متن زیر ازطریق ایمیل بدستم رسید، و به دلیل اهمیت ویژه آن، در وبلاگ لینک گردید، تا خوانندگان بیشتری داشته باشد نامه ها به خلیفه جمهوری اسلامی
در زیر نامههای کسانی را میبینید که استبداد رهبر مادامالعمر ایران را تاب نیاوردند و قلم به دست گرفتند تا حجت را بر او تمام کنند. آنهاییکه در وطن بودند با نوشتن این نامهها برای هدفی والا دست از جان شستند و زندانهای طولانی و یا تبعید و گوشه نشینی را به جان خریدند و آنهایی که در خارج از ایران بودند و هستند، از بیم جان مجبور به ایستادن در غربت و بازنگردیدن به وطن گشتهاند. اما تاریخ نشان داده است که نقادان قدرتهای خودکامه همواره جاودانههای نیکنام تاریخ سرزمینهایشان باقیماندهاند و آینده و پیشرفت نسلهای آتی بر اندیشه این راستاندیشان سرافراز استوار خواهد بود
این سطور، دردنامه ای است از سوی یک سرباز جنبش به مردی که مقاومت و مردانگی را معنا کرد. آنچه سبب نگارش این متن گردید، احساس تکلیف و دینی است که به جنبش سبز آزادی خواهی و عدالت طلبی ایرانیان و به رهبر معنوی آن، مینمایم تا انذار دهم از آنچه در حاشیه تحرکات گروهی میبینم و بر تاثیر آن به بر این جنبش عظیم بیمناک هستم. لذا اگر درشت و صریح از دغدغه ها میگویم، حرجی بر این ناچیز نیست، و حق من به عنوان یک سرباز این جنبش آن است که از بیم هایم خبر دهم،شاید که موثر گردد.
جناب مهندس موسوی، خود بهتر از هر کس میدانید که ریشه های این حرکت اجتماعی در تاریخ صد و پنجاه ساله این سرزمین و مردمانش نهفته است، و اگر چندگاهی بروز علنی یافته و موفقیت هایی داشته در سایه رهبرانی گرانقدر بوده که توان بسیج عمومی در راستای خواست های تاریخی ایرانیان داشته اند و موفقیت ها نیز مسلما محصول پایداری رهبران آن بوده است و نام نیک ستارخان ها و باقرخان ها، مصدق ها، طالقانی ها، بازرگان ها و منتظری ها جز به سبب ایستادگی آن ها بر حقوق مسلم مردم بر حاکمیت نبوده است. میزان نفوذ اندیشه و کلام این رهبران اجتماعی در دل مردم، همواره شعله های هراس بر دل مستبدین را روشن نگاهداشته به گونه ای که حتی از پیکر بی روح آنان نیز ترس و واهمه داشته اند. بی دلیل نبود که مصدق در جواب پیشنهاد مسافرت استعلاجی به خارج از کشور گفت اینان از مرده من نیز وحشت دارند وآرزوی آن دارند که در خاک ایران دفن نگردم.
