۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

کدی که وزیر اطلاعات برای خامنه ای فرستاد و پاسخی که خامنه ای داد





سفر اخیر خامنه ای به قم،  میتواند از چندین منظر مهم ماشد. اولاعدم پذیرش دیدار برخی از مراجع مستقل با خامنه ای، خود گویای مواضع روحانیون غیر حکومتی در قبال سیاست های در پیش گرفته شده از سوی وی بود و نشان از تزلزل موقعیت خامنه ای در بین حوزویان داشت. موضوع دیگر را نیز میتوان در عدم استقبال پرشور مردم از خامنه ای دید. سازماندهی مستقبلین و خرج های میلیاردی، بیش از 40 هزار نفر پیاده نظام برای خامنه ارمغان دیگری نداشت که در خوش بینانه ترین حالت، یک دهم جمعیتی بود که  پیکر آیت الله منتظری را بدرقه کرد. برگ های دیگر خامنه ای هم در این دیدار سوخت. فضای روانی که قبل از سفر وی به قم ایجاد شد، عملا ولایت عهدی مجتبی را نیز فقط در حد رویایی در دور دست رها کرد. اما این همه ماجرا نبود و همه مراد خامنه ای از رفتن به قم این نبود. مدت ها پیش شایعه دهان به دهان میگشت که احمدی نژاد در یک جمع نه چندان خصوصی تهدید کرده بود که اگر مقاومت ها  و مخالفت ها در برابر وی ادامه یابد، وی نیز در مورد دست داشتن خامنه ای در کودتای انتخاباتی  افشاگری خواهد کرد. یکی از اهداف این سفر که تقریبا در همه تحلیل ها و گمانه زنی ها، چه پیش و در حین سفر، غایب بود، آینده رابطه خامنه ای و احمدی نژاد بود. این موضوع وقتی مهم و برجسته میشود که مصاحبه حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات را پیرامون حمایت رهبری از ساز و کاری دانست که دولت نهم و دهم سر کار آمدند، را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. مصلحی در مصاحبه مذکور گفته است: "با مسیری كه رهبری طراحی كرد، وضعیت به گونه‌ای شكل داده شد كه دولت نهم و دهم بر سر كار آمد و نظام در مسیر درستی قرار گرفت و به این ترتیب مقابله‌هایی كه با آن صورت می‌گیرد یك مقوله كاملا جدی است."
تا اینجای قضیه ممکن است برخی آن را فقط یک اثبات حمایت رهبر از احمدی نژاد در برابر انتقادات  از دولت بپندارند. در حالی که نگارنده نظری خلاف این دیدگاه دارد و سخنان مصلحی را کدی میداند که دولت احمدی نژاد از زبان امنیتی ترین فرد کابینه به خامنه ای میدهد. پیش از این خبری از درگیری مسلحانه بین بخش هایی از سپاه و وزارت اطلاعات پخش شده بود که نشان از هراس هر یک از دیگری داشت. سازمان امنیت سپاه که زیر نظر مستقیم مجتبی خامنه ای اداره میشود، میداند که تیم احمدی