۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

نقشه های بلند مدت کودتاچیان



کاری از تحلیلگران انقلاب سبز 


لینک دانلود

"شاخص باید مقام معظم رهبری باشد. موضع حزب الله باید منطبق بر مواضع معظم له باشد. حزب الله و سایر نیروهای انقلابی بدون تبعیت و همراهی با خواست رهبری انقلاب کاری نمیتوانند بکنند".

مسعود ده نمکی
(نشریه جبهه، شماره 50، هفتم اسفند 1378 )



مبارزه مدنی، زمان بر است. اگر پیروزی سریع حاصل شود، زود فراموش میشود و ممکن است وضع به روال سابق برگردد. اما اگر مبارزه طول بکشد، همیشه این نگرانی هست که شماری از همراهان، خسته یا نا امید شوند. بسیاری از خود و دیگران سوال میکنند که چرا باید در تظاهرات و تجمعات شرکت کنیم، یا تا کی باید به این مبارزات ادامه بدهیم؟ اما زمان بر بودن مبارزه، این مزیت را دارد که میتوان به این پرسشها، پاسخ داد و قبل از سقوط دولت نامشروع، جامعه را به حدی از آمادگی رساند که بازگشت به دیکتاتوری (تحت عناوین دیگر) غیر ممکن شود.
مسلما بسیارند دولتمردانی که دوست دارند تا آخر عمر بر مسند قدرت باقی بمانند. اما در جوامع متمدن و آزاد، ضوابط و قوانینی است که اجازه چنین کاری را به روسای جمهور نمیدهد و دولت نمیتواند در نتایج انتخابات و آرای مردم دستکاری کند. در بعضی از این کشورها، مردم صدها سال برای این که فصل الخطاب و حاکم مشخص شود مبارزه کرده اند. امروزه در همه کشورها، بازی قدرت مشخص است: یا بازی مردم است، یا بازی حاکمان. اما در ایران، گروهی شناخته شده، طبق محاسبات و نقشه هایی، این توانایی را در خود دیدند که میلیونها شهروند را به بازی بگیرند و پس از برهم زدن بازی، معترضان را، خس و خاشاک بنامند و به فجیع ترین وضع دست به آدمکشی بزنند. پرسش این است که گروه حاکم چرا و با چه تفکری دست به این اقدام جنایتکارانه زد؟

تقلب در انتخابات 22 خرداد و کشتارها و تجاوزات بعد از آن، نه اتفاقی بود و نه از روی ناچاری. عمر تفکر کودتا، از عمر دولت احمدی نژاد، بسیار بیشتر است و دست کم قدمتی 10 ساله دارد. این امر برای سبزها، شایسته توجه است؛ چرا که نشان میدهد حتی قدرتمند ترین محافل حکومتی، با وجود منابع عظیم مالی و نظامی و قدرت سیاسی، برای عملی کردن طرح های خود، سالها برنامه ریزی و صبر میکنند. حال اجازه دهید برای یافتن پاسخ سوال خود و شناخت ریشه های تفکر کودتا، به 10 سال قبل برگردیم و میزگرد سیاسی یکی از گروه های شبه نظامی وابسته به رهبری را مرور کنیم. این میزگرد در اسفند سال 1378 و پس از اعلام نتیجه پیروزی قاطع اصلاح طلبان و همفکران خاتمی در انتخابات مجلس ششم، برگزار شد. در آن میزگرد، مسعود ده نمکی (یکی از اعضای سرشناس گروه فشار و از عاملان حمله به کوی دانشگاه) و حسین پناه، مسائل مربوط به انتخابات مجلس، آرایش نیروهای سیاسی و برنامه ها و طرح های بعدی جریان "حزب الله" برای فعالیت در عرصه سیاسی کشور را مورد بررسی قرار دادند. به نظر میرسد نگاهی کوتاه به نظریات مطرح شده در این میزگرد، کمک موثری به یافتن مسیر درست مبارزه و هدف جنبش سبز به شمار آید.