این مقدمه بابت آن بود که به نقش تاریخی شما و دیگر رهبر گرانقدر این جنبش، جناب آقای مهدی کروبی اشاره نمایم تا دغدغه هایم مجالی برای ظهور داشته باشند. چرا که ظهور یک جنبش اجتماعی مسلما پیش نیاز رهبریت مقدر را میطلبد و شما و جناب آقای کروبی به خوبی رسالت تان را تا کنون انجام داده اید. اما خطری که حس میکنم، از سوی برخی به اصطلاح همراهان شناس این جنبش است که حتی سعی کرده اند خود را در قالب نماینده و سخنگوی شما رنگ نمایند، اما دقت در حرکت هایشان، به خوبی نشانگر زاویه دراعمال و گفتارشان با شخص شماست. اگر شما این جنبش را تکثری از باورمندان با خواست های مختلف ولی دغدغه مشترک دانسته اید، آنان دگراندیشان را فرصت طلب نامیده اند و کاشت تخم نفاق و جدایی را در سرلوحه امورشان قرار داده اند. گاهی حتی به جای شما و دیگران تصمیم گرفته اند و مخاطراتی را ایجاد کرده اند. قصدم آن نیست که هدف عملکرد اینان را از زاویه دید خود بازگو نمایم، بلکه هدف انذار است. انذار به آن که اگر امروز ملتی حامی شماست تنها به دلیل اعتماد به صداقت شما بوده و گرنه قبل از این انتخابات، آقایان امتحانشان را پس داده اند و اعتماد عموم مردم را پیش از این باخته اند. و اگر این اعتماد عمومی از دست نرفته بود شاید اوضاع کار بدانجا نمیرسید که حکومت در دست نظامیان باشد و دیگر نهاد ها تنها عمالی بر خواست های آنان. جناب مهندس موسوی، این مردمی که این چنین دلاورانه در صحنه ایستاده اند، سال های قبل هم بودند، آنچه آنان را به رغم اختلافات قومی، مذهبی و عقیدتی چنین استوار گرد هم آورد، سرمایه های همچون شما و جناب کروبی بودند. به عبارت ساده تر، ما همان بودیم، رهبرانی همچون شما در صحنه نبودند. بابت همین نقش کلیدی است که حاکمان مستبد تمام فشارشان متوجه شخص شما، جناب کروبی و همسر عالیقدرتان میباشد، چون میدانند که تا شما در صحنه هستید، این مردم محال است که یوغ استبداد را بپذیرند و ویرانی مملکت را شاهد باشند. و درود بر شما که علیرغم ترور ناجوانمردانه عزیزتان، همچنان استوار ایستادید.
جناب موسوی، خود بهتر از من میدانید که خیزش کودتایی برای تسخیر قدرت از سوی محفل نشینان پادگانی، از همان زمان فروریختن اعتماد عمومی نسبت به اشخاصی که داعیه رهبری حرکت های اصلاحی را داشتند، آغاز گردید. امروز هم، همان مدعیان رهبری اصلاحات دیروز، با حرکت هایی که شاید هم از روی نیت خیرشان باشد، تحرکاتی را شروع کرده اند، که هدفش هرچه باشد، فرو ریختن دیوار اعتماد یکی از نتایج آن است. در ادبیات آقایان گویی مردم جایی ندارد و هم نوا با رییس دولت نامشروع، بخشی از همین مردم را کف روی آب میپندارند و یا حتی پا را فراتر از این نهاده و به کل منکر وجود چنین جنبش عظیمی میشوند. طنز قضیه آن جاست که برای جنبشی که به اذعانشان وجود ندارد، نسخه میپیچند. استعاره از کامیون ترمز بریده در سراشیبی مینمایند، اما سقوط حاکمیت استبداد را نمیبینند. صحبت از عدم وجود رهبری متمرکز مینمایند، گویا تا خود در هسته رهبری نباشند، بهتر است که وجود شما و آقای کروبی را نادیده بگیرند و یا شعار هر فرد یک رهبر را تمسخر نمایند. علیرغم دعوت شما از همه ایرانیان برای همراهی، سخن از خارج نشین و داخل نشین میکنند. و برخی اوقات حتی فراموش هم میکنند که برخی از خود هم خارج نشین هستند. هدف فقط ایجاد اختلاف است. این مدعیان که صد البته ادعای مریدی آیت الله خمینی را هم دارند، گویی فراموش کرده اند که ایشان هم به اجبار سال ها در خارج از کشور میزیستند. حتی فردی دیگر به خود اجازه آن را میدهد که علیرغم روشنگری صریح شما، تاکتیکی نامشخص، همچون فیل هوا کرده، را به مردم عرضه دهد. جناب مهندس بیم آن را دارم که تمام این تحرکات، حساب شده باشد تا هم در عزم شما خللی وارد نماید و هم به تبع آن مردم را پراکنده نماید.
