امروز دو مطلب در مورد غزل امید در فضای مجازی ایرانیان، مورد توجه ویژه قرار گرفته بود. یکی از محمود فرجامی و دیگری از پارسا صایبی. این نوشته ها و حاشیه های پیرامونی آن ها، محرکی بود بر نوشتن این چند سطر در باب اپوزیسیون قلابی که هر روز بر وسعت عملکردشان افزوده میشود
همانگونه که بررسی سابقه نام برده مشخص میکند، ایشان با برداشتن پرچم مخالفت افراطی با رژیم، بازیگر نقشی بوده است. اما روزی پرده ها پس افتاده و کراهت نفس و خودفروشی های ایشان بر عموم هویدا.اما آیا قضیه به همین جا ختم میشود؟
میخواهم با ذکر مثالی چند پیرامون یکی از ملموس ترین فضاهای مجازی، مجرای ورود به بحث را برای خوانندگان ملموس تر نمایم.
میخواهم با ذکر مثالی چند پیرامون یکی از ملموس ترین فضاهای مجازی، مجرای ورود به بحث را برای خوانندگان ملموس تر نمایم.
سایت بالاترین یکی از پر توجه ترین و پرمخاطب ترین فضاهای مجازی ایرانیان ،بویژه نیروهای منتقد و مخالف رژیم استبدادی است. اگر در یک بازه طولانی رفتار کاربران این سایت را دنبال کرده باشید، برخی نکات را ممکن است به عینه در مورد برخی از کاربران، شاهد بوده باشید. برخی دین ستیزی های مفرط، یکی از مواردی است که در این زمینه جلب توجه میکند. عده ای نیز با تمسخر عمدی کنشگران فعال .سعی بر آن دارند که تمامی این کنشگران را وابسته به رژیم، اصلاح طلبان و غیره نشان دهند و بدین منظور از واژه های همچون اسهال طلبان و یا رفسنجانیست ها استفاده میکنند. اینان با ظاهر شدن در قامت یک اپوزیسیون برانداز و تند رو،عموما سعی نموده اند خود را در نقش یک مخالف کلی رژیم جا بزنند.
با دقیق شدن در عملکرد آنان، چند نکته مشترک را میتوان استخراج نمود. دفاع افراطی از اسراییل، تمسخر افراطی مذهبی ها، اهانت به قرآن و پیامبران به بهانه دفاع از آزادی بیان. به تازگی، سکولاریسم و لاییسیته نیز پیاز داغی شده است که هر خروجی شان را بدان می آرایند. قبل از ورود به بحث چند مثال مشهود را بصورت تصویری آورده ام:
کاربر اول، رضی نام دارد که نگاهی به فعالیت پر سابقه ایشان ، نشان میدهد یک اسلام ستیز افراطی است و طرفداری ارز رژیم اسراییل را در سرلوحه کار داشته است.
اما این تنها یک روی سکه است، روی دیگر سکه آن است که در تصویرهای زیر میبینید.
.
اما وقتی یک جای کار ایشان سوتی میدهد ، حتی وبلاگ خودش را هم پاک میکند. و پس از آن بیشتر از رجا نیوز و فارس لینک میگذارد. و گویی آن رضی سابق را لولو برده است.
کاربر دیگر هیرhair,، نام دارد. صفحه شخصی کاربری ایشان، میتوانید چنین تصویری را ببینید:
تا اینجای کار ممکن است فکر کنید که ایشان یک کاربر شدیدا سکولار و مخالف رژیم است، اما فقط یک مورد از کامنت های ایشان مشخص مینماید که ایشان مامور کجاست:
هدف از ذکر این دو مثال فقط آشنایی مخاطبین بود با نوع کاربرانی که منظور و مراد این نوشته است و ارزش دیگری ندارد.
اما آنچه هدف اصلی این نوشته است شکافتن این موضوع که اصولا چرا مزدوران رژیم این چنین روشی را برگزیده اند، میباشد.
