۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

نامه ای به جناب مهندس عزت الله سحابی






حضور محترم جناب آقای عزت الله سحابی
با عرض سلام و احترام،
نامه شما را امروز در تارنماهای اینترنتی مشاهده کردم و به پاس احترام به شخصیت شما، چندین بار قرائت کردم. جناب آقای سحابی، شخصیت متین و مبارز شما، همواره برای من و هم نسلانم، نمادی بوده از مبارزه مدنی برای دموکراسی. و مبارزه طولانی مدت شما در رکاب بزرگانی همچون مهندس بازرگان و آیت الله طالقانی، مسلما نهال احترام و محبت به شما را در دل ما کاشته است.
اما پس از مطالعه نامه شما چند مورد به نظر حقیر رسید، تا خدمت شما و همه هم میهنانم عرض نمایم، تا شاید  از دغدغه های من و نسلم بیش از پیش آگاه گردید.
جناب آقای سحابی، توصیه جنابعالی به در پیش گرفتن عقلانیت، امری بسیار ضرور مینماید. به عنوان یک جوان عضو جنبش سبز ایران، با سربلندی تمام، می گویم که جنبش ما شاید، عقلانی ترین جنبش مدنی در طول تاریخ بوده باشد. کمتر حرکت اعتراضی را در طول تاریخ میتوان سراغ داشت که با وجود این همه هجمه روحی و فیزیکی، همچنان به مبارزه ای مسالمت آمیز  و منطقی ادامه میدهد.  در عقلانیت جنبش ما همین بس که ماه ها کشتار، زندان، تجاوز، تهدید و جنگ روانی نه تنها سبب ایجاد شورش عمومی نگردیده، بلکه هنوز هم راه نشان دادن اعتراض خود را در قوانین مصرح در قانون اساسی، یعنی آزادی تجمعات میجوید. و شاید مهمترین نشانه عقلانیت جنبش را در گسترش روزافزون آن به تمامی کشور، تمامی طبقات جامعه و رساندن ندای خود به تمامی جهانیان میتوان دید. وقتی جنبشی با وجود این همه فشار، هنوز عزتمندانه به پیش میرود، مسلما، پایه و اساس آن، روش های مبارزه آن همه بر عقلانیت استوار است. در تمامی شورش های که بیشتر  احساس مردم پیشرانه حرکت میباشد، یک خصلت مشترک میتوان یافت. و آن انفجار لحظه ای و سپس خالی شدن خشمی است که به تنهایی نیرو محرکه بوده است. اما جنبش ما، در هیچ روزی از این هفت ماه سپری شده، بصورت انفجاری عمل نکرده که پس از آن هیچ انگیزشی برای ادامه نداشته باشد. دیگر نشان عقلانیت آن، حرکت هماهنگ تمامی گروه ها، اقشار و دسته جات با تمامی اختلاف ها وسلیقه ها در اموری چون مذهب، هنجارهای ساختار مطلوب، مطالبات می باشد. گویی ایرانی به این حد از کمال رسیده است، که فردای آزادی، جامعه ای میخواهد برای تمام ایرانیان، اعم از شیعه و سنی، مسلمان و غیر مسلمان، مذهبی و غیر مذهبی، ترک و بلوچ  لر  و کرد و فارس و عرب ایرانی. در کدام یک از جنبش های معاصر ایران، اندکی از این خصلت ها را سراغ داشته اید؟
اما، آنچه سبب نگارش متن بنده گردید، اختلافی است با نظر شما و دیگر بزرگانی که جامعه را به نحوی به مسامحه با حکومت فرا میخوانید، میباشد. شما فرموده اید که باید روش بزرگانی چون مهندس بازرگان پیشه گرفت و به جای انقلاب به اصلاحات در این نظام پراخت. جناب آقای مهندس مرحبا به شما، که روشی چنین نیکو پیشنهاد میدارید، اما این خارج از انصاف خواهد بود که عملکرد شاه را با مسئولین این رژیم یکی پندارید. اگر اشکال انقلابیون افراطی 57 آن بود که پس از آن که شاه گفت صدای انقلاب شما را شنیدم، هنوز به جای تغییرات در ساختار وقت در پی تغییر ساختاری بدون داشتن هنجارهای مشخص بودند، اشکال برخی از محافظه کاران همچون شما آن است که آن شرایط را به شرایط امروز یکی میپندارید. از نظر اکثریت هم نسلان من، مهم نیست که اسم ساختار چه باشد، فقیه در سر ان باشد، یا شاه و یه یک رژیم جمهوری، آنچه برای ما مهم است، این است که راه کجروی با نظارت مردم بر ارکان قدرت بسته شده باشد. مهم آن است که قدرت در یکجا جمع نگردیده باشد، بازوهای قدرت، از هم مستقل باشند و ناظر بر قدرت سایر ارکان دیگر. منبع مشروعیت هر قوه خود مردم باشند نه نیروهای غیبی و خواسته های فردی یا خانوادگی قدرت نشینان. ما باور داریم که حتی در رژیمی با نام جمهوری اسلامی، به شرط تفکیک قوا، بازگشت نیروهای نظامی به