نژاد اگر بتواند، خامنه ای را زمین زده و برای همیشه حذف خواهد کرد. به همین منظور تمام تحرکات دولت مردان را زیر سر گرفته است. خود این درگیری مدرکی است بر صحت وجود اختلافات بین خامنه ای و احمدی نژاد. و وقتی که وزیر اطلاعات با ادبیاتی غیر متداول بر طراحی یک مکانیزم توسط رهبری اشاره میکند، تنها دلالت بر این نکته خواهد داشت که مسیر قانونی نبوده است. مضاف بر این که مصلحی این مسیرگذاری را  مسبوق به انتخابات نهم ریاست جمهوری نیز میداند. نگارنده اعتقاد دارد که این سخنان تنها کدهایی بود به خود شخص خامنه ای و هشدارباشی بود نسبت به آنچه در حال وقوع است. همزمانی این مصاحبه و سفر خامنه ای به قم، مشخص میسازد که این هشدارباش نسبت به اموری است که در قم در حال وقوع است. پذیرایی گرم از خامنه ای توسط مصباح یزدی، نیز نشانی خواهد بود بر چرخش حامیان حوزوی احمدی نژاد به سمت خامنه ای. پس میتوان یکی از اهداف سفر به قم را معاملاتی در پس پرده دانست در جهت حذف و یا تضعیف احمدی نژاد.و این سفر درست زمانی انجام شد که احمدی نژاد در سفر به لبنان،  نزدیکی بیش از پیش حزب الله به خود را به رخ خامنه ای کشیده بود و خامنه ای احساس خطر مضاعف از تحرکات احمدی نژاد داشت. هاشمی رفسنجانی نیز در وبسایت رسمی خود دعا کرده بود که تذکرات علما کارگر شود. در همان روزها سایت اکبر هاشمی، به کرات بر لزوم بر کناری احمدی نژاد مطالبی منتشر میکرد که نشان میداد بخشی از سخنان روحانیونی که حاضر به دیدار شده اند ، پیرامون برکناری احمدی نژاد خواهد بود.
اما مساله بدین جا ختم نمیشود. واکنش تلویحی دفتر رهبری به بی اهمیت تلقی کردن غیبت احمدی نژاد در سفر به قم را نیز میتوان واکنش اولیه خامنه ای به سخنان حیدر مصلحی ارزیابی کرد. گزارش منتشر شده از حاشیه سفر قم  در پایگاه اطلاع رسانی خامنه نه تنها از بی اهمیت بودن غیبت احمدی نژاد در این سفر میگوید، بلکه اشاره ای هم در خصوص بی میلی حضار به شنیدن گزارش محمد رضا رحیمی معاون اول رئیس جمهوری در جریان دیدار هیأت دولت با آیت الله خامنه ای در قم دارد.
آن چه میتوان گفت این است که خط خامنه ای و احمدی نژاد  نه تنها بطور کل از هم جدا شده بلکه در تقابل با هم قرار گرفته است و روزهای آتی میتواند آبستن حوادثی از تصفیه حساب های داخلی کودتاچیان باشد. حوادثی که سفر قم  فرصتی بود برای بستن نطفه آن  در پس  امیتازهایی که طرفین میدهند و میگیرند و حوادثی که بطور قطع میتواند سبب افشا شدن ابعاد وسیعتری از کوتای خونین 88 شو .د.


۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

ننگ بر روبه صفتي، چه عليرضا افتخاري، چه هادي خرسندي

فرق هادي خرسندي با عليرضا افتخاري چيست؟! يکي مطربي بزم قاتلان جوانان اين مرز و بوم را ميکند يکي خوش رقصي در مجلس  آنان که با پول دشمنان اين ملت به کشورشان لشکرکشي کرده اند.
ننگ بر روبه صفتي، چه عليرضا افتخاري، چه هادي خرسندي 

۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

عاقبت الامر این خامنه ای بود که در شیپور جنگ آخر دمید











این اقدام جنجالی خامنه ای با توجه به سفر قریب الوقوع وی به شهر قم میباشد. اما سئوال اینجاست  که چرا خامنه ای دست به چنین اقدامی زده است؟  اقدامی که یک سال تمام جراتش را نداشت. تعلیق مداوم تصمیم گیری قاطع پیرامون این موضوع، از بی ثباتی  در توازن قوا خبر میداد. خامنه ای همواره ترس آن را داشت که با دست زدن این اقدام، معدود پل های باقی مانده را نیز خراب کند و دیگر هیچ راهی برای برگشت باقی نمانده باشد؟ اما به هر حال میدانست که باید روزی تصمیم بگیرد و مترصد آن بود که اگر کفه ترازو به نفعش چرخید، در اسرع وقت کار را تمام کند. اما آیا موازنه قوا به نفع او و باند کودتاچیان ساکن در بیتش چرخیده است که پیروزمندانه با دمیدن بر شیپور جنگ آخر به استقبال مرگ حریف رفته اند؟
جواب این سئوال مسلما نه میباشد.  رصد اخبار یک ماه تحولات ایران، به خصوص آن چه در شهر قم گذشته است راهنمایی است برای این جواب. اما این تنها راهنما نیست. دو علامت دیگر ما را در رسیدن به این جواب یاری خواهند کرد. شکست حتمی و 100 در صدی در عرصه سیاست خارجی که استیصال، پرخاشگری و لات بازی احمدی نژاد کاملا از نتایج آن است، این نکته را به کودتاچیان و فرماندهان سپاه به خوبی فهمانده است که روزهای تیره ای در پیش است. فشار خارجی و تحریم به قدری بوده است که پایه های اقتصادی کشور را هر روز با شدت تمام میلرزاند. که بسامد این لرزش با همزمانی عامل دوم  افزایش یافته است. عامل دوم که خود نیز شاخصی دیگر در رسیدن به جواب فوق بود، وضعیت قرمز کشور در آستانه  هدفمند سازی یارانه ها و احتمال شورش های مردمی، حاکمان را شدیدا ترسانده است. این همه ترس کودتاچیان را بر آن داشته که شدیدا در پی آن باشند که با عرض بندگی حوزه ها و مراجع، اولا برای خامنه ای یک ظاهر قدسی بتراشند، ثانیا عملا با این کار مقاومت حوزه و علما را در برابر خامنه ای به شکست کشان و نیز  اتحاد بازار و حوزه که چندی است عملا ظهور خارجی یافته  را بگسلند. از موفق بودن مقاومت حوزه و علما، نگارنده به همان نامه ای اعتراضی که صادق لاریجانی  برای خامنه ای فرستاد، اکتفا میکند. آن نامه به تنهایی نشان داد که سید علی در این مسیر تنها تر از همیشه مانده است. نه مجلس با اوست، و نه حتی رییس قوایی که خود نصب کرده است.
 سفر خامنه ای به قم به این منظور طراحی شده است، که با یک تیر دو نشان بزنند : هم مقاوت حوزه را در هم شکند و هستی  روحانیت مستقل را برای همیشه سقط کند، هم بتواند متحدین مشترک المنافع آنان را یک به یک از میدان به در کند. مقاومت مراجع و علمای شناس گویا خارج از انتظار آقایان بوده است و نیاز به نشان دادن ضرب شصتی برای آنان را لازم محسوب کرده اند. این حکم خامنه ای، مطمئنا در این چهارچوب، قابل تفسیر است: ایجاد رعب و وحشت بین مخالفین حوزه و بازار و زدن ضربه نهایی در این میان به هاشمی. این که این سناریو تا چه حد موفق خواهد بود، سئوالی است که چند روز آینده به قطع میتوان بدان جواب داد. اما تا اینجای کار به این نتیجه میتوان رسید که این اعلان جنگ فقط از روی استیصال و ترس از آینده بوده است، نه از روی چرخش توازن قوا به نفع خامنه ای، بلکه بر عکس چون خامنه ای و تیم کودتا، همه چیز را از دست رفته میبیند، نیاز به راه انداختن سر و صدای مهیب دارد تا ضعف خود را در پناه این صداها گم کند. واقعیت آن است که سید علی تنها مانده است در برابر یک ملت، ملتی که سنتی و مذهبی و مدرنش، معلم و دانشجو و بازاری و حتی آخوندش همه علیه او هستند.

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

فحاش های مجازی، اپوزیسیون قلابی



امروز دو مطلب در مورد غزل امید در فضای مجازی ایرانیان، مورد توجه ویژه قرار گرفته بود. یکی از محمود فرجامی و دیگری از پارسا صایبی. این نوشته ها و حاشیه های پیرامونی آن ها، محرکی بود بر نوشتن این چند سطر در باب اپوزیسیون قلابی که هر روز بر وسعت عملکردشان افزوده میشود

همانگونه که بررسی سابقه نام برده مشخص میکند، ایشان با برداشتن پرچم مخالفت افراطی با رژیم، بازیگر نقشی بوده است. اما روزی پرده ها پس افتاده  و کراهت نفس و خودفروشی های ایشان بر عموم هویدا.اما آیا قضیه به همین جا ختم میشود؟ 
میخواهم  با ذکر مثالی چند پیرامون یکی از ملموس ترین فضاهای مجازی، مجرای ورود به بحث را برای خوانندگان ملموس تر نمایم.
سایت بالاترین یکی از پر توجه ترین و پرمخاطب ترین فضاهای مجازی ایرانیان ،بویژه نیروهای منتقد و مخالف رژیم استبدادی است. اگر در یک بازه طولانی رفتار کاربران این سایت را دنبال کرده باشید، برخی نکات را ممکن است به عینه  در مورد برخی از کاربران، شاهد بوده باشید. برخی دین ستیزی های مفرط،  یکی از مواردی است که در این زمینه جلب توجه میکند. عده ای نیز با تمسخر عمدی کنشگران فعال .سعی بر آن دارند که  تمامی این کنشگران را وابسته به رژیم، اصلاح طلبان و غیره نشان دهند  و بدین منظور از واژه های همچون اسهال طلبان و یا رفسنجانیست  ها استفاده میکنند. اینان با ظاهر شدن در قامت یک اپوزیسیون برانداز و تند رو،عموما سعی نموده اند خود را در نقش یک مخالف کلی رژیم جا بزنند.
با دقیق شدن در عملکرد آنان، چند نکته مشترک را میتوان استخراج نمود. دفاع افراطی از اسراییل، تمسخر افراطی مذهبی ها، اهانت به قرآن و پیامبران به بهانه دفاع از آزادی بیان.  به تازگی، سکولاریسم و لاییسیته نیز پیاز داغی شده است که  هر خروجی شان را بدان می آرایند. قبل از ورود به بحث چند مثال مشهود را بصورت تصویری آورده ام:
کاربر اول، رضی نام دارد که نگاهی به فعالیت پر سابقه ایشان ، نشان میدهد یک اسلام ستیز افراطی است و طرفداری ارز رژیم اسراییل را در سرلوحه کار داشته است.


اما این تنها یک روی سکه است، روی دیگر سکه آن است که در تصویرهای زیر میبینید.




اما وقتی یک جای کار ایشان سوتی میدهد ، حتی وبلاگ خودش را هم پاک میکند. و پس از آن بیشتر  از رجا نیوز و فارس لینک میگذارد. و گویی آن رضی سابق را لولو برده است.
کاربر دیگر هیرhair,، نام دارد. صفحه شخصی کاربری ایشان، میتوانید  چنین تصویری را ببینید:

تا اینجای کار ممکن است فکر کنید که ایشان یک کاربر شدیدا سکولار و مخالف رژیم است، اما فقط یک مورد از کامنت های ایشان مشخص مینماید که ایشان مامور کجاست:


هدف از ذکر این دو مثال فقط آشنایی مخاطبین بود با نوع کاربرانی که منظور و مراد این نوشته است و ارزش دیگری ندارد.
اما آنچه هدف اصلی این نوشته است شکافتن این موضوع که اصولا چرا مزدوران رژیم این چنین روشی را برگزیده اند، میباشد.
نگارنده اعتقاد دارد که بر اساس منطق امنیتی، حرکتی برای قدرت خطر بیشتری دارد که بتواند  و پتانسیل آن را داشته باشد که در  فضای عمومی گسترش یافته و پایگاه  های اجتماعی برای خود کسب نماید. به دیگر زبان، سپهر عمومی را تسخیر نماید. اصولا مطلوب قدرت همواره یک جامعه اتمیزه شده است که هیچ گونه تشکلی در آن فعال نباشد. با نگاهی به سیمای  جامعه ایرانی به راحتی این نکته مشخص میشود که نیروهای مدرن جامعه ،تشکل ها و جمعیت یابی های ضعیف تری نسیت به اقشار مذهبی تر و سنتی تر دارند. دو نیروی پیشرو مدرن یعنی دانشجویان و فعالین سیاسی، با آن که جنس تشکل هایشان پیشرفته تر از هیئت ها و دسته جات نیروهای سنتی است، اما واقعیت آن است که ابزار مناسبی برای ارتباط با بدنه جامعه را یا نتوانسته تولید کند و یا استبداد معدود ابزارهایشان را نیز از ایشان ستانده است. در مورد سندیکاها و انجمن های صنفی نیز، یا موازی سازی حکومتی صورت گرفته و یا اگر معدودی مستقل نیز یافته شود، مانند سندیکای رانندگان شرکت واحد و یا انجمن صنفی معلمان، آنچنان تحت فشار بوده اند که نتوانسته چندان شاخ و برگی بگیرد و گسترش عرضی یابند.
اما بخشی سنتی تر جامعه، با آن که فهم سیاسی بالاتری از فعالین ندارد، و با وجود آن که بصورت خصلت رفتار جمعی، بصورت اتمیزه تری زندگی میکند، اما بدلیل شباهت بسیار سبک زندگی کردن تک تک آنان، توده وار بودن ، کوچک ترین ابزارهای گردهمایی آنان نیز میتواند به عنوان یک ابزار مهم  برای حرکت تلقی شود. (تشابهات طبقه اجتماعی و فرهنگی، نوعی جاذبه برای حرکات دستجمعی است).  ابزارهایی که رژیم به هیچ وجه نمیتواند از انان به بهانه  تهدید امنیت ملی ، دلیلی که در برخورد با احزاب، سندیکاها و انجمن ها تمسک میجوید، بستاند.  چندین مثال ساده، به روشن شدن منظور نگارنده کمک خواهد کرد. مسجد، نهادی است دینی با کارکردهای خاص خود. اما  محلی است که پتانسیل بالقوه برای شکل دهی حرکات اجتماعی بخش های سنتی تر و بویژه بازاریان را  نیز دارد. هر چند رژیم سعی بسیار کرده است که با برپا کردن پایگاه های بسیج در مساجد به نحوی بر فعالیت های جانبی در آن نظارت داشته باشد، اما واقعیت آن است که بدلیل تعدد فراوان این محل های تجمع، و همچنین وجود آشنایی و وابستگی بین مردم گرد آمده در مساجد و اعضای بسیجی پایگاه بسیج مربوطه ، عملا رژیم کنترل آن چنانی بر مساجد نخواهد داشت. مثال دیگر، مترو، اتوبوس، تاکسی  و صف نانوایی ها میباشد که سپاه کودتا هیچ نظارتی بر آن ها نمی تواند داشته باشد.
وجود پل های ارتباطی بین نخبگان جامعه و فضای عمومی، مهمترین فاکتور لازم برای وجود پویایی دینامیکی یک جامعه میباشد. بسیاری از فعالین اصلاح طلب، همواره بر این نکته اعتراف داشته اند که مهمترین ضعف آنان در ارتباط با توده ها بوده است. این که بتوانند خروجی فکری خود را بصورت ملموس برای تک تک افراد جامعه بازگو نمایند، مسلما نقش بسزایی در جلب حمایت جامعه خواهد داشت. احزاب اصلاح طلب پس از شکست های متوالی  به این نتیجه رسیده بودند که باید بیشتر از دغدغه های اقتصادی مردم بگویند، و دیدگاه های سیاسی خود را بصورت عامیانه و کوچه بازاری برای مردم بیان کرده و با صحبت از بیکاری و تورم، این دغدغه ها را قابل لمس تر نمایند. نگاهی به ریشه های بیداری جامعه ایرانی در انتخابات سال 88،  و اهمیت مباحث مطروحه در مناظره های تلویزیونی،  خود شاهدی است بر درستی این ادعا.
اما تمامی این مقدمه و حواشی برای آن ذکر شد تا بتوان با این نتایج، دلایل عملکرد مزدوران فعال رژیم را در دین ستیزی مفرط، و سیاه نشان دادن آینده فعالیت های اصلاح طلبی و ترغیب به براندازی و حرکات خشن  تحلیل کرد.
3 دلیل عمده در فعالیت های این چنینی میتوان یافت:
1-     جدا کردن اقشار مذهبی تر و سنتی تر جامعه از نیروهای مدرن تر و بد بین کردن آن ها به فردایی که نیروهای دموکرات وعده آن را میدهند.
2-     ایجاد فضای یاس و نا امیدی از راهکارهای پروژه ای و فرآیند محور،  بردن فضا به سمت مطلق نگری که به نحوی خود زمینه ای خواهد بود بر استفاده از خشونت معترضین و برخورد خشن و قهر آمیز  عکس العملی رژیم با آن و گرفتن پتانسیل اعتراض تا مدت ها
3-     نفوذ در جریان ها و اپوزیسیون های رادیکال تر، تزریق بدبینی  و  نا امیدی جامعه نسبت به این گروه ها، و نهایتا شناسایی چهره های فعال این گروه ها و استفاده ابزاری از آن ها
در مورد دلیل یک، ساده ترین مثال فضای دین ستیزی مفرطی است که برخی عمدا در سایت هایی بویژه بالاترین دنبال میکنند. در این پروژه، حتی از نام سکولاریسم نیز استفاده میشود تا نیروهای سکولارتر را به سمت دین ستیزی متمایل نمایند و نهایتا از میزان تاثیر گذاری آنان از بخش سنتی تر جامعه که توان مانور بالاتری دارد، بکاهند.در آن که قالب طبقه متوسط و فرودست جامعه گرایشات مذهبی، کم یا زیاد، دارند، شکی نیست و باز کردن ای شکاف، مسلما از میزان اثرگذاری گروه های پیش رو تر که اخبارشان عموما از طریق چنین کانال هایی پخش میشود، خواهد کاست. جالب آن است که این افراد که سکولاریسم نقل و نبات شان شده و گاه و بیگاه از آن استفاده میکنند، حتی از ارایه تعاریف و مصادیق سکولاریسم  نیزعاجز هستند. و اصلاح طلبانی که خود یکی از بانیان آشنایی جامعه ایرانی با مصادیق حکومت قدسی و حکومت عرفی و لزوم تقدس شکنی از حکومت بوده اند، با همین چوب، رانده میشوند و سعی میشود از آنان اشخاصی ضد سکولار جلوه یابد.
در مورد دلیل دوم، نا گفته پیداست که حکومت نظامیان از وجود شورش و بحران همواره میتواند سود بجوید و چه بسیار بوده است زمان هایی که خود، دست پنهان در تند شدن برخی اعتراضات داشته تا بتواند با سرکوب و فضای امنیتی پس از آن، سایه ترس را بر جامعه بیفکند. تحولات پس از عاشورا، و سپس رونمایی از حکومت تماما نظامی در 22 بهمن، خود بهترین مصداق در این زمینه میباشد. چه بسیار دیده ایم و شنیده ایم که میگویند که نمیتوان با اعتراض و راه پیمایی ساده، به جنگ اسلحه رفت، باید به پادگان ها ریخت و جنگ مسلحانه کرد.
در مورد دلیل سوم، نیز تاریخ این سی سال و مرور سرگذشت گروه های مخالف خود بهترین شاهد بر درستی ادعاست. تلویزیون های لس آنجلسی با لوده بازی های تهوع آور، کمونیست های کارگری و شوهایشان (ارجاع به کنفرانس برلین و نقش این گروه) و اخیرا عوضی های آنارشیست که از طنز روزگار همگی ادعای سبز بودن هم دارند، اما همه شان قبل انتخابات، مخالف حضور در صندوق های رای بودند! و جملگی شان با اِلمان های جنبش سبز ستیز دارند، مصداق هایی از این دست هستند. این گروه ها بیشتر ورشکستگان سیاسی هستند، که وجودشان با بودن در نقش مخالفت و لومپنیزیسم گره خورده است. و در بسیاری موارد نیز نفوذی های رژیم سبک و جهت حرکت آنان را تعیین مینمایند. و عملا شده اند لباس شخصی های رژیم در خارج از مرزها. و  بسیاری از جنایت های رژیم با تمسک به همین نام ها صورت میگیرد. ارجاع شود به بمب گذاری شیراز و انجمن پادشاهی.
بسیاری از کسانی که رگ و ریشه ای اصیل در این گروه ها دارند، باید متوجه تغییرات زمانی و نقشه های اینچنی باشند و یکبار برای همیشه دست به جراحی برده و ریشه لمپنیزم را در دسته جات مدعی حامیشان بخشکانند.بهترین راهکار اعلام یک حزب سیاسی با اساس نامه مشخص، اعضای مشخص و اهداف مشخص است. نه آن که صد ها دسته مدعی سلطنت طلبی و پادشاهی خواهی وجود داشته باشد.
به هر روی و هر ترتیب، هدف این نوشتار این بود که نشان داده شود که رژیم کودتایی، چنین سناریوهایی را دنبال میکند. و هوشیاری ما اصل مسلمی است در تنگ کردن عرصه بر این چنین لمپن بازی هایی که توسط مزدوران رده چندم رژیم تقویت میشود.
بسیاری از ایرانیان، به دلیل جنایت هایی حکومت مذهبی، از حکومت مذهبی و حتی مذهب رویگردان شده اند. اما باید دانست که سکولاریسم نافی فعالیت نیروهای مذهبی در یک سیستم دموکرات نیست. آن چه میزان باید باشد ، رای مردم است. سکولاریزم حتی خود یک ایده مطلوب نیست و بدون دموکراسی، میتواند به جنایت هایی منجر شود که تک تک حکومت های دیکتاتوری انجام داده اند. ( حکومت صدام، حکومت شوروی و ... ). لذا باید همواره بدین نکته توجه کرد که دموکراسی و تفکیک واقعی قوا، پیش شرط اصلی هر تحولی است. و ایده هایی همچون سکولاریسم به خودی خود، هیچ ارزشی ندارند.
آینده ای که سپاه پاسداران، در پس طرح تعالی حکومت در نقش پیمانکار برایمان تدارک دیده است، در بهترین حالت، وضعیتی است همچون کره شمالی، البته اگر تمامیت ارضی ایران نیز فدای تمامیت خواهی آنان نشود. امروز همه ما یک هدف مشترک داریم، به زیر کشیدن باند کودتایی و سپس نهادینه کردن حقوق بشر و محدود کردن قدرت. پس از آن میتوانیم هر کداممان به  آرمان خاص خودمان برای ایران فردا بیندیشیم و از طریق رفراندومی آزاد، نوع حکومت را تعیین کنیم. اما رویا پردازی برای فردا، نباید سبب شود که در شب تیره، همه چیزمان نابود شود و فردا که رسید ایرانی برایمان نمانده باشد که برایش حزب دلخواه خود را داشته باشیم
جنبش سبز، تغییر دموکراتیک قاعده بازی است، باید برای زنده بودنش، هر کس از آمال و آرزوهایش کمی کوتاه بیاید و به حداقل مشترک، پایبند باشد، و گرنه همه نابود خواهیم شد، مذهبی و غیر مذهبی، چپ و راست. استثنایی در این میان نمیتواند وجود داشته باشد.
نقد مذهب و نقد نیروهای اصلاح طلب امری لازم و ضروری است، اما نباید اجازه داد که به با دین ستیزی مفرط، جامعه را تکه تکه کنند. نیروهایی که هنوز ابزار قدرت دارند، را بایکوت کنند. تمامی ابزارهایی که داریم باید قدر دانسته شود، حتی اگر با این ابزارها زاویه داشته باشیم. چون با هیولایی مواجه هستیم که سال ها پول ملت را مکیده و فربه شده است و حالا نیز طرح به بند کشیدنمان را دارد.   تنها باهم بودنمان  سلاح و بزار ماست. آن را بی سبب وا ننهیم.