نگارنده اعتقاد دارد که بر اساس منطق امنیتی، حرکتی برای قدرت خطر بیشتری دارد که بتواند و پتانسیل آن را داشته باشد که در فضای عمومی گسترش یافته و پایگاه های اجتماعی برای خود کسب نماید. به دیگر زبان، سپهر عمومی را تسخیر نماید. اصولا مطلوب قدرت همواره یک جامعه اتمیزه شده است که هیچ گونه تشکلی در آن فعال نباشد. با نگاهی به سیمای جامعه ایرانی به راحتی این نکته مشخص میشود که نیروهای مدرن جامعه ،تشکل ها و جمعیت یابی های ضعیف تری نسیت به اقشار مذهبی تر و سنتی تر دارند. دو نیروی پیشرو مدرن یعنی دانشجویان و فعالین سیاسی، با آن که جنس تشکل هایشان پیشرفته تر از هیئت ها و دسته جات نیروهای سنتی است، اما واقعیت آن است که ابزار مناسبی برای ارتباط با بدنه جامعه را یا نتوانسته تولید کند و یا استبداد معدود ابزارهایشان را نیز از ایشان ستانده است. در مورد سندیکاها و انجمن های صنفی نیز، یا موازی سازی حکومتی صورت گرفته و یا اگر معدودی مستقل نیز یافته شود، مانند سندیکای رانندگان شرکت واحد و یا انجمن صنفی معلمان، آنچنان تحت فشار بوده اند که نتوانسته چندان شاخ و برگی بگیرد و گسترش عرضی یابند.
اما بخشی سنتی تر جامعه، با آن که فهم سیاسی بالاتری از فعالین ندارد، و با وجود آن که بصورت خصلت رفتار جمعی، بصورت اتمیزه تری زندگی میکند، اما بدلیل شباهت بسیار سبک زندگی کردن تک تک آنان، توده وار بودن ، کوچک ترین ابزارهای گردهمایی آنان نیز میتواند به عنوان یک ابزار مهم برای حرکت تلقی شود. (تشابهات طبقه اجتماعی و فرهنگی، نوعی جاذبه برای حرکات دستجمعی است). ابزارهایی که رژیم به هیچ وجه نمیتواند از انان به بهانه تهدید امنیت ملی ، دلیلی که در برخورد با احزاب، سندیکاها و انجمن ها تمسک میجوید، بستاند. چندین مثال ساده، به روشن شدن منظور نگارنده کمک خواهد کرد. مسجد، نهادی است دینی با کارکردهای خاص خود. اما محلی است که پتانسیل بالقوه برای شکل دهی حرکات اجتماعی بخش های سنتی تر و بویژه بازاریان را نیز دارد. هر چند رژیم سعی بسیار کرده است که با برپا کردن پایگاه های بسیج در مساجد به نحوی بر فعالیت های جانبی در آن نظارت داشته باشد، اما واقعیت آن است که بدلیل تعدد فراوان این محل های تجمع، و همچنین وجود آشنایی و وابستگی بین مردم گرد آمده در مساجد و اعضای بسیجی پایگاه بسیج مربوطه ، عملا رژیم کنترل آن چنانی بر مساجد نخواهد داشت. مثال دیگر، مترو، اتوبوس، تاکسی و صف نانوایی ها میباشد که سپاه کودتا هیچ نظارتی بر آن ها نمی تواند داشته باشد.
وجود پل های ارتباطی بین نخبگان جامعه و فضای عمومی، مهمترین فاکتور لازم برای وجود پویایی دینامیکی یک جامعه میباشد. بسیاری از فعالین اصلاح طلب، همواره بر این نکته اعتراف داشته اند که مهمترین ضعف آنان در ارتباط با توده ها بوده است. این که بتوانند خروجی فکری خود را بصورت ملموس برای تک تک افراد جامعه بازگو نمایند، مسلما نقش بسزایی در جلب حمایت جامعه خواهد داشت. احزاب اصلاح طلب پس از شکست های متوالی به این نتیجه رسیده بودند که باید بیشتر از دغدغه های اقتصادی مردم بگویند، و دیدگاه های سیاسی خود را بصورت عامیانه و کوچه بازاری برای مردم بیان کرده و با صحبت از بیکاری و تورم، این دغدغه ها را قابل لمس تر نمایند. نگاهی به ریشه های بیداری جامعه ایرانی در انتخابات سال 88، و اهمیت مباحث مطروحه در مناظره های تلویزیونی، خود شاهدی است بر درستی این ادعا.
اما تمامی این مقدمه و حواشی برای آن ذکر شد تا بتوان با این نتایج، دلایل عملکرد مزدوران فعال رژیم را در دین ستیزی مفرط، و سیاه نشان دادن آینده فعالیت های اصلاح طلبی و ترغیب به براندازی و حرکات خشن تحلیل کرد.