پادگان ها، شفافیت در امر اقتصادی و سیاسی با حضور و وجود رسانه های مستقل، و به رسمیت شناختن آزادی های فردی و اجتماعی انسان ها، میتوان دموکراسی را در همین چهارچوب هم داشت، همانند قدیمی ترین دموکراسی دنیا که هنوز ملکه دارد. اما آن چه با شما مخالفیم آن است که طرف مقابل باید اذعان کند که صدای ما را شنیده است، باید به این وجوب رسیده باشد که تنها راه حذف نشدنش، قبول مسامحه است. جناب مهندس سحابی، وقتی طرف مقابل در روز روشن در خیابان و رسانه به اصطلاح ملی فریاد برمیدار که این گوساله ها را باید کشت، حتی زندانی کردن آن ها اشتباه است، و فقط باید کشت، شما چگونه نسخه مسامحه و عدم دفاع از خود را میدهید؟
به ایرانیان خارج از ایران ابراز داشته اید که دست از تند کردن فضا بردارند، اما من میخواهم بگویم که اتفاقا فضای داخل تند است، آن جا که ملت صحنه شهادت هموطنانشان را در خیابان ها میبینند، یا صحنه چاقو زدن به گردن دانشجویی بی دفاع را با چشمان خویش دیده اند، و هر آن بیم آن دارند که نفر بعدی خودشان باشد، آنجا که دختر همسایه ای، پسر فامیل در سیاهچاله های رژیم مورد تجاوز قرار گرفته است. همانجایی که امروز میکشندشان و فردا در رسانه های دروغ پردازش هتک حرمت حسین را در بوق و کرنا میکنند، و میخواهند از یاد  ملت بزدایند که بزرگترین هتک حرمت ها به حسین کشتن جوانان بی دفاع در روز عاشورایی است که نام حسین را بر زبان داشته اند.
جناب سحابی، نامه شما خبر از نگرانی عمیق شما به آنچه در ایران میگذرد و آن چه در پیش است را میدهد. اما گویا شما همین خشونت را که انجام میگیرد و قصد بیشتر کردن ابعادش را دارند را  چندان از نزدیک ندیده اید، و یا دیده اید و از آینده میترسید. اما بگذارید تا بگویم همانگونه که حرکت خشونت آمیز از سوی مردم، سبب ادامه تسلسل وار خشونت میگردد، سکوت در برابر خشونت هم به مراتب بیشتر راه وقوع آن را هموار مینماید. مردم ایران یک دفاع و مقاوت مدنی را آغاز کرده اند، و در این راه شاید بزرگترین خشونتشان آتش زدن موتوسیکلت قاتلین فرزندانشان باشد، شاید بزرگترین خشونتشان افروختن آتش در خیابان باشد تا در فضای گاز اشک آور و گاز فلفل، اندک نفس مانده بر جایشان را قطع ننمایند.
ترس شما از تند شدن حوادث وقتی مسموع بود که طرف مقابل ندای صلح داشت نه جویدن خرخره دیگران. ای کاش روحیه محافظه کاری و صلح خواهی را با روحیه ترس از آینده نمی آمیختیم. این مردمی که میبینید با دستان خالی در مقابل نیروهای تمام مسلح ایستاده اند، چیزی در زندگی شان کم دارند، و آن اندک امیدی است به آینده. اگر تا کنون در زندگی تان ناامید نشده اید، به صراحت میگویم که وقتی ناامیدی، جان دادن، شاید کار چندان سختی نباشد. اگر فضای ناامیدی از اصلاح، اندکی کمرنگ میگشت، مسلما جان هایشان را به راحتی در خیابان ها به عرضه نمیگذاشتند. به صراحت میخواهم بگویم که انقلابی که هم نسلان شما کردند از سر سیری و ماجراجویی و حتی دخالت بیگانگان بود، اما جنبشی که ما به پیش میبریم از روی بسته شده راه ها و ناچاری و اضطرار  و در تنهایی یک ملت است. فرق این دو بسیار است .  و چه با شکوه است جنبش مردمی که عزیزانشان در خیابان جان میدهند، و در همان حال دست هایی برای دفاع از قاتلینی که خود بخش دیگر مردم هستند بالا رقته است و مردم را به آرامش دعوت مینماید.
و در پایان، فقط میگویم ای کاش در متن بلند و بالای خود، حداقل یک سطر به محکوم کردن خشونت از سوی رژیم پرداخته بودید. و حداقل به سبک مهندس موسوی، راهکار های عملی به رژیم ارائه میکردید، تا بداند که ما هنوز اهل گفتگو هستیم. و یا در کمترین حالت، به پیشنهاد راهکارهای دیگر مبارزات غیر خشن میپرداختید.
ای کاش روشن فکران ما که قلم در نقد خشونت میفرسایند، اندکی هم در راه مبارزات مدنی همچون اعتصاب عمومی، تحصن و غیره قلمفرسایی میکردند. که  بهره ای از خشونت در آن نیست و هم میزان کارآیی آن از تظاهرات های اینچنینی به مراتب بیشتر میباشد.
دوست دار شما
یک جوان سبز



۱۱ نظر:

  1. اسپینوزی عزیز

    استدلالت بسیار وارد بود من هم همین نظر داشتم. آقای سحابی و دیگر روشنفکرن مشابه خلط مبحث میکنند بین دستیازی به خشونت به عنوان استراتژی و دفاع فعال در برابر خشونت اعمال شده از طرف تالبانیست‌ها (که تفاوت رفتاری آنها با حتا پلیس هم میتوان دید).اشتباه دیگرشان خلط رادیکالیسم و خشونت است.همین بحث را مبهم و کلی‌ گرا (و بیفایده می‌کند).

    پاسخحذف
  2. آفرین بر تو جوان پراحساس. من هم فکر می کنم کسانی که انقلاب کردند نه تنها ماجراجو بودند بلکه یک جورایی احمق هم بودند. وگرنه کی میرود بزند همه چیز را بشکند و دنبال یک آخوند مثل آقای خمینی بیفتد. اما خوب واقعیت این است که شاه حداقل جایی داشت برود تا به خیال خود اوضاع آرام بشود. اما خامنه ای و احمدی نژاد کجا بروند؟ من فکر نمی کنم دوباره انقلابی اتفاق بیفتد و نباید هم خودمان رو گول بزنیم و امیدوار به این باشیم که مثل انقلاب 57 دوباره انقلابی دیگر خواهد شد.ا

    پاسخحذف
  3. A عزیز، با شما موافقم. دفاع مشروع از جان خویش، در برابر یک خواسته قانونی با نام آزادی تجمعات، نه تنها خشونت نیست، بلکه اگر همین مقاومت هم نبود، جوانان ما را بیشتر تکه تکه میکردند. خوب است آقایانی که نسخه میپیچند، توضیح میدادند، آیا این رژیم برای کشتن، نیازی برای بهانه دارد؟
    آیا شهدای قتل های زنجیره ای، اصلا به خیابان آمده بودند که به طرز فجیعی کشته شدند؟
    آیا دانشجویان کوی دانشگاه، خشونت ورزیده بودند که این چنین مظلومانه خونشان را ریختند؟
    باز هزار رحمت به آقای سحابی، آقای بهنود که شده کارمند بی بی سی، چگونه در لندن، اعلام میکند که ما شکست خوردیم.
    اگر ایشان امیدی به اصلاح داشتند، چرا پس الان در ایران نیستند؟

    پاسخحذف
  4. سارای عزیز، دکتر مردی ها، در مقدمه کتاب تئوری های سیاسی میگوید، هر انقلابی، معلول پارامترهای متفاوتی است، که شاید هیچ کدام از انقلاب ها را نتوان قیاسی تطبیقی با دیگری کرد.
    اما هر انقلابی، یک شرط لازم و نه کافی دارد، یعنی وجودش برای انقلاب ضروری است، اما آن گونه نیست که اگر بود حتما انقلاب میشود.
    این شرط لازم و نه کافی آن است که رژیم بنا به هر دلیل ممکن، قادر به کشتن نباشد. تا زمانی که این رژیم میکشد، انقلاب ممکن نیست.
    اما نکته دیگر آن است که ما این تجربه تاریخی را در غرب دیده ایم که رسیدن به دموکراسی، حتما زاییده انقلاب نیست. من به شخصه، ترجیح میدهم که داخل همین ساختار تغییرات اساسی بوجود آید تا این که کلی هزینه دهیم تا شاید بتوان ساختاری دموکراتیک را بوجود آورد.
    10 شرطی که آقایان اصلاح طلب در خارج از کشور در نامه اخیرشان ذکر کرده اند، بهترین شرایط حداقلی جنبش ماست.
    اگر آقایان بپذیرند، که مشکلی نیست، اگر نپذیرند، آن قدر مقاومت میکنیم تا قدرت پوشالی آن ها را بشکنیم

    پاسخحذف
  5. az khandan nameye shoma lezat bordam . be rasti ke harfe dele besyari bood. har chand fekr nemikonam in nezam betavanad taghiirat asasi ro tahamol konad. az ghadim gofteand : enghelab nemikonand, enghelab mishavad!h

    پاسخحذف
  6. nazare aghaye sahabi doroste doostan,ishan yek omr tajrobe darand,agar bedanid

    پاسخحذف
  7. درود برتو ای جوان سبز،ای اسپینوزای ایران. من از زادگاه او باتو گفتگو میکنم. بی اندازه لذت بردم از کلمات زیبایت و از سادگی و رک بودن سخنانت. بگذار از هم اکنون تمامی این بزرگان بدانند که این جنبش اشتباه 31 سال پیش را تکرار نخواهد کرد و دیگر زمان ان نیست که همه چیز را کورکورانه پذیرفت جرا که انها تجربه دارند. اشخاص با تجربه نیز قابل اشتباه هستنند.
    هموطن تاریخ و ایران به وجود کسانی چون شما افتخار خواهد داشت. پاینده ایران

    پاسخحذف
  8. آناهیتا و مت عزیز، ممنون از لطف شما.
    مت عزیز، ارادت من را به خاکی که ذرات اسپینوزای بزرگ در آن تجزیه شده است، برسان

    پاسخحذف
  9. دوست عزیز،

    از نوشته شما بسیار لذت بردم. قلم زیبایی‌ دارید و بسیار منطقی‌ minevisid.

    تنها یک نکته آنجا که میگوئید " به صراحت میخواهم بگویم که انقلابی که هم نسلان شما کردند از سر سیری و ماجراجویی و حتی دخالت بیگانگان بود،"

    این را من قبول ندارم.نسل من و شما چون آن دوران را درک نکردییم نمیتوانیم درست قضاوت کنیم. شما کتاب "ایران بین ۲ انقلاب" که توسط یک مورخ آمریکایی بیطرف نوشته شده را مطالعه کن تا ببینی‌ دلیل انقلاب چه بود. این نویسنده میگوید دلیل انقلاب "توسعه نا متناسب" بود. یعنی‌ توسعه اقتصادی و علمی‌ نسلی را پدید آورد که نمیتوانستند شرایط سیاسی بسیار بسته آن دوران را تحمل کنند. همین که مهندس موسوی هم گفت. یک ملت رشید تحمل نمیکند که کس دیگری برایش تصمیم بگیرد و نظر او را در معادلات سیاسی نادیده بگیرد. در آن زمان دو حزب وجود داشت "ملی‌" و "ملت" که مردم به آنها میگفتند "بله" و "بله قربان" اما شاه همین رو هم تحمل نکرد و هر ۲ را منحل کرد و گفت همه یا عضو حزب "رستاخیز" بشوند یا اگر این شرایط را قبول ندارند پاسپورت بگیرند بروند از ایران.

    پاسخحذف
  10. سلام لیلای عزیز،
    ممنون از لطفتان، اما در مورد آن جمله و ریشه یابی حوادث انقلاب 57، باید بگویم که بنده نیز دلیل اصلی وقوع انقلاب را توسعه نامتوازن میدانم و اعتقاد دارم بزرگترین اشتباه شاه آن بود که سرعت مدرنیزاسیون بخش ظاهری و پوسته جامعه را شدید کرده بود، بدون آن که بخش های زیربنایی جامعه توسعه جندانی بیابد و جامعه غیر مدنی آن روز با نفوذ سواد پایین کشش این تحولات را نداشت.
    اما منظور بنده در آن جمله بخصوص فقط به تحولاتی باز میگردد که پس از آن که شاه گفت صدای شما را شنیدم باز به انقلاب چشم داشتند. واقعیت آن است که انقلاب 57 یک انقلاب کور بود. مردم ایران طبق عادت معلوف فقط میدانستند چه نمیخواهند. و مطالبات ملی مشخصی وجود نداشت و آن هایی هم که اعلام میشدند دلیلی بر لزوم انقلاب نبودند.

    پاسخحذف
  11. اصلاحیه:
    معلوف = مالوف

    پاسخحذف