جناب مهندس موسوی، اگر این جنبش تا کنون زیر شدیدترین فشارها دوام آورده ودر بسیاری از جبهه ها پیروز شده است، تنها به مدد حضور مردم در صحنه بوده است. و گرنه در زمان های پیشین، آقایان با داشتن دولت و مجلس، اندک پیروزی در قیاس با دستآوردهای این جنبش نداشته اند. عامل استمرار و پیروزی هر حرکتی، تسخیر عرصه عمومی و قلوب مردم است، که این مهم تنها در سایه ایمان به صداقت و راستکاری شما و جناب آقای کروبی، حاصل شده است. مباد که در سایه فشار این تحرکات و صحنه سازی هایی با نام نخبگان، که شاید دست چین شدگانی بیش نباشند، اندکی بر عزم و اراده شما خللی وارد آید. خواست های حداقلی که در بیانیه ها و مصاحبه های شما و جناب کروبی بصورت هوشمندانه ای ذکر گردیده، بهترین معیار اتحاد است و بهترین میزان برای گفتگو با اصحاب قدرت. مباد که این فشار ها، اندکی این خواست ها را کمتر نماید، که اگر چنین افتد نه تنها دیگر قدرت نشینان متکی بر نظامیان آن را نخواهند پذیرفت، بلکه به واسطه پراکندگی در حمایت های مردمی، تا پای نابودی هسته های مرکزی این جنبش از پای نخواهند نشست.
جناب مهندس موسوی عزیز تر از جان، دردنامه دراز است و فرصت کوتاه. اما امیدوارم این دردنامه شما را بیش از پیش به نقش تاریخی خود واقف گرداند. و در پایان، از این که نمیتوانم این نامه را به دلیل خطرات جانی، با نام شخصیم امضا کنم، شرمنده ام. اما شاید خوبی این امضای مستعار در آن باشد که دیگرانی را از خواب بیدار کند تا درک نمایند این جنبش متعلق به تک تک ایرانیان است و این چنین آن را مصادره به مطلوب نمودن، تیشه به ریشه همگان است.
“با سلام و عرض ارادت میخواستم لطف کنید تو بالاترین این بحث رو مطرح کنین که به جای اینکه دنبال یه تظاهرات دیگه تو روز جهانی زن باشند که مطمئنا طرفدار زیادی پیدا نمیکنه این پیشنهاد مطرح بشه که در این روز به احترام زنهای سبز این مملکت که کشته یا زندانی شدن یا عزیزی رو تو زندان دارند همه سبزها عوض تظاهرات کردن با لباس سبز تو جامعه حاضر بشن. الان جنبش بیشتر از هر چیز نیاز به روحیه داره. اگر درست اطلاع رسانی بشه بدون اینکه هزینه بدیمو زندانی بشیم خیلیا که میترسند هم با ما همراه میشن. باید کاری کنیم که روحیمون تقویت بشه. همه وقتی تو اون روز خاص از خونه میان بیرون اگه لباس سبز یا چیز سبزی همراهشون داشته باشن روحیه میگیرن. مرسی”
با توجه بحث هایی که در چند روز پس از 22 بهمن در بین فعالین جنبش سبزشده است، لازم و بدیهی است که برای مناسبت روز 8 مارس، روز جهانی زن، کنش اجتماعی مناسبی از سمت جنبش صورت بگیرد. متاسفانه هنوز به یک جمع بندی مناسبی در این زمینه مشاهده نشده است. لذا نگارنده با توجه به دغدغه هایی که در این چند روز به آن ها اشاره های فراوان شده است، پیشنهاد مینماید که همانطور که این دوست عزیز در نامه خویش مرقوم کرده اند، تمامی معترضین و فعالین جنبش انتخاب پوشش سبز، این روز را سبز نمایند و همچنین به منظور پاسداشت مبارزه زنان برای احقاق حقوق شهروندی خود و همچنین تشکر از نقش تاریخی زنان در جنبش سبز، در منزل مادران شهدا و همچنین دختران و زنان زندانی که در مسیر مبارزات جنبش سبز جگر گوشه هایشان را در این راه تقدیم کرده اند و یا در پشت نرده های زندان بهای آزادی خواهی خود را میپردازند،ضمن تقدیر و تشکر از شجاعت آنان و اعلام حمایت از خواست های بر حق آنان ، نشان دهیم که جنبش ما جنبش زندگی و امید است و مقام و منزلت زن، مظهر زندگی اجتماعی، را می ستاید