3 دلیل عمده در فعالیت های این چنینی میتوان یافت:
1- جدا کردن اقشار مذهبی تر و سنتی تر جامعه از نیروهای مدرن تر و بد بین کردن آن ها به فردایی که نیروهای دموکرات وعده آن را میدهند.
2- ایجاد فضای یاس و نا امیدی از راهکارهای پروژه ای و فرآیند محور، بردن فضا به سمت مطلق نگری که به نحوی خود زمینه ای خواهد بود بر استفاده از خشونت معترضین و برخورد خشن و قهر آمیز عکس العملی رژیم با آن و گرفتن پتانسیل اعتراض تا مدت ها
3- نفوذ در جریان ها و اپوزیسیون های رادیکال تر، تزریق بدبینی و نا امیدی جامعه نسبت به این گروه ها، و نهایتا شناسایی چهره های فعال این گروه ها و استفاده ابزاری از آن ها
در مورد دلیل یک، ساده ترین مثال فضای دین ستیزی مفرطی است که برخی عمدا در سایت هایی بویژه بالاترین دنبال میکنند. در این پروژه، حتی از نام سکولاریسم نیز استفاده میشود تا نیروهای سکولارتر را به سمت دین ستیزی متمایل نمایند و نهایتا از میزان تاثیر گذاری آنان از بخش سنتی تر جامعه که توان مانور بالاتری دارد، بکاهند.در آن که قالب طبقه متوسط و فرودست جامعه گرایشات مذهبی، کم یا زیاد، دارند، شکی نیست و باز کردن ای شکاف، مسلما از میزان اثرگذاری گروه های پیش رو تر که اخبارشان عموما از طریق چنین کانال هایی پخش میشود، خواهد کاست. جالب آن است که این افراد که سکولاریسم نقل و نبات شان شده و گاه و بیگاه از آن استفاده میکنند، حتی از ارایه تعاریف و مصادیق سکولاریسم نیزعاجز هستند. و اصلاح طلبانی که خود یکی از بانیان آشنایی جامعه ایرانی با مصادیق حکومت قدسی و حکومت عرفی و لزوم تقدس شکنی از حکومت بوده اند، با همین چوب، رانده میشوند و سعی میشود از آنان اشخاصی ضد سکولار جلوه یابد.
در مورد دلیل دوم، نا گفته پیداست که حکومت نظامیان از وجود شورش و بحران همواره میتواند سود بجوید و چه بسیار بوده است زمان هایی که خود، دست پنهان در تند شدن برخی اعتراضات داشته تا بتواند با سرکوب و فضای امنیتی پس از آن، سایه ترس را بر جامعه بیفکند. تحولات پس از عاشورا، و سپس رونمایی از حکومت تماما نظامی در 22 بهمن، خود بهترین مصداق در این زمینه میباشد. چه بسیار دیده ایم و شنیده ایم که میگویند که نمیتوان با اعتراض و راه پیمایی ساده، به جنگ اسلحه رفت، باید به پادگان ها ریخت و جنگ مسلحانه کرد.
در مورد دلیل سوم، نیز تاریخ این سی سال و مرور سرگذشت گروه های مخالف خود بهترین شاهد بر درستی ادعاست. تلویزیون های لس آنجلسی با لوده بازی های تهوع آور، کمونیست های کارگری و شوهایشان (ارجاع به کنفرانس برلین و نقش این گروه) و اخیرا عوضی های آنارشیست که از طنز روزگار همگی ادعای سبز بودن هم دارند، اما همه شان قبل انتخابات، مخالف حضور در صندوق های رای بودند! و جملگی شان با اِلمان های جنبش سبز ستیز دارند، مصداق هایی از این دست هستند. این گروه ها بیشتر ورشکستگان سیاسی هستند، که وجودشان با بودن در نقش مخالفت و لومپنیزیسم گره خورده است. و در بسیاری موارد نیز نفوذی های رژیم سبک و جهت حرکت آنان را تعیین مینمایند. و عملا شده اند لباس شخصی های رژیم در خارج از مرزها. و بسیاری از جنایت های رژیم با تمسک به همین نام ها صورت میگیرد. ارجاع شود به بمب گذاری شیراز و انجمن پادشاهی.
بسیاری از کسانی که رگ و ریشه ای اصیل در این گروه ها دارند، باید متوجه تغییرات زمانی و نقشه های اینچنی باشند و یکبار برای همیشه دست به جراحی برده و ریشه لمپنیزم را در دسته جات مدعی حامیشان بخشکانند.بهترین راهکار اعلام یک حزب سیاسی با اساس نامه مشخص، اعضای مشخص و اهداف مشخص است. نه آن که صد ها دسته مدعی سلطنت طلبی و پادشاهی خواهی وجود داشته باشد.
به هر روی و هر ترتیب، هدف این نوشتار این بود که نشان داده شود که رژیم کودتایی، چنین سناریوهایی را دنبال میکند. و هوشیاری ما اصل مسلمی است در تنگ کردن عرصه بر این چنین لمپن بازی هایی که توسط مزدوران رده چندم رژیم تقویت میشود.
بسیاری از ایرانیان، به دلیل جنایت هایی حکومت مذهبی، از حکومت مذهبی و حتی مذهب رویگردان شده اند. اما باید دانست که سکولاریسم نافی فعالیت نیروهای مذهبی در یک سیستم دموکرات نیست. آن چه میزان باید باشد ، رای مردم است. سکولاریزم حتی خود یک ایده مطلوب نیست و بدون دموکراسی، میتواند به جنایت هایی منجر شود که تک تک حکومت های دیکتاتوری انجام داده اند. ( حکومت صدام، حکومت شوروی و ... ). لذا باید همواره بدین نکته توجه کرد که دموکراسی و تفکیک واقعی قوا، پیش شرط اصلی هر تحولی است. و ایده هایی همچون سکولاریسم به خودی خود، هیچ ارزشی ندارند.
آینده ای که سپاه پاسداران، در پس طرح تعالی حکومت در نقش پیمانکار برایمان تدارک دیده است، در بهترین حالت، وضعیتی است همچون کره شمالی، البته اگر تمامیت ارضی ایران نیز فدای تمامیت خواهی آنان نشود. امروز همه ما یک هدف مشترک داریم، به زیر کشیدن باند کودتایی و سپس نهادینه کردن حقوق بشر و محدود کردن قدرت. پس از آن میتوانیم هر کداممان به آرمان خاص خودمان برای ایران فردا بیندیشیم و از طریق رفراندومی آزاد، نوع حکومت را تعیین کنیم. اما رویا پردازی برای فردا، نباید سبب شود که در شب تیره، همه چیزمان نابود شود و فردا که رسید ایرانی برایمان نمانده باشد که برایش حزب دلخواه خود را داشته باشیم
آینده ای که سپاه پاسداران، در پس طرح تعالی حکومت در نقش پیمانکار برایمان تدارک دیده است، در بهترین حالت، وضعیتی است همچون کره شمالی، البته اگر تمامیت ارضی ایران نیز فدای تمامیت خواهی آنان نشود. امروز همه ما یک هدف مشترک داریم، به زیر کشیدن باند کودتایی و سپس نهادینه کردن حقوق بشر و محدود کردن قدرت. پس از آن میتوانیم هر کداممان به آرمان خاص خودمان برای ایران فردا بیندیشیم و از طریق رفراندومی آزاد، نوع حکومت را تعیین کنیم. اما رویا پردازی برای فردا، نباید سبب شود که در شب تیره، همه چیزمان نابود شود و فردا که رسید ایرانی برایمان نمانده باشد که برایش حزب دلخواه خود را داشته باشیم
جنبش سبز، تغییر دموکراتیک قاعده بازی است، باید برای زنده بودنش، هر کس از آمال و آرزوهایش کمی کوتاه بیاید و به حداقل مشترک، پایبند باشد، و گرنه همه نابود خواهیم شد، مذهبی و غیر مذهبی، چپ و راست. استثنایی در این میان نمیتواند وجود داشته باشد.
نقد مذهب و نقد نیروهای اصلاح طلب امری لازم و ضروری است، اما نباید اجازه داد که به با دین ستیزی مفرط، جامعه را تکه تکه کنند. نیروهایی که هنوز ابزار قدرت دارند، را بایکوت کنند. تمامی ابزارهایی که داریم باید قدر دانسته شود، حتی اگر با این ابزارها زاویه داشته باشیم. چون با هیولایی مواجه هستیم که سال ها پول ملت را مکیده و فربه شده است و حالا نیز طرح به بند کشیدنمان را دارد. تنها باهم بودنمان سلاح و بزار ماست. آن را بی سبب وا ننهیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر