زده است. حاکميتي که از سکوت ما هم مي ترسد، از سايه هاي ما هم مي ترسد.
پيروزيتان در 22 خرداد از هم اکنون مبارک باد.







۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

از خطبه فصل الخطاب به رنگ خون تا خطبه خوف به رنگ زرد



خطبه هاي نمازجمعه خامنه اي، در سالروز ارتحال خميني، هيچ شباهتي با خطبه معروفش که فصل الخطاب ناميدش نداشت. هر آنچه آن خطبه رنگ خون داشت و تهديد و ارعاب در آن موج ميزد، اين يکي تنها نشان از سردرگمي و استيصال سيد علي  داشت.
 فشار و استرس دروني آنچنان در وي موج ميزد که حتي جملاتي که بکار گرفته بود، هيچ سنخيتي با ادبيات گذشته اش نداشت. در مواردي جملاتي را ناتمام گذاشت. در برخي جاها کلمات را اشتباها بکار برد و در نهايت نيز، 22 خرداد  را به جاي 22 بهمن بکار گرفت. وي که در 22 بهمن اعلام کرده بود جريان فتنه تمام شد، امروز باز از اين جريان فتنه سخن گفت. نتيجه منطقي اين صحبت ها آن است که هنوز اين جريان فتنه وجود دارد، و هنوز وي از آن بيمناک است و تمام ذهن وي و بيت رهبري معطوف به 22 خرداد امسال است و ترس حضور دوباره مردم، تمام وجودشان را گرفته است. نتيجه ديگر آن است که تمام ترفندهاي قبلي براي آنکه نشان دهند اوضاع تحت کنترل حکومت درآمده، جز شکست پيامدي نداشته است.
 بر ناظران اوضاع روز ايران، اين سخنان پراکنده و حمله هاي غير مستقيم و کنايه اي به سران جنبش تنها نشان از آن دارد که خامنه اي از آينده خويش بيش از پيش بيمناک ميباشد. گو اينکه امروز وي به خوبي ميداند که جريان مصباحيه، در صدد فرصتي هست که وي را به زير بکشد. فيلتر شدن سايت انصار نيوز، سايتي که مصباح را امام ناميد، خود نشاني از ترس خامنه اي از تحرکات اين جريان ميباشد. شايد دور از واقعيت نباشد که بگوييم تنها بازنده اين کودتا، تا کنون خود خامنه اي بوده است. وي نه راه پيش دارد، نه راه پس. اگر روزي شاه گفت صداي انقلابتان را شنيدم، خامنه اي حتي جرات گفتن آن را ندارد. چون هيچ ابزار قدرت و نيروي اجتماعي را در يد کنترل ندارد تا پس از آن بتواند به تکيه بر آن، به اصلاح امور و دادن امتيازهايي به جريان اصلاح طلب بپردازد، اما از بودن خويش در مسند قدرت واهمه اي نداشته باشد. بسيج و سپاه را از اختيارش دزديده اند، روحانيون ديگر پناهي براي وي نيستند، در بين مردم، تنفر از وي اوج ميزند، به قولي علي مانده و حوضش.  بزرگترين پيام خطبه هاي امروز آن بود که هيمهنه خامنه اي شکسته و آني را که روزي خطبه فصل الخطاب ميخواند، گويي لولو برده است. 
ماجرا از اينجا به بعد وارد دسته بندي هاي جديدي خواهد شد. افرادي که تا ديروز پشت سر خامنه اي حرکت ميکردند، امروز بهتر از هر کسي ميدانند که ديگر خامنه اي مهره اي نيست که بتوان به وي اتکا کرد، و بايد فکري به حال خود نمايند. درگيري هاي اخير لاريجاني و احمدي نژاد را شايد بتوان از اين منظر ديد و تحليل نمود.با اين اوصاف، نيروهاي به نسبت خاموش دست راستي و اصولگرا بايد به فکر خود باشند، که بي مايه فطير هست، و با ريختن هيمنه خامنه اي، آنان نيز به باد فنا رفته اند.
نگارنده با توجه به پيامد تحرکات اخير، اعتقاد دارد که جبهه مصباحيه، نقشه ها و برنامه هاي جديدي در سر دارد، و فاز عملياتي آن را شروع کرده اند. و ديگر خامنه اي برايشان ابزار آنچنان سودمندي نيست و کم کم سعي ميکنند پرده آخر کودتا را عملياتي نمايند. 
تمامي اين تحرکات، در کنار شکست بزرگ در پرونده هسته اي و قطعيت يافتن دور جديد تحريم ها در کنار  خطر روز افزون حمله نظامي، مسلما اختلافات عميق در جبهه اصولگراياني انداخته است. آنان بايد امروز تصميم بگيرند که با اصلاح طلبان باشند و يا به جناح مصباحيه پناهنده شوند، زيرا در اين فضاي دوقطبي، و ضعيف شدن خامنه اي، جريان سومي نميتواند سر برآورد و اعلام وجود نمايد.
در شرايط حاضر؛ مهمترين پارامتري که اين معادلات را تحت تاثير قرار خواهد داد، حضور مردم در تظاهرات 22 خرداد در سراسر کشور است. مسلما اگر جمعيت چند ميليوني در 22 خرداد و در سراسر کشور در اعتراضات حضور يابند، اين انشقاق و دودستگي به درون سپاه نيز رخنه خواهد کرد، و بيش از پيش به ريزش نيروي سپاه و بسيج ميتوان اميد داشت. حتي در صورت ادامه حضور پرشور مردم، ميتوان احتمال اتفاقاتي نظير کودتا درون سپاه را انتظار داشت.  به هر حال يادمان نرود، که ستون اين خيمه امروز شکست. و خامنه اي رسما ديگر توان اداره نيروهاي تحت امرش را ندارد


۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

وقتی مصباح را امام نامیدند، خامنه ای به خود لرزید

بازنده بزرگ این بازی خامنه ای بود، که از زمین و زمان میترسد. مثل او به مثل فاحشه ای میماند که مجبور است برای زنده ماندن به قلدر محل تن فروشی نماید--- فيلتر شدن سایت انصار نیوز، سایتی که مصباح را "امام" نامید