جنبش ما 8 ماه است که با انواع و اقسام ناملایمات دست و پنجه نرم کرده است، بالا و پایین داشته است، اما همیشه زنده و پویا بوده است. اکنون وقت آن است که با یک ارزیابی منطقی از آخرین کنشمان، تظاهرات 22 بهمن، استراتژی های منطبق بر شرایط جدید برگزینیم. 22 بهمن به ما نشان داد که رژیم در این 8 ماه از برخی از اشتباهاتش درس گرفته و توانسته خود را در برخی موارد روزآمد کند. شاید بزرگترین دلیل این روزآمدی، رو بازی کردن ما بوده است. این رو بازی کردی و شفافیت در برنامه ها و اطلاعات، مشخصه حرکت های مدنی و لیبرالی است که از اساس فارغ از ایدئولوژی خاصی هستند و تمام سعیشان بر شفافیت در تمامی امور جهت تسلط بر عرصه عمومی است. جنبش ما به خوبی توانسته است عرصه عمومی جامعه ایران را به خود اختصاص دهد و این یک پیروزی است، زیرا تا زمانی که عرصه عمومی به زیر سلطه حرکت و جنبشی در نیاید، هر آن میتوان احتمال سرکوبی آن را داد. اما مسلما یک ناظر بی طرف اذعان خواهد داشت که جنبش ما آنچنان در سطح و عمق جامعه ایرانی ریشه دوانده است که دیگر نابود شدنی نیست. اما این تسخیر عرصه عمومی، نمیتواند دلیلی بر پیروزی تمام تاکتیک های ما باشد. ضعف عمده جنبش ما که محصول اجبار شرایط است، نداشتن امکانات ارتباطی در اشل وسیع میباشد که فعالین را مجبور کرده است در رسانه های اجتماعی بصورت علنی طرح ها و برنامه ها را بیان نمایند. جدا از آن که این نوع اطلاع رسانی، مزیت هایی دارد، یک اشکال عمده دارد و آن این که حاکمیت از تمامی نقشه ها و طرح ها اطلاع میابد و زمان کافی خواهد داشت که با مرور تجربیات تلخش، راهکارهای مناسبی یابد.
22 بهمن یک نقطه گذار برای حاکمیت جمهوری اسلامی بود. گذار از یک حکومت نیمه ایدئولوژیک نیمه پروگاندایی و نیمه نظامی به یک حاکمیت نظامی عریان. بدیهی است که این شرایط جدید، اقتضائاتی جدید بر بر بازی ما تحمیل خواهد کرد که مهمترین آن غیر علنی شدن فعالیت ها خواهد بود. این الزام جدید، شرط بازی است و عرصه عمومی با محدودیت های شرط بازی، به سمت عرصه های خانگی، دوستان و فامیل و آشنا سوق خواهد یافت. پس بهترین کار آن است که از هم اکنون به فکر نقشه راه بود. به این فکر کرد که جنبش در عرصه چالش های رسانه بیشتر به تبیین هنجارهای جنبش، سیاست های کلی جنبش و هماهنگی های کلی بپردازد، ولی در عرصه طرح ها و نقشه های عملیاتی، بیشتر بصورت غیر علنی تر بدان پرداخت. باید سلاح مترقبه بودن کنش ها را از دست حاکمیت گرفت و آن را به خطر کنش های غیر مترقبه علیه رژیم تبدیل کرد. باید رژیم تاوان نظامی کردن فضا و محدودیت عرصه عمومی را با افزایش ریسک حوادث غیر مترقبه بپردازد.
اما شاید بدیهی ترین الزام بازی کردی در فضای گرگ و میش نظامی، به راه انداختن شبکه های وسیع اجتماعی باشد. باید شبکه های اجتماعی همچون فیس بوک، تویتر و غیره را به صورت خصوصی تر به صحنه اجتماع کشاند. یا به زبان ساده تر، ترافیک شبکه های مجازی را به شبکه های واقعی منتقل کرد. منطقی ترین کار آن است که این شبکه ها را به صورت گروه های چند نفره از 5 نفر تا 20 نفر از مورد وثوق ترین اشخاص تشکیل داد. پس از تشکیل جزیره های زیادی از این گروه ها، مسلما بصورت طبیعی، همپوشانی ها افزایش خواهد یافت و کل این جزایر کوچک، همچون حلقه های زنجیر به هم متصل خواهند شد. ما نباید نگران طراحی این ارتباطات بین گروهی باشیم و اساسا در پی طرح هایی برا وصل کردن آن ها، بلکه تمام همت ما باید آن باشد که در حد بسیار این گروه ها و جزایر مستقل از هم فراخور تخصصص، توانایی و جغرافیای اجتماعی شکل گیرند و فعال شوند. اگر این مرحله با موفقیت تمام شود به جرات میتوان گفت که دیگر رژیم هیچ کنترلی بر این شبکه های اجتماعی نخواهد داشت. وقتی رژیم در برابر شبکه های علنی اجتماعی که کمترل دسترسی به آن ها دست خود رژیم بود و محدودیت های فراوانی برای دسترسی آن ها ایجاد نموده بود، در برابر شبکه های اجتماعی واقعی تکلیف و سرنوشتش مشخص است. نه تنها نخواهد توانست فعالین را شناسایی کند، بلکه حتی نخواهد توانست بر هماهنگی های آن ها تاثیر بگذارد و محدود نماید، مضاف بر آن که اقشار سنی تر، مسن تر و اشخاص با تحصیلات کمتر براحتی در این شبکه ها فعال خواهند شد در حالیکه در شبکه های قبلی کلا از مدار ارتباطات خارج بودند.
اما نکته مهم آن است که کلیات حرکت دچار هیجانات و احساسات گذار نگردد، و اسلوب کلی حرکت، از رسانه های علنی جنبش تبلیغ گردد ، خطوط قرمز تبیین گردد و در مناسب ها و فرصت های پیش آمده برخی فعالیت ها را بصورت کنش های عملی تر بروز دهد. و از حمایت و تبلیغ عملیات های این شبکه ها نباید غفلت ورزید] حتی اگر فیلمبرداری ( با محو کردن صورت) از شعار نویسی ساده گرفته تا تظاهرات برق آسا در واگن های مترو و انتشار آن در رسانه های علنی برای ایجاد روحیه همبستگی بیشتر.
22 بهمن آمد و گذشت، هر چند شاید با آنچه آرزویش را داشتیم، تفاوت داشت، اما به نظر من، دستاورد های بسیار بزرگی برای ما داشت. دستاوردهایی که باید ماه ها تلاش میکردیم تا بدان برسیم. بزرگترین دستاوردی که حکومت به ما هدیه داد، آن بود که به اقشار مردمی طرفدار خود، که ماه ها در تلویزیون دروغ تحویل داده بود، خود بطلان حرف هایش را نشان داد. نشان داد که فقط به نیروی نظامی متکی است و بدون آن توان ایستادن ندارد. این معنا مسلما به تمام اقشار طرفدار خود، عمق بحران را منتقل کرد و آن ها فهمیدند که شاید نتوان به این حکومت در طولانی مدت دل بست. این اتفاق میمون را باید پرارزش بدانیم نه آنکه آنرا کوچک بشماریم. راسل در کتاب قدرت خود میگوید که آخرین فرم یک حکومت، یک حکومت عریان نظامی است، وقتی حکومتی وارد این فاز شد، دیگر به هیچ عنوان نخواهد توانست فرم خود را تغییر دهد. راسل عقیده داشت، وقتی حکومتی به شکل عریان قدرت اسلحه را به میدان میفرستد، یعنی به آخر رسیده است. شاید این فرم حکومت زمان طولانی تری نسبت به باقی فرم ها (قدرت سنت، قدرت روحانیون، قدرت رسانه و..) دوام داشته باشد، اما هیچگاه دیگر توان تغییر فرمش را نخواهد داشت. یعنی سیالیت قدرت از بین رفته و با یک قدرت صلب مواجه هستیم.