(کلیه نقل قول ها، از نشریه جبهه، شماره 50، شنبه هفتم اسفند 1378 ذکر شده اند)

ده نمکی در مورد انتخابات در ایران و رفتار انتخاباتی شهروندان میگوید: "لجبازی و انتقام جویی سیاسی روشنترین رگه قابل شناسایی در آرای تهران است. ... رای دادن نوعی عمل سیاسی است که الزاما و تماما سیاسی نیست. گاهی جنبه روانی، اجتماعی و فرهنگی دارد. این چیزها خیلی ارزش توقف ندارند. رای به اشخاص خلق الساعه، یک اعتراض است؛ نه یک انتخاب سیاسی مبتنی بر یک اندیشه و تئوری سیاسی". او بر این عقیده است که مردم از برخی رفتارها یا چهره های نظام ناراضی اند، اما هیچ نظریه یا اندیشه خاصی برای تغییر اوضاع ندارند، یعنی نمیدانند که چه میخواهند، بلکه فقط مانند کودکان لجباز، برای دهن کجی به حکومت، در انتخابات به نامزدهای نامطلوب رای میدهند. از نظر ده نمکی، بخشی از این شهروندان خواسته هایی مانند ماهواره و آزادی های فردی و اجتماعی دارند که باید از طریق شورای نگهبان، جلوی اجرای این مطالبات را گرفت و از طرف دیگر، گروه های فشار، باید به هر طریق ممکن دسترسی مردم به مطالبات سیاسی خود مانند امنیت سرمایه گذاری و تجدید رابطه با آمریکا را غیر ممکن کنند. ده نمکی در اظهار نظری کلیدی اضافه میکند:

"من در روز انتخابات از بسیاری از حوزه های شمال و جنوب تهران دیدن کردم. کسانی با قلاده های سگ آمده بودند رای بدهند. اینها موجوداتی هستند که فقط با رای دادن حاضرند از کسی حمایت کنند، ما باید نوع بازی را عوض کنیم تا آنها بروند در منزل قایم شوند ... البته خشونت نباید به عمل روزمره تبدیل گردد، بلکه در ایام خاصی باید قاطع و برق آسا انجام شود".

و حسین پناه هم در تکمیل سخنان او چنین میگوید:

" یک مقدار برادران بسیجی و نیروهای انتظامی، طی دو سه ماه آینده و در اواخر بهار و تابستان آینده و به هنگام شکل گیری مجلس جدید، باید بر سختگیریهای اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی بیافزایند تا با اجرای دقیق مجازاتهای اسلامی، طبقه متوسط دارای خواسته های سطحی تلخکام شوند و احساس کنند تجدید نظر طلبان [اصلاح طلبان] بی عرضه هستند. ما در یک کشور شرقی زندگی میکنیم و اثبات آنچه که در یک ارزیابی پوپولیک [عامیانه] بی عرضگی و فقدان قابلیت نامیده میشود، برای طبقه متوسط ساده اندیش اهمیت خوبی دارد".

از نظر این تئوریسین ها شهروندانی که به نامزدهای مورد نظر رهبری و سپاه رای نمیدهند، موجوداتی بزدل و ترسو هستند و هیچ عقیده و آرمان سیاسی خاصی ندارند، و اگر هم داشته باشند، تنها در حد رای دادن حاضرند از آرمان خود دفاع کنند. بنابراین رهبر نظام و متحدان سپاهی و لباس شخصی اش میتوانند با خیال راحت و بدون نگرانی، "نوع بازی" را عوض کنند و رای ملت را بی اثر یا جا به جا نمایند و با استفاده از برادران بسیجی و نیروهای انتظامی، مردم را با خشونتی سریع و برق آسا به پذیرش شکست وادار کنند. بنا براین، میتوان در هر انتخابات یک بازی دوگانه را ترتیب داد و مردم را مانند حیوانات آموزش دیده سیرک، با ترکیبی از شلاق و قند به رقص واداشت و سپس آنها را به آخورهایشان فرستاد.

