نامه ای که از عباس آقا بدستم رسید
در هر جامعه ای که یک جنبش اجتماعی از نوع اصلاح یا انقلاب یا آشوب روی می دهد پیش زمینه ای از نارضایتی اجتماعی , چه به گونه ای گسترده در بین همه اقشار جامعه یا به صورتی محدود در یک قشر خاص وجود دارد. بدیهیست در هنگامه ای که نارضایتی اجتماعی از نوع گسترده در جامعه وجود دارد, نارضایتی یک سرچشمه و منشا خاص و محدود ندارد و نارضایتی عمومی وجوه متفاوتی را در بر می گیرد. یکی از مهمترین عوامل در پیروزی اینگونه جنبشها, فعال کردن و درگیر کردن تمام اقشار ناراضی جامعه در این حرکتهای اصلاحی-انقلابی می باشد.
نگاهی گذرا به وضعیت موجود در ایران نشان می دهد که نارضایتی مردم از حکومت به یکی دو موضوع خاص محدود نشده و نارضایتی جامعه یک نارضایتی فراگیر و عمومیست. زنان از تبعیضهای جنسیتی در عذابند و قانونهای موجود مانند حق حضانت, پوشش اجباری و …را در تناقض با حق زندگی و شهروندی خود به عنوان یک انسان یافته اند . اقلیتهای دینی از سرکوبهای گسترده و بی دلیل حکومت ناراضی هستند که از آن جمله می توان به بهاییان و درویشهای گنابادی و هموطنان اهل سنت اشاره کرد. اقلیتهای قومی از معطل ماندن بخشهایی از قانون اساسی که به آنها در حفظ زبان مادری و فرهنگ کمک می نماید خشمگین می باشند. جمعیت جوان کشور از بی کاری و عدم امنیت اجتماعی و روانی خود که نتیجه مستقیم سیاستهای غلط و فساد سیستم حاکم بر کشور است در عذابند. ایرانیان خارج از کشور از خوار بودن نام ایرانی و برخوردهای زشت دیگر دولتها که نتیجه مستقیم سیاستهای نابخردانه و بر ضد منافع ملی کارگزاران حکومتی می باشند ناراضی هستند. کارگران و اقشار کم درآمد جامعه زندگی بسیارسختی را می گذرانند و بسیاری از آنان تا حدودی از نقش حکومت در این سختی ها آگاهند. دانشجویان و اقشاری که با جهان خارج در ارتباطند و از مزایای مردم سالاری و حق آزادی بیان آگاهند و از توهین به شعورشان توسط کسانی که خود را آقا و سرور و ملت را رعیت و بنده خود فرض کرده اند و از مجموعه قوانین نخ نما و بی معنایی مانند ولایت مطلقه فقیه خسته شده اند. بسیاری از اقشار مذهبی جامعه بدنام شدن دینشان توسط حکومت و دید بد ایجاد شده نسبت به مذهب را دوست ندارند. این سیاهه را می توان ادامه داد و به راحتی می توان دید که کمتر تپه ای است که به هنر آقایان حکومتی مزین نشده است.
از آن طرف در حامیان حکومت می توان گروههای زیر را دید: گروهی که منافع مستقیم مالی و رانتی در این رژیم دارند و آگاهانه برای رسیدن به منافع مادی خود هرگونه جنایتی را مرتکب می شوند. گروهی که به شدت مغزشویی شده اند و با استدلالات و سفسطه های عجیب غریبی سعی در توجیه به حق بودن رفتارهای حکومتی دارند. اما مهمترین و بزرگترین گروه گروهی هستند که تحت تاثیر تبلیغات حکومتی و بمباران شبانه روزی توسط رسانه های دولتی و سیاستهای عوامگرایانه دولت از نقش حکومت در تخریب چهره دین خود و سختیهای اقتصادی تحمیل شده بر خود نامطلعند. بدون اغراق این گروه درصد بزرگی از جمعت ایران را تشکیل می دهد, همانها که در انتخابات به احمدی نژاد رای دادند. اما بسیاری از این قشر پس از جنایات آشکار اخیر و خشونتهای عریان کم کم به حاکمیت بدبین شده اند و شروع به ریزش کرده اند. ناگفته پیداست که تمام تبلیغات حکومتی بر این گروه و جلوگیری از ریزش آنها متمرکز است. از جمله می توان به تلاش در نشان دادن چهره ای ضدمذهبی از جنبش فرامذهبی سبز اشاره کرد.
نگاهی به تصویرهای تظاهراتها و ناآرامیها نشان می دهد که اکثریت شرکت کنندگان(و به وضوح نه همه آنها) متعلق به جنبش زنان, جنبش دانشجویی و طبقه متوسط شهری می باشند و خواسته های طبقه کارگر, اقلیتهای قومی و دینی و خواسته های اقتصادی و خواسته های قشر مذهبی ناراضی از حکومت چندان پررنگ نمی باشد. بیشتر شعارها حول و حوش خواسته هایی در تغییر نظام سیاسی و مبارزه مستقیم با ولایت قرون وسطایی فقیه و حق آزادی بیان می باشد که گرچه بسیار اساسی و مهم هستند جذابیت چندانی برای بسیاری از اقشار ناراضی ندارند و این موضوع جنبش را از بسیاری از نیروهایی که می توانند نقشی کلیدی در عقب نشینی و یا سرنگونی حکومت داشته باشند محروم می کند. از طرفی دیگر خواسته هایی که هم اکنون مطرح می شوند از آنجا که ساختارشکنانه می باشند با خشونت عریان پاسخ داده می شوند و این موضوع هم از تعداد افرادی که حاضر به حضور فعال در جنبش دارند می کاهد. از طرفی دیگر دستگاههای حکومتی را قادر به بهره برداری ناجوانمردانه تبلیغاتی در جهت جلوگیری از ریزش نیروهای خود می کند. پرسشی که در اینجا پیش می آید و من پاسخ ساده ای برای آن نمی یابم این است که چرا گروههای فعال سعی در درگیر کردن اکثریت خاموش جامعه ندارند. تاکید بیشتر سران جنبش بر احقاق حقوق پایمال شده قومی از جمله حق تدریس به زبان مادری به راحتی می تواند هموطنان آذری و کرد را وارد این جنبش کند و بوضوح حمایت فعالتر این هموطنان ساختار حکومتی را با مشکلات بی شماری روبرو خواهد کرد. تاکید بیشتر بر حقوق قشر کارگر و میزان فساد مالی سپاه که نتیجه آن نرسیدن اقشار کم درآمد جامعه به سهم برابرشان از درآمد نفتی می باشد و نشان دادن نقش رانتهای دولتی در ورشکستگی واحدهای تولیدی و بیکاری ناشی از آن می تواند با هزینه ای کم قشر بزرگی از جامعه را به جنبش پیوند دهد. اهمیت موضوع زمانی آشکار می شود که به قدرت واقعی قشر کارگر در تشکیل دادن اعتصابات سراسری توجه کنیم. تاکید بر ضدمذهبی و ضداسلامی بودن سیاستهای فعلی جمهوری اسلامی از طرفی باعث ریزش شدید نیروهای طرفدار دولت شده و از طرفی حاکمیت را از آخرین بهانه های مشروعیت خود خلع سلاح کرده و قدرت مذهب را هم در کنار دیگر عوامل اجتماعی به جنبش سبز می افزاید.
حال باید به این پرسش پاسخ داد که چگونه می توان این پیامها را به بدنه جامعه منتقل کرد و شبکه های اجتماعی و همچنین رهبران جنبش سبز چه نقشی در این موضوع می توانند داشته باشند.
عباس آقا
مقاله و موضوع بسیار ارزشمندی بود.
پاسخحذفبا تشکر
مقاله جالبی بود
پاسخحذفممنون، دست عباس آقا درد نکنه!
پاسخحذفاسپینوزا جان من یک وبلاگ تازه تاسیس دارم، هر چند که هنوز مطلب چندانی توش ننوشته ام، راستش چون هنوز ه مخاطبی ندارم خیلی انگیزای هم برای نوشتن ندارم! به هر حال خوشحال می شم که یه سری هم به ما بزنی :)
در ضمن با اجازت وبلاگت رو به عنوان دوستان لینک کردم :)