22 بهمن این نکته را به اثبات رساند که دیگر جمهوری اسلامی، نه یک حکومت ایدئولوژیک مبتنی بر باورهای شیعی است، نه قدرتی مبتنی بر اشرافیت، نه قدرت مبتنی بر دیوان سالاری و نه قدرتی مبتنی بر سنت ها جامعه. نتیجه ساده این گذار آن است که تمامی اقشار دیوانسالار، روحانی، اشرافیت و بخش های سنتی این نظام به طور کلی ریزش خواهند داشت و پس از این حکومت برای ماندن در قدرت، هر روزبه اجبار بیشتر بر نیروی نظامی متکی خواهد شد. جنگ های قدرت و حذف در میان نظامیان وسعت خواهد گرفت و تصیفه های گسترده در سپاه و ارتش شروع خواهد شد. هر آن احتمال کودتا ی بخشی از نیروهای نظامی علیه بخش دیگر افزایش خواهد یافت. به جرات میگویم که پس از این تمامی اقشار مردمی حامی حکومت ،دیگر حامی یک قدرت نظامی نخواهند بود و حتی به مخالفت های صریح با آن خواهند پرداخت. چون منافع سنتی و باورهای مذهبی آنان به هیچ وجه با خصلت ها و رفتار نظامی همخوانی ندارد.
پیروز 22 بهمن، جنبش سبز بود که حکومتی با ادعای سنتی و قدرت روحانی را وادار به اعتراف کرد که فقط قدرت نظامی دارد و بس. در میزان استحکام این نیروها هم چندان نمیتوان مطمئن بود چرا که پس از جنگ تحمیلی، تحت هیچ فشار خارجی و آزمونی نبوده است تا بتوان قضاوتی از استحکام شیرازه آن داشت. جدا از آن که فرماندهان نظامی ریزشی که نفود بالایی میان بدنه داشته اند، نباید از رقابت های وسیعی که در میان نظامیان وجود دارد، غافل شد. رقابت هایی که در انتخابات سال 84 و کاندیداتوری قالیباف و حمایت بخشی از سپاه از وی و حمایت بخش کودتایی از احمدی نژاد به خوبی آشکار شده بود. بدیهی است که بعد از این، رقابت ها حتی رنگ و بوی حذفی و شاید خونین هم بخود خواهد گرفت. این درحالی است که فشار جامعه جهانی هر روز بر اقتصاد کشور که در دستان نهادهای نظامی است افزایش خواهد یافت و هر آن احتمال حمله خارجی هم خواهد بود.
برآیند اتفاقات هر چه باشد، یک امر مسلم است، و آن این که بزرگترین بازنده دیروز حکومت ولایت فقیه بود. ایدئولوژی این حکومت دیروز تمام شد و حکومت نظامی شروع شد. رهبر ایران به جای آنکه خوشحال باشد از این که توانست شوی تلویزیونی اجرا نماید، باید نگران میبود که بازی را به نظامی ها باخته است. شاید هنوز خودش خبر ندارد، اما طولی نخواهد کشید که حکم های رهبری از پادگان های نظامی به وی دیکته شود، , و آن زمان وی به این امر واقف خواهد شد اسیر نظامیان است و بس.
