۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

خطاب به مسعود بهنود


آقای بهنود، روزگاری بزرگترین لذت زندگیم، خواندن داستان های تاریخی به قلم شما بود. قلمی که چنان سحرم میکرد، که خود را در دالان های خانه های قجری می یافتم و با شخصیت های داستان همراه.  گویی ماشین زمان، من متولد دهه شصتی را به صد سال پیش میبرد. با داستان هایتان که بیشتر شخصیت پردازی ذهنی شخصی بود از آدم های واقعی که در تهران قدیم، زندگی را در هنجارهای عهد قجر و رضا خان میگذراندند، دم خور میشدم و به نگارنده سطور، هزاران آفرین میگفتم به خاطر قلم جادویی اش
اما این نامه به کارهای ادبی- تاریخی شما، چندان ارتباطی ندارد. داستان به 7 ماه پیش برمیگردد، به انتخاباتی که ملت، آن را بهترین فرصت برای گذار مسالمت آمیز یافته بود به سوی یک زندگی معمولی، برای یک زندگی که در آن اندکی امید به آینده وجود داشته باشند. آنچه بر این ملت در پس کودتا رفت را خود بهتر از من میدانید، که در یکی از بزرگترین بنگاه های خبر پراکنی، اخبار را تعقیب مینمایید. از سیاست های بنگاه سخن پراکنی که شما کارمندش هستید هم حرف نمیزنم، گرچه بارها با تحریف خبر در لفافه خبر رسانی حرفه ایی، خون به دل این ملت کرد و جهت گیری های موضعی آن کامل از  زد و بندهای پشت پرده دولت علیه انگلیس پرده برمیداشت. یادم هست که روزی در اثنای تلاطم کودتای حکومتی، قصد نگارش نامه ای به شما داشتم تا به عنوان یک طرفدار، یک خواننده پر و پا قرص و یک ایرانی از شما بخواهم که سرمایه مسعود بهنود را به کام سخن پراکنی متبوعه، واریز ننمایید. اما بعد ها منصرف شدم و با خود میگفتم، مسعود بهنود حتما حکمتی در این کار میبیند، و گرنه کور که نیست تا جهت گیری های منفعت طلبانه بی بی سی و شخص صادق صبا و صحنه گردانان آن سخن پراکنی را نبیند.
این ماوقع ادامه داشت تا امروز مطلبی به قلم جنابعالی در نشریه روز را خواندم با عنوان " دلهره دارم" و گویی تمام برداشت های ذهنی من از مسعود بهنود به یکباره پنبه شد و افکارم مشوش. این سطور، نقدی است بر متن مذکور، تا خاطرنشان سازم، مسعود بهنود، نویسنده محبوب دیرین من، آنچه را به اسم مسامحه نوشته، معجونی است از محافظه کاری مطلق و ساده انگاری وقایع. گویی واقعیت موجود را با برداشت های ذهنی خود، میخواهد دست مایه شخصیت پردازی داستان دیگرش سازد
جناب بهنود، در آن متن نوشته اید که"ما شکست خوردیم. اهل مدارا و تسامح شکست خوردند، طایفه سمحه و سهله شکست خوردند." سئوال من آن است که معیار شکست و پیروزی در محاسبه شما چیست؟ آیا عدم تحقق یک امر که برآیند نیروهای موجودش، سنخیتی با خواسته های شما ندارد، شکست محسوب میشود ؟ آقای بهنود، ساده انگارانه فرض کرده اید که احمدی نژاد یک شخصیت مستقل است که میشد با آن به گفتگو نشست. بد نیست به این سئوال پاسخ دهید که چگونه احمدی نژاد بر شانه های هوس های پوپولیستی، سوار شد و به ریسمان قدرت چنگ زد؟ آیا احمدی نژاد الله بختکی این بخت عالی نصیبش شد   تا با هاشمی توسعه گرا در میدان مبارزه تک و تنها شود؟ اندکی عقب تر میروم، آیا احمدی نژاد، نظر کرده عالم غیب بود که از پشت پرده به ناگه نازل شود و شهردار تهران گردد؟ آیا وام های کلانی که شهرداری به زوج ها میداد، فقط از روی مهروزی ایشان بود؟ پرونده های اختلاس زمان مدیریت ایشان، هیچ ربط اندکی  در پیشبرد تکامل پازلی که از قبل چیده شده بود تا  او را در مقام ریاست جمهور ایرانیان بنشاند، نداشت؟ آیا شناسنامه های تقلبی که در دور اول ریاست جمهوری دوره نهم، به یک باره، ظاهر گشتند و حیرت همگان را برانگیختند، ربطی به طرح کسب قدرت نداشت؟ پس چگونه احمدی نژاد را شخصیت مستقلی فرض کرده اید، و انتظار گفتگوی با ایشان را دور از ذهن نمیدانستید؟ آیا منکر جریان قدرت در پس ایشان هستید؟ پیش فرض میگیرم که شما با من همراه هستید و اذعان میدارید که احمدی نژاد، یک مهره در دست یک جریان با داشتن اسباب قدرت، همچون سپاه و بسیج و خزانه مملکتی و قرارگاه خاتم الانبیا و اسکله های خود سر میباشد،  با این پیش فرض بحث را ادامه میدهم
