۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

باروخ مردی در جست و جوی حقیقت

امروز تولد باروخ هست. 377 سال پیش در چنین روزی بارخ به دنیا اومد تا زندگی رو تجربه کنه و تجربیات و اندیشه هاش رو از خودش به یادگار بگذاره. به مناسبت تولد باروخ، یه مختصر از زندگی و اندیشه هاش مینویسم تا ادای دینی کنم به اسمی که سالها به عاریه گرفتم و خواه ناخواه این اسم دیگه جزیی از وجود من شده. نمیخوام فرمالیته بنویسم، چون هرکی بخواد به راحتی میتونه به منابع مفصل تری دسترسی پیدا کنه. به عبارت دیگه میخوام باروخ رو به زبان ساده به کسایی که چندان اهل فلسفه نیستند، معرفی کنم و در نهایت چند تا ویدئو میذارم برا کسایی که علاقه دارن تا بیشتر بدونن
 باروخ یک هلندی پرتغالی تبار بود. تو یک خانواده یهودی به دنیا اومد، 24 ساله بود که از طرف جامعه یهودیان طرد شد، دلیل هم مثل دلیل تمام طرد شدگان از جوامع مذهبی و ایدئولوژیک، تفاوت در دیدگاه به مقدسات و داشتن برداشت شخصی از آن چه به اسم مطلق ها سال ها بر اذهان حکومت میکنه، بود.

بعد از طرد شدن از جامعه، اسم بندیک رو برا خودش انتخاب کرد که مترادف لاتین کلمه عبری باروخ بود، تا عقده های مذهبیش رو با یهودیت سنتی کمتر کنه. با تراشیدن عدسی زندگیش رو میگذروند، به چندین شهر کوچ کرد و نهایتا در لاهه مستقر شد. با خیلی از فلاسفه و دانشمندان شهیر هم صحبت و هم کلام شد، و از خیلی از اندیشمندان متاثر شد. و در نهایت با مرض سل چشم از این دنیا فروبست. این خلاصه ای از زندگی ساده باروخ بود. اما آنچه در ذهنش میگذشت، طوفان هایی جان کن بودند. اسپینوزا یک عقل گرای محض بود، و همه چیز رو از دریچه عقل نگاه میکرد. فلسفه ای که اسپینوزا به یاگار گذاشت، بیشتر برپایه وجود و وحدانیت آن بود. از خصلت های منحصر بفرد اسپینوزا این بود که حتی خدا رو با دید مکانیکی تحلیل میکرد و در این راه از همراه خود دکارت هم سبقت گرفت.  به همبن دلیل، شاهکار اسپینوزا "اخلاق" به سبک و سیاق کتب ریاضی و بر برهان و اثبات پایه گذاری شده. اسپینوزا به مفاهیمی در معنای خیر و شر رسیده بود که تا قرن بیستم که نسبیت گرایی در بیشتر مفاهیم رواج یافت، کمتر کسی حاضر به قبولش میشد. از نظر اسپینوزا خیر و شر وجود خارجی نداره، و این ما هستیم که در مقام انتخاب بدان آن ها ارزش مثبت و یا منفی میدهیم. نظرات اسپینوزا به فلاسفه وحدت وجودی مسلمان مثل ابن عربی خیلی نزدیک هست و خیلی ها اعتقاد دارند، مطالعه آثار این فلاسفه تاثیر زیادی بر افکار وی داشته. باروخ اعتقاد داشت که تمامی اشیا و امور صوری هستند از یک مفهوم مطلق و بی انتها که آن را خدا میدانست. .  اما وجود خدا و همین اشیا و امور رو پیوسته میدونست.
زندگی اسپینوزا در یک کلام میتوان خلاصه کرد، جستجوی برای حقیقت محض
دو سه تا جمله از اسپینوزا از رساله اخلاق نقل میکنم تا علاقه مندان اگه خواستن، خوندن این کتاب رو شروع کنن