-هی، میگذرونیم، یک مدته کار و کاسبی کساده. دنبال سوژه برای طنزم هستم، این فاطی جون هم که دیگه خبری ازش نیست ، ما رو گذاشته تو خماری، برای همین بی کارم و الاف، اصلا هم دستم به قلم نمیره
-ای بابا، کشتی خودت رو با این فاطی جون. این همه موضوع توپ هست، تو چرا همش گیر دادی به فاطی
-والله چی بگم، فاطی عشق منه، جون منه. در ثانی چه موضوعی باقی مونده؟ دیگه این 22 بهمن کلا بازار ما رو کساد کرده، همه به فکر تظاهرات و بحث های جدی هستن، کسی وقت طنز خوندن نداره که.
-ای بابا، مشکل از خودته، همیشه که نمیشه طنز نوشت، چه بسا یک طناز بعضی وقت ها برا تنوع هم که شده باید مطلب جدی بنویسه، تحلیل کنه و راهکار بده
-چی بگم والله
-اتفاقا در همین مورد زنگ زدم که بگم دست به قلم شی و یه مطلب همچین تنوری و داغ داغ بنویسی، دست این سکولارهای فرصت طلب رو از جنبش کوتاه کنیم. بابا اینجور که این جوونا دارن میرن جلو، دیگه برای من و تو جایی نمی مونه ها! باید یه فیلی هوا کنیم به این بزرگی(ابعادش مشخص نیست)، تا به که این سکولارها بفهمونیم که کور خوندن، اپوزیسیون یعنی فقط ما و لا غیر. هر چی فکر کردم دیدم کار خودته. آخه خوب بلدی فیل بفرستی هوا
-فیل؟
-آره فیل
-چه فیلی؟
-ببین ابی، این حرف های حاجی و سید و تازه گیا شنیدی؟ مثل این که معامله اشون با این عظمی نگرفته، این ها کلا ناامید شدن دارن هم خودشون و بدبخت میکنن هم من و تو رو.
-آره شنیدم، من نمیدونم این سید این جیگر رو از کجا یهو پیدا کرده اینجوری جلو عظمی واستاده.
-بابا کار کاره اون حاجیه. من خودم سال ها نوچگیش رو کردم، میدونم اون چه موزماریه.
-خوب حالا تکلیف ما چی میشه این وسط؟
-خوب همین دیگه. ما باید هم حال این سکولارای بی دین رو که سفره الرحمن رژیم رو پهن کردن رو بگیریم و کاری کنیم که بیان پشت سر ما واستن، و هم به این حاجی و سید و اون موسوی و کروبی حالی کنیم که اگه معامله نکنن، هممون نابود میشیم. مخصوصا ما که دیگه نه میتونیم برگردیم تو و نه کسی اینجا واسه ما تره خورد خواهد کرد.
-موافقم باهات. اما این قضیه فیل چی چی هست؟
-قضیه این فیل اینه که ما یه طرح میدیم که روز 22 بهمن، ملت اولا شعاری جز استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی ندن ، ثانیا با قیافه حزب اللهی برن، یعنی هم راه آشتی با عظمی رو باز میذاریم و هم این سکولارها رو هم چین حسابی حالشون جا میاریم که بدونن یه من ماست چقدر کره داره و ملت هنوز با مان، اونوقت شروع میکنیم سر پایین کشیدن این ماموتی چونه زدن با عظمی.
-آها، تازه دارم میفهمم. پس میخواهی که یک راهکاری بدیم که همه رو مبهوت خودمون کنیم. ابتکار عمل بیفته دست خودمون، و کم کم بتونیم برا خودمون سری تو سرا در بیاریم.
-آره، دقیقا.
-اگه بشه که قدرت و جایگاه ما میره بالاتر، و هم میشه امیدوار بود که بشه برگشت ایران.
-آره دقیقا
-با محسن و سایر رفقا چک کردی؟
-محسن که با خودمونه، اکبر هم که بی خیال، دیگه نباید زیاد بازیش بدیم. عبدالعلی که کلا برا اینکه تو بازی باشه و حذف نشه، حرفی نمیزنه. کریم هم که میشناسی کسر شان خودش میدونه تو اینجوره کارا دخالت کنه. پس میمونه که تو بنویسی، ما هم سایر کاراش و انجام میدیم. جرس رو برا همین روزها ساختیم دیگه
-باشه جری جون، ظرف کی ثانیه یک اسبی بفرستم هوا که همه بمونن تو کفش جون خودت.
-اسب؟ قرار بود که فیل بفرستیم؟
-بابا فیل تکراریه، باید یه چیز جدید بفرستیم که دیگه این همه نگن افکار شما پوسیده اس، ورژن جدید جمهوری اسلامی هستین. تازه اگه اسب میشه روش سوار شد، اما جون خودت، من از فیل میترسم. آخه منه ریزه میزه کجا و فیل کجا؟ تازه از بچگی من عاشق اسب بودم.
-باشه هر جور دوست داری، فقط زود درش بیار که قبل این که موسوی و شیخ بخوان وسط حرفی بزنن، بساط ما رو بهم بریزن، ما قبلش در آورده باشیم و اون ها هم مجبور شن که از کلیات این طرح دفاع کنن.
-اما من اونا رو میشناسم، اصلا کوتاه بیا و اهل معامله نیستن ها. اگه یه چیز بگن خلاف حرف ما، ما خودمون و ضایع میکنیم بدجور! مثلا اگه بگن سبز بیایید، ما چه خاکی بریزیم تو سرمون؟
-اگه حرف دیگه ای زدند که خوب جرس رو برا همین داریم دیگه! تیتر حرفاشون و عوض میکنیم، مردم که بخوره تو ذوقشون، به همون به پیشنهاد ما راضی میشن.
-اوناش دیگه با خودت. فقط این بالاترین رو هم بپایین، نشن مو دماغمون. جدیدا خیلی پررو شدن.
-آره کم کم باید بهشون نشون بدیم که یا باید پیاده نظام ما باشن یا اینکه ما هم شروع میکنیم زدنشون. مطمئنا رژیم هم از اونا بیشتر میترسه تا ماهایی که دو دوتا چهار تا حالیمون میشه. میشه یه حال اساسی داد به این غضنفرهای جو گیر. تو نگران این چیز ها نباش، بشین اسبت رو هوا کن. ببینم چیکار میکنی ها.
-باشه داش جری. حالا که دیگه نمیتونم از فاطی جون بنویسم، از اسب توهوا که میتونم بنویسم.
-آسیا به نوبت ابی جون، به فاطی هم میرسی. فعلا این اسب رو بچسب که اگه جواب بده چه شود؟!
- اونوقت این موسوی و کروبی هم دیگه مجبور میشن ما رو تحویل بگیرن. یک حال اساسی هم به این سازگارا میدیم که دیگه همش برامون آکسیون آکسیون نکنه. چهار تا بچه دورش رو گرفتن، فکر میکنه کسی شده برا خودش. فعلا باید از خودم درس سیاست یاد بگیره، ها ها.
-میخوامت جری بد جور!
و این چنین بود که ابی، اسبی را هوا کرد و این اسب معلق در هوا به دلایل نا معلوم، اسب تروا نام گرفت.
-----------------------------
پینوشت:
انتخاب اسامی بر اساس تشابهات نامی انتخاب شده است و هیچ ربطی به کارتون معروف تام و جری ندارد!
کلی پینوشت دیگر نوشته بودم، اما با توجه به ملاحظات فعلا سانسور میکنم
انتشار این مطلب از سوی کیهان و دیگر رسانه های رژیم و همچنین رسانه های کمونیست های کارگری، مجاهدین، سلطنت طلبان و همچنین تمامی گروه ها و احزاب معتقد به مبارزه مسلحانه به هیچ وجه مجاز نیست. و در صورت انتشار، مطمئنا نشانی از دزدی در روز روشن خواهد بود.