بیش از سه ماه از حصر رهبران جنبش می گذرد. این سه ماه حصر آنان، آبستن انشقاقاتی در هرم قدرت حاکمه بود و آرایش نسبت تازه ای از نیروهای سیاسی نسبت به دو سال گذشته شکل گرفته است. هرچند، این اختلافات، چندان مرکز ثقل قدرت را تغییر نداده است، اما سبب تغییر آرایش نیروهای سیاسی کشور شده که در بطن خود خطرات و فرصت هایی را برای جنبش سبز ایجاد کرده است. شرط تداوم جنبش سبز، به عنوان یک جنبش اجتماعی – سیاسی، آن است که همواره شرایط لحظه ای را رصد کرده، و با توجه به اولویت هایش، گزینه مناسب را انتخاب نماید. در این نوشته، سعی خواهم کرد با اتکا به این آرایش جدید، لزوم پاسداشت بیست و دو خرداد، سالروز بلوغ جنبش بیداری ایرانیان را متذکر شوم
در این مدت که شعله های اختلاف بین تیم احمدی نژاد و خامنه ای بالا گرفته است، مقالات معدودی در تحلیل شرایط از زاویه منافع جنبش دیده ام. اما یکی از آن ها، به صراحت توصیه به نزدیکی جنبش به تیم خامنه ای داشت. به نظر میرسد که این استراتژی همانست که برخی از اصلاح طلبان حکومتی نیز در سر دارند. اما آیا واقعیت امر نیز چنین است و نزیکی جنبش سبز به تیم خامنه ای در مناقشات امروز بین حاکمیت و دولت به نفع جنبش سبز است؟
نباید از چشم دور داشت که دلیل اصلی تمامیت خواهی و اقتدار طلبی در سیستم فعلی، وجود حلقه بسته و متمرکز قدرت خارج از هر نوع نظارت و پاسخ گویی است. کودتای خونین پس از انتخابات 22 خرداد، حتی اگر فرض بر مدیریت آن خارج از فرمان خامنه ای گرفته شود، باز مهر تایید خامنه ای در پای آن دیده می شود. در حالی که خود این فرض که چنین کودتایی بدون اطلاع و یا همراهی وی صورت گرفته، از اساس اشتباه است و شواهد و دلایل بسیاری مبنی بر صدور فرمان سرکوب و همراهی وی با این نقشه از روزهای اولیه عملیاتی شدنش وجود دارد. اما بحث آن است که جنبش سبز که یک جنبش اجتماعی با مطالبات گسترده در دایره امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، خود در اعتراض به کلیت سیستم حاکمی که در آن رای و خواسته شهروندان، اهمیتی ندارد بپاخواست نه شخص احمدی نژاد و همراهان وی. اگر چه وجود یک نیروی سیاسی با مشخصات جریان احمدی نژاد خطر واقعی برای منافع ملی است و ره آوردی جز فقر، فساد و خطراتی برای امنیت ملی نداشته است، اما اساس فساد آن سیستم حکومتی است که چنین جریانی را برای خارج ساختن رقیبان از حلقه قدرت ساخته و پرداخته می کند. احمدی نژاد تبلور عملکرد سیاست های امنیتی – سیاسی خامنه ای می باشد که آن چنان اشتباه و پرغلط بوده است که حتی امروز منافع خود خامنه ای را به خطر انداخته است. با این دید، حتی اگر خطر احمدی نژاد بواسطه اخراجش از قدرت و یا تحت کنترل درآوردنش توسط حامیان خامنه ای رفع گردد، اساس مشکل هنوز باقی است. جایگاهی که خود را مافوق قانون می داند، خود زاینده چنین جریانی بوده است و تمامی کاراکترهای احمدی نژاد میراثی است از چنین حلقه ای که برای خود قدرت فراقانونی قایل است. به فرض اگر احمدی نژاد از حاکمیت اخراج گردد، آیا آن مرکز قدرت فراقانونی، عزمی بر شکستن قدرت مافیایی اش دارد؟
مراکز قدرت در صحنه سیاسی اجتماعی ایران در حال حاضر را می توان به رئوس مربعی تشبیه نمود که چهار راس آن عبارتند از : سید علی خامنه ای، محمود احمدی نژاد، ائتلاف محافظه کاران سنتی به سرکردگی هاشمی و همراهی مراجع قم با اصلاح طلبان حکومتی به سرکردگی محمد خاتمی و راس چهارم این مربع، جنبش سبز است که نماد قدرت اجتماعی و حضور مردم در این منازعات است. فارغ از اخلاقی نبودن همراهی جنبش با یکی از دو تیم خامنه ای و یا تیم احمدی نژاد، دلایل منطقی بر ناصحیح بودن این همراهی با یکی از این دو راس قدرت را ذکر خواهم کرد.
چنانچه جنبش سبز به همراهی با احمدی نژاد در منازعه با خامنه ای بپردازد، علاوه بر شکل گیری اختلافات اساسی در پیکره جنبش سبز، عملا جنبش سبز، حیاتش را به وجود جریانی پیوند خواهد زد که تجربه کوتاه تولد و حضورش در عرصه سیاسی، نشان از یک جریان افراطی قدرت طلبی دارد که نه تنها سنخیتی با دموکراسی ندارد، که خود به مثابه یک نیروی فاشیستی، دشمن آزادی های فردی و سیاسی بوده و در اولین فرصت ممکن، یک نظام شبه هیتلری را بر سر کار خواهد آورد. اما نکته مهم آن است که در نبرد قدرت بین خامنه ای و احمدی نژاد، احمدی نژاد شانسی برای موفقیت ندارد. هر چند احتمال می رود که دست به اقداماتی بزند که هزینه خروجش را برای حاکمیت بسیار گران نماید.
چنانچه جنبش سبز به همراهی با خامنه ای بپردازد، نه تنها پا بر تمام اصول خود در زمینه سازی دموکراسی برای ایران می نهد، بلکه قدرت متمرکز و نامحدود خامنه ای را مشروعیت خواهد داد. مشکل جریان دموکراسی خواه با حاکمیت جمهوری اسلامی، داستان امروز و دیروز نیست و از دوران ریاست خاتمی بر دولت اصلاحات و مجلس ششم، این درگیری علنی شده بود. چنانچه خامنه ای پیروز میدان شود و بخشی از جنبش سبز نیزبه نفع خامنه ای وارد ماجرا شود، همه چیز به 2 تیر 84 بازخواهد گشت و حتی خود سازش کاران نیز، بهره ای از قدرت را تصاحب نخواهند کرد، چون عملا خامنه ای دیگر نیازی به آنان نخواهد داشت.
زمزمه هایی شنیده می شود که اکنون که این دو بازوی کودتا، به جنگ با یکدیگر مشغول هستند، جنبش سبز، باید با سکوت خویش، مانع از اتحاد این دو بازو در برابر جنبش شود. و هر گونه اعلام موجودیت دوباره جنبش سبز، سبب اتحاد این دو نیرو خواهد شد. باید بگویم که این تحلیل از اساس اشتباه است. چون به باور شخصی بنده، نبردی که در جریان است، نبرد صفر و یکی است و اساسا دیگر به هیچ وجه نمیتوانند این دو بازو با یکدیگر مصالحه کنند، چرا که اساس بازی بر حذف دیگری است. احمدی نژاد با علم به آن که در صورت اجازه به ماندن، پایان ریاست جمهوریش، پایان حیات سیاسیش خواهد بود، در حال مبارزه است. چنانچه نتواند ترکیب مجلس نهم را به نفع خود بچیند، تمام داشته هایش را خواهد باخت. طرف دیگر نیز، از خطر افتادن مجلس به دست احمدی نژاد به خوبی آگاه است. شاید دلیلی همچون پیش بینی مرگ خامنه ای در آینده نزدیک، آنان را از دولت و مجلس احمدی نژادی،به وحشت می اندازد. مضاف بر این که احمدی نژاد هیچ تعاملی در این چند ساله با رقبایش نداشته است و نوع بازی وی همیشه، صفر و یک و حذف تمام عیار رقیب بوده است. این جنس بازی، چیزی نیست که به مسامحه بکشد، چون مسامحه یعنی مرگ این جریان. اصلا به خاطر تکیه بر این ویژگی بوده است که این جریان چنین توانسته است که از پلکان قدرت بالا رود.
نگرانی دیگری که نیروهای عمدتا نزدیک به راس سوم قدرت، یعنی هاشمی و خاتمی از اعلام تداوم اعتراض های جنبش سبز دارد، آن است که این اعتراضات به نفع احمدی نژاد تمام خواهد شد. که البته این برداشت صحیح است.
با توجه به موارد ذکر شده، راه صحیح برای جنبش کدام است؟ سکوت؟ همراهی با خامنه ای؟ و یا ادامه اعتراضات؟
جواب به این پرسش متکی بر سبک و سنگین کردن هزینه و فایده هر حالت محتمل خواهد بود. وقتی دو راس این مربع قدرت به جان یکدیگر افتاده اند، سکوت جنبش تنها به حذف احمدی نژاد کمک خواهد کرد. اما آیا پیروزی خامنه ای به نفع جنبش است؟ آیا اصولا یک قدرت غالب، حاضر به گردن نهادن به پیش شرط های اصلاح طلبان خواهد شد؟ اگر چنین بود چرا خامنه ای همواره گزینه حذف اصلاح طلبان را پی گرفته است؟ نگارنده اعتقاد دارد که گردن نهادن خامنه ای به کف مطالبات مطروحه، تنها در شرایطی رخ خواهد داد که توازن قوای فعلی برقرار نباشد، یعنی خامنه ای احساس خطر عمیق از شرایط بکند و حاضر به دادن برخی از امتیازها، که این شرایط مسلما پس از پیروزی خامنه ای بر احمدی نژاد عینیتی نخواهد داشت.
اما چنانچه اعتراضات مردم از سر گرفته شود، خامنه ای مجبور خواهد بود که همزمان در دو جبهه نبرد کند. پیروزی خامنه ای بر احمدی نژاد در هر حالتی قطعی است، اماوقتی جنبش سبز در شرایطی که این دو بازی کودتا به رقابت حذفی با یکدیگر مشغول هستند، اعتراضات را از سر بگیرد، آن گاه توازن قوا تا حد بسیار زیادی تغییر خواهد کرد. در چنین شرایطی می توان به گرفتن امتیاز از حاکمیت امیدوار بود.
تنها دلیل نگارنده بر لزوم برنامه ریزی برای اعتراضات 22 خرداد، تنها به مزایای این تغییر توازن قوا نیست. نگاهی به شرایط بحرانی اقتصادی و معیشتی مردم، از آن خبر می دهد که دیر یا زود سلسله ای از نارضایتی های عمومی رخ خواهد داد. چنانچه جنبش سبز ظرفیت آن را ایجاد نکند که مطالبات اقتصادی مردم را مطرح کند و این نارضایتی ها را به درون خود راه داده و کانالیزه کند، این اعتراضات به شورش های بدل خواهد شد که سرکوب خونینی را به دنبال خواهد داشت. مردم تا ابد منتظر تصمیم گیران جنبش سبز نخواهند نشست و وقتی کارد به استخوانشان رسید، تنها شورش های عمومی را راه تغییر خواهند یافت. لازم به ذکر نیست که چنین شورش هایی نه تنها به پیشبرد فضای دموکراتیک کمکی نخواهد کرد، بلکه حتی آن فضا می تواند به عنوان سمی برای جنبش عمل نماید. پس لازم است که جنبش سبز، بتواند از هم اکنون نارضایتی های اقتصادی را در درون خود بپذیرد و عملا به استقبال حضور قشر کم درآمد و کارگر در جنبش برود. 22 خرداد، می تواند فرصتی باشد برای زمینه سازی چنین اتحادی.
از سوی دیگر باید به وضعیت نگران کننده و وخیم زندانیان سیاسی نگاه کرد. این تکلیف ماست که از اعتراضات و اعتصاب غذای آن ها با صدای هر چه بلندتر حمایت کنیم. اگر جامعه در برابر چنین وضعیت وخیمی سکوت کند، احتمال وقوع بسیاری از مصیبت ها بر همراهان در بندمان چندان دور از واقعیت نخواهد بود. حصر موسوی و کروبی نیز، باید در نظر گرفته شود. جنبشی که به چنین اقدام غیرقانونی چشم ببندد، کم کم همه چیز را فراموش خواهد کرد. باید به حاکمیت نشان داد که این زخم تا آزادی این همراهان سبز التیام یافتنی نیست.
باور دارم که 22 خرداد 90، روزی بسیار مهم برای جنبش است. دلایلی که ذکر شد، همه دلایل نبود، اما در شمار مهمترین ها بود. اگر 25 بهمن به خلاقیت رهبران سبز، روزی شد که ریا و دورویی حاکمیت در حمایت از جنبش های مردمی خاورمیانه را به جهانیان نشان داد، 22 خرداد هم باید روزی باشد که نشان دهد این جنبش تا تحقق مطالباتش زنده است. 22 خرداد پتانسیل آن را دارد که شروعی باشد بر تغییر توازن قوای فعلی به نفع جنبش، از آن غافل نشویم