جناب بهنود، باز نمودن روزنه ای برای گفتگو و مسامحه، پیش نیازش، داشتن اندکی قدرت است. اگر فکر میکنید که بدون داشتن قدرت، میتوانید با حریفی که تمام پایه های قدرت را در دست دارد، پشت میز بنشینید، چانه بزنید ، امتیاز بدهید و امتیاز بگیرید، باید بگویم که از علم سیاست چیزی نمیدانید. اگر هم فکر میکنید که نخبه گان در ساختار حکومت، داری قدرتی بودند و همه قدرت یک جا جمع نبود و نیست، باید متذکر شوم، که به جز هاشمی، کسی را نمیتوانستید همپای رهبر در ساختار حکومت بیابید. اما دیدید که هاشمی هم بهره اش از قدرت همان بود که حتی در تلویزیون جمهوری اسلامی، آبرویش را سکه بازار کرده و فروختند
شکست در پیشبرد یک طرح، زمانی به عنوان یک گزاره منطقی، قابل بحث است که خود طرح، محال نباشد. وگرنه فرض محال، که محال نیست
برای من جای پرسش همچنان باقی است که شما که در قبض و بسط قدرت ها و امرا، سیر کرده اید، چگونه فرض کرده اید که با یک جریان که عامدا سیاست حذف در پیش گرفته، میتوان چانه زد؟  چگونه با جریانی میخواهید وارد گفتگو شوید که شما را خس و خاشاک میپندارد و خود را ظل الله بر زمین؟
جناب بهنود، خلط مبحث شما آن است که مبارزه مسالمت آمیز ایرانیان را با مسامحه یکی پنداشته اید.  مبارزه مسالمت آمیز، آن است که شما در جریان سیاست، قدرت خود را به رخ حریف میکشید و سپس پیشنهاد مبادله را میدهید، حال اگر طرف اندکی، قدرت شما را به رسمیت بشناسد، فاز مسامحه آغاز خواهد شد، و گرنه مبارزه مسالمت آمیز، در اشکال دیگر ادامه خواهد یافت.
نکته آن است که در این صفحه بازی با بازی گرانی همچون سید علی با مقام عظمای ولایت و سایه خدا بر زمین،و  سپاهی که برای کسب قدرت، کل صحنه را از پیش آراسته است، مسامحه معنایی ندارد، اما مبارزه مسالمت امیز چرا.
ای کاش در آرزونامه خود، فرق مبارزه مسالمت آمیز و مسامحه را متذکر میشدید و به رسمیت میشناختید، نه آنکه مبارزه مسالمت آمیز اشخاصی چون گاندی و ماندلا را با مسامحه پیوند دهید. بر شخصیتی همچون شما نباید پوشیده باشد که آنجه ماندلا و گاندی کردند، نا فرمانی مدنی بود، تا قدرت حریف را کم و قدرت خود را زیاد نمایند. در مطلب شما، مبارزه مسالمت آمیز و مسامحه چنان در هم تافته شده اند که انگار هر کدام رویی از یک سکه اند
. آن چه واقع است، جنبش سبز، مبارزه مسالمت آمیزی شروع کرد و ادامه میدهد، اگر باب مسامحه گشوده نشد، دلیل بر آن نیست که این مبارزه مسالمت آمیز شکست خورده است بلکه دلیل آن است که طرف هنوز میخواهد شما را حذف کند. پس به این مبارزه مسالمت آمیز در اشکال دیگر ادامه خواهد تا قدرت طرف کم و قدرت خود زیاد شود. دلیل بر مسالمت آمیز بودن این حرکت اجتماعی، همان بس که باب گفتگو ی هر کس با جماعت سبز باز است.  مثال خوبش، هاشمی است، مثال دیگرش، فرزند مطهری است، نوری زاد است، مکارم شیرازی است، مهدوی کنی است. در عین تفاوت های جدی خواستگاه فکری و مطالباتی با آقایان ذکر شده، اما به صرفه نبستن در مذاکره از سوی آقایان، جنبش سبز هم، با ایشان از باب گفتگو وارد گشته. اما این مستلزم آن نیست که کسی که شما را میکشد، به شما تجاوز مینماید، میرباید و ...، همچنان بگویید، بفرما بیشتر بزن، بفرما بیشتر تجاوز کن
توصیه اکید مینمایم  که کتاب های مبارزات مسالمت آمیز را یک بار دوره نمایید، و بیشتر به فیلم هایی که این روزها ازتهران میرسد، نگاه کنید، تا ببینید که هدف تغییر ساخت قدرت است برای به رسمیت شناختن گفت گو، نه کینه جویی و خشونت ورزی. . این راه ادامه خواهد یافت، یا آقایان باید روزی بپذیرند و  مطالبات مردم را به رسمیت بشناسند و یا باید ادامه دهند تا روزی حکم  مجازاتشان به اتهام کشتن جوانان  در دادگاه صالحه صادر گردد. این عین مبارزه مسالمت آمیز است.
آن چه شما گفته اید فقط یک آرزوی ذهنی است که ریشه در عالم واقع ندارد و امیدوارم، به تبع سیاست بنگاه خبر پراکنی مربوطه ، دم تکان دادن برای رژیمی در آستانه سقوط برای گرفتن سهمی بیشتر در میراثش نباشد







۸ نظر:

  1. امروز که مطلب آقای بهنود را خواندم تمام نکاتی را که شما بدرستی در جواب ایشان ذکر کردید در ذهن مرور کردم.
    امروز که مردم برای آزادی اینگونه هزینه میپردازند ایکاش بعضی قلم بدستان مسوولانه تر و دقیق تر قلم میراندند و تحلیل میکردند

    مهری

    پاسخحذف
  2. مهری عزیز، زخمی که دوست میزند، بس کاری تر است

    پاسخحذف
  3. به نظرم نوشته شما بهترین شاهد است برای حرف بهنود که طایفه‌ی اهل گفت‌وگو شکست خورده‌اند. فقط شما یک تکمله زده‌اید بر حرف بهنود و آن هم این که: «به تازگی شکست نخورده‌اند، از آن اول شکست خورده بودند چون از آن اول امکانی برای گفت‌وگو وجود نداشت.» به این لحاظ وضعیت مشابه وضعیت ۵۷ تا ۶۰ است که در آن اصلا جایی برای طایفه‌ی اهل گفت‌وگو (که بهنود امثال احسان نراقی و مهندس بازرگان و خودش را جزو آن‌ها می‌داند) نبود. درباره‌ی مقدمه‌ای که علیه بی‌بی‌سی نوشته‌اید هم به نظرم اشتباه می‌کنید و تندروی. «منافع شخصی صادق صبا» یعنی چی؟ صادق صبا یک گزارشگر ساده‌ی تلویزیون بی‌بی‌سی بود که در تحولات سه ماهه‌ی اخیر به ریاست تلویزیون رسید. این حرف‌ها آدم را یاد کیهان می‌اندازد.