اجازه دهید قبل از نتیجه گیری، سخنان اخیر یکی از حامیان کودتا را هم مرور کنیم، تا خط سیر و محور اساسی تفکرات کودتاچیان، شفاف تر شود. مهدی طائب (برادر حسین طائب) چندی پیش با اشاره به سخنان رهبر نظام در نماز جمعه معروف پس از انتخابات گفت:

"تا روز جمعه با اغتشاشگران مماشات شد . سخنرانی آقا آبی بود برآتش تهران، روز شنبه مردم صف خودشان را جدا کردند و فقط پیاده نظام دشمن در خیابانها ماند .آن هم چه کسانی ؟ بچه هایی که از پونک و نیاوران بودند. اینها چنگال را با دستمال کاغذی بلند می کنند . باتوم خور نبودند. همین که باتوم را دیدند فرار کردند."( نقل قول از سایت جرس)

تشابه این سخنان با نظریات ده نمکی و لباس شخصی های دوران خاتمی فقط در جملات فوق خلاصه نمیشود، وی مانند ده نمکی، اهمیت و نقش محوری سگ در محاسبات سیاسی شبه نظامیان وابسته به رهبری را آشکار میکند و در مورد روزهای قبل از انتخابات 22 خرداد میگوید:

"اگر دقت کنید در این ماشینهایی که برای موسوی تبلیغ می کنند یک مرد و یک زن و حداکثر یک سگ، داخل ماشین است".

تشابه و انطباق بین سخنان و نظریات سران گروه فشار (در دوران خاتمی) و شبه نظامیانی که امروز به عنوان حامیان و سازمان دهندگان اصلی سرکوب شناخته میشوند، آن چنان روشن و واضح است که بی نیاز از هر گونه توضیح است. اما آنچه اهمیت دارد، تصورات کودتاچیان نیست، بلکه شرایط واقعی کشور است، همان واقعیتی که ندیدنش فقط از یک فصل الخطاب کور بر می آید.

امروز دستگیری ها، اعترافات نمایشی و انواع تهدید کاملا بی اثر شده است. دولت دیگر قادر به جمع آوری ماهواره ها نیست، بلکه مذبوحانه و به صورت مخفی، به ارسال پارازیت میپردازد. دولت کودتا جرئت به راه انداختن گشت ارشاد را ندارد. و از همه مهمتر، پس از کشتار و خشونت به اصطلاح برق آسای بسیج و سپاه در خرداد ماه، اکنون شبه نظامیان نه تنها قادر به تیراندازی به مردم نیستند، بلکه آدمکشی های خود را انکار میکنند و حتی در محل جنایت، تئاتر خیابانی برگزار میکنند. حال باید پرسید که آیا مردم در خانه های خود قایم شده اند؟

اگر حوادث اخیر را با توجه به برنامه های بلند مدت کودتاچیان بررسی کنیم، خواهیم دانست که دیگر با تعارف و چشم پوشی نمیتوانیم وضعیت را به دوران قبل از کودتا باز گردانیم.

* دو نوع بازی در شهر

سبزها برای چه مبارزه میکنند؟ پاسخها متعدد و گاه متفاوت است: بازگرداندن موسوی به قدرت، رفراندوم، سرنگونی نظام، محاکمه تمامی عوامل و کارگزاران نظام در دادگاه های خلقی و ... . اما شاید از نظر سیاسی بهترین پاسخی که به این سوال داده شده است، تلاش برای رسمیت یافتن حاکمیت ملی است. سبزها برای حاکم شدن ملت بر سرنوشت خود و رهایی از امر و نهی یا قیمومیت حضرت فصل الخطاب، مبارزه میکنند. اما نکته ای ظریف در این میان هست که از همه پرسش ها و پاسخ ها مهم تر است.