 آنها که می‌خواهند علل حقیقی معجزات و کرامات را کشف کنند و اشیاء را مانند یک فیلسوف درک کنند نه مانند عوام، که از هرچیز به حیرت می‌افتند، فورأ تکفیر می‌گردند و بی دین خوانده می‌شوند. این تکفیر از جانب کسانی است که عوام‌الناس آنان را کاشف اسرار طبیعت و خدا می‌دانند. زیرا این اشخاص به خوبی می‌دانند که اگر پرده اوهام دریده شود آن اعجاب مردم که مایه حفظ قدرت آنهاست از میان خواهد رفت. قسمت اول، ضمیمه

درباره اصطلاح «خیر» و «شر» باید گفت که این دو، معنی مثبتی ندارند. زیرا شیئی واحد ممکن است در عین حال هم بد و هم خوب و هم نه بد و نه خوب باشد. مثلأ موسیقی برای مبتلایان به مالیخولیا خوب است و برای سوگواران و عزاداران بد است و برای مردگان نه خوب است و نه بد. قسمت ۴، پیش گفتار

«آزادمرد کسی است که کوچکترین توجهی به مرگ نداشته باشد؛ افکار او به سوی زندگی باشد نه مرگ.» قسمت ۴، قضیه ۶۷ 












تا اطلاع ثانوی، خداحافظ بالاترین



از امروز به مدت نامعینی بالاترین رو تحریم کردم. تصمیمش برام سخت بود، اما  باید این کار رو میکردم، تا حداقل بتونم خودم رو آروم کنم.
وقتی بالایارها، از خودشون قانون در میارن و هیچ توجهی به بازخورد کاربرها ندارن، این کمترین کار اعتراضی بود که میتونستم بکنم.  یکجانبه قانون تصویب کردن و حتی بررسی نکردن که این قانون مزخرفشون اجازه تصحیح لینک رو نمیده. یه ماه پیش یه مطلب نوشتم که بابا کارتون درست نیست، حداقل یوتیوب رو بردارین از این لیست، کلی هم رای آورد. اما حتی ککشون هم نگزید که یه خط جوابیه بنویسن. امروز هم بعد مسایلی که برام سر یکی از لینک ها پیش اومد ترجیح دادم یه مدت کلا بالاترین رو تحریم کنم، تا ببینم کار به کجا میرسه، اما مسلما دلم براش تنگ میشه
:(



۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

از امروز او را صغری خواهم خواند





احمد عزیز، حکم امروز تو، سزای محقر شدن یک دیکتاتور در برابر عزم و اراده یک انسان آزاده است. 
احمد عزیز، امروز عظمی، صغری تر  از هر روز است. اراده یک ملت، بت بزرگ را آنچنان شکست که مقام امروز او، تنها کاریکاتوری است از مقام دیروزش
احمد عزیز کاش بودی و میدیدی دیگر از جبروت عظمی خبری نیست ومیدیدی مردم چه بی محابا در برابر چشم میلیون ها بیننده در دنیا، تصویرش را زیر پا لگد میکنند.
حکم امروز تو، شاهدی است بر ابهت از دست رفته . او خیال میکند که مجازات یک انسان بی دفاع و آزاده، بزرگی را به وی برخواهد گرداند. زهی خیال باطل ! با این کار فقط کوچک بودن خود را اعتراف مینماید و بس

احمد جان، سپاس که شهامت شکستن بت بزرگ را به ما آموختی

-------
پینوشت: از امروز او را صغری خواهم خواند








۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

پاسخی به انتقاد مطرح شده به نامه ای به اپوزیسیون های مسلح


مقدمه: امروز دوستی پیغام داد، که کسی برایم پیغامی دارد و گویا چون نتوانسته  وارد وبلاگ بنده شود، این پیغام را در اینجا به ایشان داده، تا به من منعکس نمایند
 من هم لازم دیدم در جواب انتفاد ایشان، مطلبی بنویسم، چون احساس کردم این سوء برداشت از حرف های بنده در مورد نفی خشونت ممکن است برای دیگرانی نیز پیش آمده باشد، و جواب ندادن به این مساله توجیحی چز نداشتن پاسخ ندارد. برای پاسخ گویی ابتدا متن پیغام ایشان را عینا در زیر خواهم آورد، تا دیگر خوانندگان هم از مسیر انتقاد و جواب به دور نباشند 


انتقاد وارده: هموطن عزیز نوشتید . «.همه سخن از شروع جنگ از طرف رژیم میرانند و خود را مجبور به انتخاب اسلحه برای دفاع مشروع. »….این بحث را می گذاریم برای ماههای اینده که به چشم رذالت رزیم را ببینید فقط یک سوال دارم در اوایل تظاهرات در چند ماه پیش برخی از جوانان تظاهر کننده نیروهای سرکوبگر را به نوعی پناه می دادند تا از خشم مردم به دور باشند البته جوانانی که تا ان موقع به عمق ضد مردمی بودن رزیم اگاه نبودند حق داشتند بنا بر برداشت شان این حرکت را انجام دهند اما الان ایا همان جوانان به نیروهای سر کوبگر پناه می دهند یا انها را در اینترنت افشا می کنند .راه بسیار طولانی است کمی صبور باشید و با این نوشته ها اعدام احسان را به نوعی لگد مال نکنید

پاسخ:برادر یا خواهر عزیزم، دست نبردن به اسلحه و نفی خشونت، بدان معنایی که شما از آن برداشت کرده اید نیست. اصولا مبارزه با یک ساختار، رژیم، حاکمان و یا یک قسمت از قانون حاکمه، انواع و اقسامی دارد. اما بصورت کلی میتوان در ذیل مبارزات خشونت آمیز و مبارزات مسالمت آمیز طبقه بندی نمود. جدا از آن که هر کدام، شامل راهکارهایی متفاوت میباشد.، اما نکته مغفول در انتقاد شما آن  است که گویی مبارزه یا خشونت آمیز است و یا اصلا وجود ندارد. برادر یا خواهر گرامی، مبارزه مسالمت آمیز با پرهیز از خشونت برای قطع وقوع تسلسل وار خشونت، به راهکار های دیگری میپردازد. مثالی که خود گفته اید- افشای عاملان خشونت- خود یکی از این راهکارهاست و من در تعجبم که چگونه آن را نشانی از ناکارآمدی مبارزات مسالمت آمیز میدانید؟ در رد نظریه شما کافی است بگویم که اگر معترضین هم دست به خشونت برده بودند، دیگر پخش صحنه های اعمال خشونت رژیم انعکاس جهانی چندانی نداشت و افشای عوامل خشونت رژیم هم خریداری.  دست نبردن به خشونت به معنای خموشی نیست، بلکه به معنای داشتن خلاقیت در ناتوان ساختن دشمن از سرکوب است ، نه دادن بهانه ای برای سرکوب بیشتر

گفته اید کمی صبور باشم و راه طولانی است. هدف شما از صبور بودن این است که فعلا برای قضاوت زود است و آینده نادرستی نظر من را نشان خواهد داد. اما دو نکته در این سخن شما مغفول مانده است. صبور نبودن از آن کسی است که میخواهد ره صد ساله را یک شبه طی نماید. دموکراسی و آزادی چیزی نیست که بتوان با دست بردن به اسلحه بدان دست یافت، زمینه میخواهد، ریشه میخواهد، تمرین میخواهد و هزینه.  راه دموکراسی حتما از انقلاب گذر نمیکند. و اگر چنین بود، ما پس از صد سال از انقلاب مشروطه، باید یکی از آزاد ترین ملل دنیا میبودیم. خود حتما میدانید قدیمی ترین دموکراسی دنیا، با خشونت حاصل نشده است.مثال از فرانسه هم شاید بی مورد نباشد، چندین انقلاب و چندین جمهوری تا آزادی لازم بود؟ برادر من صبورم و اعتقاد دارم برای زدودن استبداد، چه دینی و چه غیر دینی، راه یک شبه وجود ندارد. برداشت دیگر از این جمله شما آن است که در ادامه راه، جنیش سبز متوسل به خشونت خواهد شد و برای سرکوبی خشونت راهی جز این متصور نیست. اولا باید  بگویم، بنده پیش گو نیستم و مراد از آن  چه گفتم، تبیین بود نه غیب گویی.  دوما باید بگویم شما فرض دست بردن به خشونت از سمت معترضین را حتمی پنداشته اید. اما من چندان با شما موافق نیستم و گواهم بر این مدعا وضعیت حال جنبش پس از دویست شهید، هزاران زندانی و موارد تجاوزی که آمارشان دقیق نیست، میباشد. برادر جان، اگه قرار بر دست بردن به اسلحه بود، تا کنون رخ داده بود. کدام یک از احزاب مسلح، این همه هزینه داده بودند و هنوز دست به اسلحه نبرده بودند؟ تفاوت در نوع نگاه است و تفاوت در هدف. و سوم هم این که چندین مثال نقض بزنم بر آن که جنبش هایی متعدد با مبارزات مسالمت آمیز به موفقیت دست یافته اند؟ گاندی و ماندلا را که حتما میشناسید، همین دو مثال های نقضی است بر برهان ذکر شده شما
و در پایان گفته اید که اعدام احسان را با این نوشته ها پایمال ننمایم. گویی بنده از اعدام ایشان خشنود شده ام و با سرور تمام، اعدام ایشان را توجیح. برادر گرامی در ابتدای همان متن به کراهت اعدام اشاره نموده ام، و شاید یکی از دو انگیزه مهم برای نگارش آن متن هم فضای حزنی بود که پس از اعدام آن جوان بر من مستولی شده بود. اما دوست گرامی، بنده عادت دارم اگر چیزی موجب ناراحتی من میشود، ریشه های آن پدیده را ارزیابی نمایم، تا از تکرار و وقوع مجدد آن ممانعت کنم. اگر فکر میکنید که کار من لگدمال کردن  اعدام احسان است، بنده نیز فکر میکنم نگقتن ریشه های حادثه از هر دو طرف درگیر، خیانتی است در حق احسان های جوان دیگری که قدم در راه احسان خواهند گذاشت








پوستری برای 16 آذر، روز حق خواهی و استبداد ستیزی





۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

نامه ای به اپوزیسیون های مسلح ( از طرف یک عضو جنبش سبز)



این نامه رو در فضای اندوه از اعدام یکی دیگر از جوانان این مرز و بوم ، احسان فتاحیان، به شما مینویسم. مخاطب خاص من شمایید، ومخاطب عامم کل مردم ایران


احسان هم اعدام شد، اعدامی که ملتی را در سوگ نشاند. جوانی که شاید بجز سربلندی مردمش، آرزویی دیگر نداشت. و چه بسیار جوان ها به سان احسان ها، در راه مبارزه برای آزادی، به زعم خوشان، کشته شدند و امروز از آن ها جز نام ها و خاطره هایی در اذهان باقی نیست. مسلما حکم اعدام، مخالفانی دارد و موافقانی وبحث پیرامون آن در حوصله این مطلب نمیگنجد. اما آن چه مذموم و ناپسند است، فضای خشونتی است که نتیجه اش آن است که همه شاهدیم. فضای خشونتی که یک جوان را به انتخاب روش مسلحانه برای مبارزه نزدیک نموده است .بانیان و مسببان این فضا، مسلما خاطیان اصلی هستند. اما عادلانه نخواهد بود که در تمامی امور، همواره رژیم را مقصر جلوه دهیم و خود را مجبور به عکس العمل برای دفاع. روشی که در تمامی گروه ها و احزاب با مشی مبارزه مسلحانه به خوبی به چشم می آید. همه سخن از شروع جنگ از طرف رژیم میرانند و خود را مجبور به انتخاب اسلحه برای دفاع مشروع. گویی تنها روش مبارزه، جنگی است خونین، که یا باید بکشی و یا کشته شوی، تا نهال آزادی سیراب گردد، تا فردا روزی بارور گردد. آن چه مغفول و مهجور در این میانه، آنکه هر خشونتی، زاییده و زاینده خشونتی دیگر . چشم در برابر چشم، زندگی در برابر زندگی .حال آن که، زندگی هزاران احسان با این مکانیزم نابود شده است . چه سربازهایی که ناخواسته به خدمت سربازی رفته بودند، و فلک سرنوشتی بهتر از کشته شدن در جنگی کور را برایشان مقدر ننموده بود. برخی از آن ها، حتی نمیدانستند که با که میجنگند، اما باید سپر دفاع از عملکرد رژیم میشدند، اگر چه شاید خود نیز بدان انتقادی داشتند .و چه بسیار جوانانی که برای مبارزه با ستمی که بر خانواده و یا قوم آن ها رفته، راهی بهتر از کشتن نیافتند، و نهایتا خود نیز به مرگی دردناک چشم از جهان فروبستند .درد مردمانی بیطرف که زندگیشان، گروی بود در دست این طرف یا آن طرف؛ خود کتاب هاست . مردمانی بیخبر، که روزی به دلیل زندگی در سرزمینی بحران زده، خانه و کاشانه خود را در آتش توپ وخمپاره، سوخته و ویران یافتند، و جرمشان، فقط بیطرفیشان بود.
از درد این جنگ ها، چیزی بیشتر نخواهم گفت، چه تصور هر کدام، تیری است بر قلب هر ایرانی وطن دوست .کوتاه سخن آن که، میخواهم از گناه شما سخن بگویم، و این بدان معنا نیست که گناه رژیم و یا طیف هایی از آن را ندانم و معترف نباشم .از آن جهت روی سخنم با شماست که با رژیم سخنانمان را در تظاهرات ها، شبنامه ها و شعارنویسی ها میگوییم، و دیریست آن ها را به چالش طلبیده ایم . بابت خون بی گناهانی که در زندان ها، بی جرم اعدام شدند، بابت نداها و سهراب ها، که بزرگترین جرمشان، بودنشان بود .بودنی که با خواستن و ساختن همراه بود . و یا بابت تجاوزاتی که به خواهران و برادرانمان در کهریزک ها روا داشته اند. اما با شما نیز سخنانی داریم. سخن از این داریم که روش و مشی شما را باور نداریم. آن را جز عامل استمرار بدبختی برای خودتان و جامعه ایرانی نیدانیم.
نمیدانم چه میتوانم خطابتان کنم، برادر، هم زبان،هم میهن و یا همزاد . اجالتا هموطن خطابتان میکنم، چون اعتقاد دارم، ایران برای همه ایرانیان است، فارغ از هر نژاد و زبان و مذهب و منش. هموطن، نسل جوان ما، روش های خشونت آمیز شما را نمیپذیرد و آن را سایه شومی میداند که تسلسل وار ادامه خواهد یافت و هر بار قربانیانی دیگر از طرفین خواهد گرفت. نسل من، مبارزه مسلحانه و خشونت آمیز را به سخره گرفته و آن را در مقابل جنبش عظیمی که خود به راه انداخته، روشی ناکارآمد که نتایج دردناک آن نسل ها ادامه خواهد داشت میداند. بدون حصول اندکی پیروزی . اگر خلاف این بود، در این سی سال که دست به تفنگ برده اید، وضعتان این نبود.
هموطن، شما سی سال با شعار آزادی مردم جنگیدید، کشتید و کشته دادید، اما الان کجا ایستاده اید؟ آیا وضع مردمانی که بخاطرشان قیام کردید، بهتر شده؟ آیا رژیم را تضعیف کردید و سبب رفرم ها و اصلاحات اساسی در رفتارها و موازین آن شدید؟ گروهی از شما، با توپ و تانک و با پول دشمن این ملت، لشکرکشی کرد، چه ترورها که نکردید؟ چه بمب ها که نترکاندید؟ چه تصویه ها که ننمودید؟ اما دریغ از اندکی بهره و نتیجه . طرفه آن که هر بار که به خیال خودتان پایه های استبداد را هدف قرار دادید، رژیم توجیحی یافت در سرکوب بیشتر، روشی یافت در تیکه تیکه کردن ملت، بهانه ای شد برای کشتن ها و زندان کردن های بیشتر، دلیلی شدن بر پوشاندن عدم ناکار آمدی سیستم . همه را شما به ثمن بخسی به حکومت تقدیم کردید.
اما هموطن، نسل من با عبرت از اشتباه شما ها، جنبشی خلق کرد عاری از خشونت که پیامش امید به زندگی بود، نه پیام مرگ روش های شما . به دوختن تیکه تیکه های ملت پرداخت تا جدایی ها رو پر کند، به نیازهای اساسی جامعه پرداخت نه به جنگ های ایدئولوژیک شما. مشکلات را به زبانه ساده به همگان، حتی آنانی که سواد دانستن را نداشتن نشان داد، تا همه بفهمند، چون اعتقاد داشت تا مردم نفهمند، همراه نمیشوند. همگان را، از مذهبی و سکولار، از لیبرال و سوسیال، از روشن فکر و عامی، از داتشجو و کارگر، در زیر یک چتر جمع کرد. یاد گرفت که اختلاف ها را اگر هم نمیتواند حل کند، مذاکره عقلانی را برای کم کردنش در پیش بگیرد. یاد گرفت که دموکراسی احترام به حقوق اکثریت و حفظ حقوق شخصی اقلیت است. جمهوری خواه و اصلاح طلب و مشروطه چی و سلطنت طلب مهم نبود و نیست . ایرانی بودن اساس است .نترسی و اتحاد خود را با شعار نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم به گوش دیکتاتور رساند. در عرض چند ماه، تولد خود را به جهانیان اعلا کرد .رسانه را ابزار مبارزه کرد، و پیام خود را از صفحه کلید کامپیوتر و دریچه دوربین به جهان مخابره کرد نه از لوله تفنگ.
هموطن، اگر استدلالت بر مشروع بودن مبارزه مسلحانه، شروع خشونت از طرف رژیم است، و کار خود را در دفاع از بودنت به بهای کشتن و کشته شدن توجیح میکنی، بدان از نظر ما توجیحی نخ نما ست برای رفع مسئولیت. خود بهتر میدانی که رژیم در خیابان ها به ما شلیک کرد، نداها و سهراب های ما رو کشت، به پدران و مادرانمان با باتوم حمله کرد، به خواهران و برادرانمان در زندان تجاوز کرد. اما هیچ کدام را توجیحی برای استفاده از ابزار خشونت ندانستیم و سر پیمانمان در مبارزه مسالمه آمیز نشکستیم، چون اعتقاد داریم دیکتاتوری رفتنی است و آن چه میماند وطن است. پس ما از امروز به درمان وطن فکر میکنیم، نه آن که خود نیز زخمی بر زخم هایش اضافه نماییم. و اتفاقا تاریخ در این پنچ ماه، حقانیت و کارآمدی روش ما را نشان داد.
هوطن ما در این پنج ماه، با مقاومت مدنی خویش آنچنان پایه های دیکتاتوری را لرزاندیم که شماها در طی سی سال با توپ و تانک و نارنجک نه تنها نتوانستید بکنید، بلکه بر قدرت آن نیز افزودید.
بیراه سخن نمیروم، و پیام جنبش سبز ایران را به شما هم عرضه میدارم، تا شاید عقلانیت، شما را به مردم ایران پیوند دهد. اسلحه ها بر زمین نهید، و ساز و کار مدنی برای آنچه طالبش هستید در پیش گیرید و بدانید که این جنبش از ان همه ایرانیان است، به شرط آنکه منادی پیام امید به زندگی آن باشند. ایران سبز فردا، ایرانی است که در آن ترک و کرد و فارس و بلوچ و ترکمن، عرب و عجم، مسلمان و یهودی و زرتشتی، بهایی و مسیحی، به یک اندازه از آزادیش سهم دارند، و دیگر اسلحه و کشتن، جایی در آن نخواهد داشت. ما الگوی آزادی خواهان جهان خواهیم شد، شما نیز الگوی چریک های مسلح شوید و اسلحه ها را با سلاح قلم و مقاومت مدنی ومعاوضه نمایید.
تا دیگر شیون خشکیدن نهال زندگی احسان های دیگر را سر ندهیم.

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

شعر پروین اعتصامی برای جنبش سبز





گویا هشتاد سال پیش پروین اعتصامی جنبش سبز ایران و روند آن را پیش بینی کرده و شعری تحت عنوان "سگ و گرگ" سروده است که امروز به دست جمعی از سربازان گمنام جنبش سبز رمزگشایی شده است. در این شعر سگ نمادی از وفاداری، صداقت و راستی و نجابت است که بصورت میرحسین کروبی (تلفیقی از مهدی کروبی و موسوی) رمزگشایی شده و گرگ در این شعر نماد هر آن کس یا کسانی است که مقابل رای اکثریت ملت ایستاده اند. با درود به روان سبز پروین شعر را بازخوانی می کنیم:

پیام داد سگ گله را شبی گرگی / که صبحدم بره بفرست میمان دارم

گرگ شبی پس از انتخابات به میرحسین کروبی پیام فرستاد که این غایله را بس کن و معترضین را به تمکین و خفقان دعوت کن و بگذار تا کارها در صلح و صفا و آرامش پیش برود که مهمانان عزیزی از روسیه داریم. که اگر این جریان را امروز متوقف نکنی بعدا زمام آن از دستت خارج خواهد شد.

مرا به خشم میاور که گرگ بدخشم است / درون تیره و دندان خونفشان دارم

به فرمان من تمکین کن و مرا به خشم میاور که خودت خوب می دانی هر چند چلاقم اما دندانی خونفشان داشته و در قتل و تجاوزات زنجیره ای ید طولایی دارم.

جواب داد مرا با تو آشنایی نیست / که رهزنی تو و من نام پاسبان دارم

میرحسین کروبی جواب داد که من با تو هیچ آشنایی و دوستی ندارم که تو یک متقلب، رای دزد، متجاوز و دروغگو هستی در حالیکه من امانتدار و پاسدار حقوق مردم این سرزمین هستم. این داستان را هم با تقلب و رای دزدی خودت شروع کردی و من هم تنها یک شخصیت و نماد این جنبش هستم و رهبران واقعی خود مردم هستند که ما هم دنبال آنها افتاده ایم. پس به فرض محال اگر من هم بخواهم کوتاه بیایم مردم کوتاه نمی آیند.

من از برای خور و خواب تن نپروردم / همیشه جان به کف و سربر آستان دارم

من مانند تو نیمی در خواب و نیمی در کنار منقل در حال چرت و نئشگی تن پروری نکردم بلکه همیشه برای این سرزمین و آزادی مردمان آن جانم را کف دستم نهاده ام و سر بر آستان وعده ای دارم که به مردم داده ام.

مرا گران بخریدند تا به کار آیم / نه آنکه کار چو شد سخت سر گران دارم

قریب سی میلیون رای به من دادند تا حافظ حقوق آنها باشم نه آنکه با یک چماق و تشر تو و در حالیکه فضا را سخت تیره و تار کرده ای از زیر بار مسوولیت فرار کنم و به مردم خیانت کنم.

مرا قلاده به گردن بود پلاس به پشت / چه انتظار از این بیش ز آسمان دارم

رای چند ده ملیونی سبز مردم به نشانه افتخار به گردنم آویخته است، چه افتخاری بالاتر از این که منتخب اکثریت قاطع مردم باشم از خداوند دارم؟!

عنان نفس ندادم چو غافلان از دست/ کنون به دست توانا دو صد عنان دارم

در مقابل وسوسه افسونگر قدرت مانند تو از خود بیخود نشدم. می خواستم رییس جمهور این مردم شوم که در اثر بی تدبیری تو اکنون رهبر مردم شده ام و بسیار بیشتر از آن چیزی که قرار بود باشد به دستم رسیده است.

گرفتم آنکه فرستادم آنچه می خواهی / ز خود چگونه چنین ننگ را نهان دارم

گیرم که برای دلخوشی تو و مهمانان روسی ات آنچه را که می خواهی برایت محقق کردم از وجدان انسانی خودم چگونه این ننگ و ذلت و خیانت را پنهان بدارم؟!

هراس نیست هیچگه مرا ز حمله گرگ / هراس کم دلی بره جبان دارم

مرا هیچ هراسی از جنایات زنجیره ای گرگ و خونریزیهای او نیست. هراس و خجالت من از خون مظلوم ندا و سهراب و محسن و دیگران است که هر لحظه بر من نهیب می زنند که مبادا در وظیفه ای که به عهده من است کوتاهی کنم.

هزار بار گریزاندمت به دره و کوه / هزارها سخن از عهد باستان دارم

یادت رفته هزار بار زهره را در دلت آب کردم و آواره کوه و بیابانت کردم. یادت رفته که در حوادث کوی دانشگاه رنگ به رخسار نداشتی و خودت را از ترس خیس کرده بودی؟! یا یادت رفته سر ماجرای قتلهای زنجیره ای چه بلایی به سرت آوردم؟! هزارها سخن از گندکاریهای گذشته ات دارم پس دهانم را باز نکن ای خبیث بدکار.

شبان به جرات و تدبیرم آفرینها خواند / من این قلاده سیمین از آن زمان دارم

این اعتماد مردم (شبان) به من بخاطر ایستادگی در راه اصلاحات و ایستادگی در راه حقوق پایمال شده ملت است. من این محبوبیت را از همان زمانی بدست آوردم که تجاوز و جنایات تو را افشا کردم و در مقابل آن ایستادم.

رفیق دزد نگردم به حیله و تلبیس / که عمرهاست به کوی وفا مکان دارم

اینجا ناگهان جنبه کروبی "میرحسین کروبی" جلوتر می آید و می گوید: مهدی کروبی فرزند احمد رفیق دزد و قاتل و متجاوز به حقوق و ناموس مردم نخواهد شد که عمری است وفادار به مردم و راه آزادی بوده ام و در این راه خواهم ماند ای گدازاده چلاق تازه به دوران رسیده، من به پشتوانه این ملت هاله نور آن بابا را در ماتحتت خواهم شکست تا چهره ات نورانی تر از گذشته شود.

درستکارم و هرگز نمانده ام بیکار / شبان گرم نبرد پاس کاروان دارم

درستکار و شجاع و آزاده ام و به خاطر همینهاست که هر گز در مبارزه بیکار نمانده ام. اگر روزی هم مردم مرا نخواهند می روم دوباره حزب و روزنامه می زنم و باز در راه آزادی فعالیت می کنم. آن را هم اگر نگذارند در هر مناسبت وعده من با ملت تا پیروزی جنبش، هفت تیر خواهد بود که هر حمله چماقدارن تو به من افتخار سبزی است در دفتر زندگیم.

مرا نکشته به آغل درون نخواهی شد / دهان من نتوان دوخت تا دهان دارم

تا از روی جنازه من رد نشوی در مقابل تجاوز و آدمکشی تو سکوت نخواهم کرد و تا زمانی که زنده ام در راه حمایت از حقوق از دست رفته ملت داد سخن خواهم داد و وجود سیاه و کودتاگر تو را رسوا خواهم کرد.

جفای گرگ مرا تازگی نداشت هنوز / سه زخم کهنه به پهلو و پشت ران دارم

این جفا و زخمهایی که گرگی مثل تو در این مدت پس از کودتا به من و ملت ما وارد کرد برای من تازگی ندارد، در زندان ساواک هم استبداد به ما زخمهایی زد، هر چند در مقابل شما خدا پدر آنها را بیامرزد که شما روی ساواک و صهیونیزم را هم سفید کردید.

دو سال پیش به دندان دم تو بر کندم / کنون زگوش گذشتی چنین گمان دارم

برای آخرین بار یاد آوری می کنم تا از یادت نرود که در حادثه کوی دانشگاه و قتلهای زنجیره ای چه بلایی سرت آوردم که جلوی چماقدارانت خودت را خیس کردی. در ثانی مثل اینکه چند تظاهرات ملیونی پس از کودتا و تظاهرات اخیر سیزده آبان از یادت رفته که عکست را پایین کشیدند و شدی کهنه حیض! بماند که شانزده آذر و بیست و دوم بهمن و محرم هم برایت برنامه ها چیده ایم. حالا تصور می کنم آن مناسبتها را فراموش کرده ای که گه خوریت زیاد شده و از جان علیل و آبروی نداشته خود نیز گذشته ای که اینقدر گنده گوزی می کنی.

دکان کید برو جای دیگری بگشا / فروش نیست در آنجا که من دکان دارم

دکان قتل و تجاوز و دزدی و دروغ و خرافه گستری را برو در جاهایی مثل پاکستان و عربستان سعودی باز کن که شاید نزد مردم همانجا خریدارانی داشته باشی، که نزد این قوم کهن آریایی و جایی که چند هزار سال تمدن سخن می گوید برای تو هیچ خریداری در کار نخواهد بود.