    پاسخحذف
  4. حامد عزیز، اولا اگر هر دو مطلب را میخواندید، میدید که به کلیات متن مسعود بهنود پاسخ داده شده و با همان جمله ابتدایی شروع شده، اما پاسخ سایر جملات، جمله به جمله داده نشده است.
    درباره بی بی سی و شخص صادق صبا، همین بس که حجم اعتراضات بقدری بالاست که خود ایشان، هر از چند گاهی مجبور میشوند به انتقاد ها پاسخ دهند.
    هر مخالفی از سوی شما، شبیه کیهان است؟  

    پاسخحذف
  5. من واقعا نمیفهمم چرا وقتی از یکی انتقادی هست اول طرف رو زمانی به عرش اعلا میبرن بعد به زمین میکوبن. دقیقا مثل این نوشته :

    .زمانی او را "استاد" می خواندم، اگر کسی نامش را بدون پیشوند استاد در برابرم می‌برد محترمانه تذکرش می‌دادم که: شجریان نه! استاد شجریان.

    http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/////-e19d6a0166.html

    مسلما کسی که فقط با یک نوشته کل افکارش مشوش بشه و برداشتهاش پنبه نمیتونه خیلی واقع بینانه به قضایا نگاه کنه (با تمام احترام به نویسنده ی عزیز)
    کسی که کارهای بهنود رو خونده باشه میدونه که این سبک نوشته های بهنوده . برای بیان منظورش تا میتونه مثال میزنه و حتی بعضی وقتا زیادی ایده الیست میشه (بار اولشم نیست) . به نظر من از نظر بهنود (البته خودش زبون داره مسلما) اینه که این حرکتهای اعتراضی ادامه داشته باشه و ریزش نداشته باشه . الان خوشبختانه حرکتها تا الان ادامه داشتن ولی متاسفانه احتمال ریزش در تعداد و نوع شرکت کننده ها هست (این رو اونجا میگه که اگر شادمانیم از آن چه در خیابان ها می گذرد به گمانم شادمانی مان پایدار نیست)

    راجع به احمدی نژاد هم مسلما این اولین نوشته ی بهنود نیست کلی راجع بهش قبلا حرف زده. اما نکته ای که به نظر من اینجا داره بهش به درستی اشاره میکنه اشتباه ماست که فکر میکنیم مشکل از احمدی نژاد و پوپولیست بودنشه. یک کشور که قوه قضاییه و دیوان محاسبات سالم داشته باشه میتونه هشت سال یک رییس جمهور پوپولیست رو تحمل کنه و از مزایاش(که مسلما مزایایی داره چون صفر و یک نیست) استفاده کنه و معایبش رو حداقل کنه.

    بابا یکم نقد پذیریم خوبه. اینکه این آدم نگرانه و براش اهمیت داره که ریزش آدم نداشته باشیم (دقیقا مثل آدمای با تجربه ای مثل سحابی و خود موسوی) به جای اینکه ازش تشکر کرد حالا بیایم به سبک نگارشش گیر بدیم به نظر من هیچ فایده ای نداره

    پاسخحذف
  6. من هم با نظر آقا سینا موافقم. نگرانی امروز بهنود نگرانی خیلی افراد دیگه توی جنبش سبز هست. ما می‏تونیم قدرتمون رو با خلع سلاح رقیب نشون بدیم، اما لزومی نداره (و به نظر من نباید) که به حریفی که تک افتاده سنگ بزنیم، یا موتور اونها رو آتیش بزنیم و ... خود من روز عاشورا بارها شاهد بودم که سنگ‏ها به جای اینکه به نیروهای سرکوب بخوره، به خود مردم می‏خورد. به نظر شما، وقتی یه نفر که علاقه‏ای به سنگ ظرتاب کردن نداره (همه که مثل هم نیستند و مثل هم فکر نمی‏کنند)، وقتی ببینه خیابون صحنه جنگ قلوه سنگ‏هاست که تازه هیچ امنیتی هم نداریم که سنگ رو از خودی می‏خوری یا غیرخودی، توی تجمعات بعدی هم شرکت می‏کنه؟ این همون ریزشی هست که بهنود ازش صحبت می‏کنه. و تازه این قسمت کوچیک ماجراست. اگه روال به همین شکل پیش بره و قوه سرکوب حاکمیت کم نشه (که نشون دادن کوتاه بیا نیستند و تا کل مردم رو نکشند هم بی‏خیال نمی‏شن)، طبیعتاً درگیری‏ها خونین‏تر و خونین‏تر می‏شه. هیچ وقت این جمله اکبر گنجی رو توی ماجراهای 18 تیر 78 از خاطر نمی‏برم که گفت "حکومتی که با انقلاب سر کار بیاد، لاجرم باید با یه انقلاب دیگه به زیر کشیده بشه". اگه شیوه مبارزه ما مرتباً با خشونت بیشتری همراه بشه، شکی نیست که به انقلاب منجر خواهد شد. انقلابی که نه تنها هزینه‏های کمرشکن فراوانی رو به این آب و خاک تحمیل خواهد کرد، بلکه هیچ تضمینی هم در رسیدن به حکومت ایده‏آل همه ما (که توش هر ایرانی حق آزاد بودن، آزادانه اندیشیدن و آزادانه رفتار کردن رو داشته باشه) نخواهد داشت. به نفع همه ما و به نفع میهن ماست که همه چیز مسالمت آمیز پیش بره. فشارهای مسالمت آمیز به مرور حاکمیت رو وادار به عقب نشینی خواهد کرد، چون سرکوب افرادی که هیچ خشونتی از خودشون نشون نمی‏دن بسیار برای حاکمیت هزینه‏بر هست و به هیچ شکلی نمی‏تونه اون رو توجیه کنه. البته من نمی‏خوام بگم که نظر غالب توی جنبش سبز الان این هست، اما ای کاش که نظر غالب این بود. در حقیقت این همون دلنگرانی بهنود هست که ظاهراً نظر غالب توی جنبش سبز به سمت و سوی رادیکالیزه شدن پیش می‏ره و این لزوماً نوید فردائی بهتر رو نمی‏ده

    پاسخحذف
  7. man fekr mikonam jomleye akhare shoma bi ehterami e shakhsi bood va az in neveshte be ellate inke ba vojudike be ez'ane nevisande khanandeye aghaye behnood boodan ama harfe sadeye ishun ro be eshtebah ba gir dadan be joziate nahveye entekhab kalamate aghaye behnood khalt karde and ebraze tabarri mikonam. da'vat az ishun baraye didane filmha va khundane ketab ham alaraghme roshanfekrane boodan be nazaram bishtar khandedar va baese tamaskhore shakhse nevisande bood

    پاسخحذف
  8. بابت تمام انتقادهایتان ممنون. اما کاش به این نکته بیشتر توجه میکردین که این انتقاد ایشان در این شرایط بیشتر به نفع رژیم است. اگر آقای بهنود در خود تهران بودند نه در لندن و یا حداقل تمام فیلم هایی که به سختی به خارج فرستاده میشه رو خوب نگاه کرده بودند، متوجه میشدند در تمامی صحنه هایی که موتوری سوخته شده، یا جایی آتش زده شده، یا فردی را شهید کرده اند، یا با آن ماشین از روی کسی رد شده اند و یا از آن مکان به سمت مردم تیراندازی کرده اند. ای کاش آقای بهنود، به جای همراهی با صدا و سیمای رژیم، از زاویه دیگری وارد میشدند.
    نگارنده خود، بارها بر اهمیت مسالمت آمیز بودن مبارزه تاکید کرده است. اما آقای بهنود که این مبارزات را از خط مسالمت آمیز، خارج میدانند، کاش میگفتن مگر مردم کسی از آنان را کشیند؟ حتی به قاتل هم رحم کردند، اما آقای بهنود فقط با این نوشته فارغ از حقیقت، به فضا سازی رژیم کمک کردند

    پاسخحذف