سالهاست که در این کشور، نوعی بازی مخلوط یا مغشوش به مردم تحمیل شده است. در این بازی دو گانه، همیشه در وقت اول از مردم به عنوان ولی نعمت، حاکم بلامنازع، صاحب اختیار کشور، ارباب، مخدوم، قهرمان، شریف، عظیم الشان و مانند آن یاد شده است و با سلام و صلوات دعوت به بازی شده اند. مردم بارها عدم تمایل خود را برای بازی کردن نشان داده اند، اما هر بار با اصرار از آنان درخواست شده است که بازی کنند و هر بار هم که بازی کرده اند، نیمه اول را با چندین گل اختلاف برده اند. اما بازی ای که در نیمه اول فوتبال بود، ناگهان در نیمه دوم به کشتی کچ تبدیل میشد. ناگهان و به دلایلی نامعلوم، همان مردم قهرمان، به عوام، فریب خورده، مردود، بزدل، سگ بغل کن، ساده لوح، منافق، محارب، طاغوت، پیاده نظام دشمن، اغتشاشگر و از همه مهمتر "خس و خاشاک" تبدیل شده اند. این بازی همیشه نیمه اولش فوتبال، و نیمه دومش کشتی کچ بوده است. همیشه ملت بازی رای را برده اند، اما در بازی چماق و باتوم و گاز اشک آور میدان را ترک کرده اند و شش نفر داور "عادل"، برد سه بر صفر تیم فصل الخطاب را اعلام کرده اند. پیش از این، مردم همیشه به دنبال راهی برای زدن گلهای بیشتر و بردن بازی بودند، یک بار کاپیتان تیم خاتمی بود، یک بار عبدالله نوری، یک وقت حجاریان مهاجم بود، و رمضان زاده دفاع میکرد، گاهی هم بهزاد نبوی را میگذاشتند فوروارد و مهاجرانی در میانه میدان قرار میگرفت.

گاهی از پیشکسوتانی مثل آیت الله طاهری استفاده میشد و گاهی هم جوانان جویای نام مثل سعید شریعتی پا به توپ میشدند. تازه همیشه کلی بازیکن ذخیره هم بودند که هیئت داوران به دلایل نامعلومی صلاحیت آنها را برای بازی کردن تایید نمیکرد. اما هر بار و با هر شیوه تاکتیکی، با حکم حکومتی حاکم بزرگ، همیشه در نیمه دوم، نوع بازی عوض میشد و به جای توپ و تور، گلوله و باتوم و شیشه نوشابه و قمه به میدان می آمد. گهگاه حتی قوانین کشتی کچ هم رعایت نمیشد؛ مثلا تعدادی از بازیکنان ربوده و کاردآجین میشدند، چند بار هم تیم فصل الخطاب دست به اسلحه گرم برد و روز روشن به شقیقه مغز متفکر تیم مقابل شلیک کرد. اما بعد از 22 خرداد 88 ، تحولی عجیب در ذهن و جان مردم اتفاق افتاد و مردم برای اولین بار، از قید برد و باخت گذشتند و تصمیم گرفتند صرف نظر از نتیجه، بازی را تا آخر ادامه دهند.

این بار، رقابت بر سر برد و باخت نیست، شاید این جلوه ای از آن جمله طلایی است که « پیروزی ما چیزی نیست که کسی در آن شکست بخورد». این بار مبارزه بر سر چیز دیگری است. یک طرف حاکم بزرگ و چماقدارنش ایستاده اند و با صراحت میگویند تا وقتی که نتوانید از رای خود دفاع کنید، با سگهای خانگی فرقی ندارید. هر وقت ما فرمان دادیم باید به خیابان بیایید، هر وقت هم حکم کردیم، باید در خانه هایتان پنهان شوید و بر خود بلرزید و در برابر ما زانو بزنید. هر وقت صلاح دانستیم اینترنت و موبایل را وصل میکنیم، و هر وقت دلمان خواست همه چیز را قطع میکنیم. دیگر بحث عقیده و آرمان مطرح نیست. بحث اسلام و کفر در میان نیست. بحث، بحث منافع ملی و قدرتهای زورگو هم نیست. اینجا یک نفر هست که به تنهایی 70 میلیون رای دارد و شهروندان را با مقیاس سگ درجه بندی میکند. در یک کلام، تمام بربریت در برابر تمام انسانیت صف بسته است و تنها درختان و نباتات میتوانند در این صف آرایی بی طرف و ساکت بمانند.

شاید ده نمکی و سایر همسنگران شبه نظامی اش درست گفته بودند: این بار مبارزه بر سر نتیجه یا اسامی و اشخاص نیست؛ مبارزه بر سر «نوع بازی» است.

16 آذر نزدیک است، آیا مردم در خانه هایشان قایم خواهند شد، یا این که تا آخر بازی ادامه میدهند؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر