مطلبی که دکتر آرام حسامی عزیز، به مناسبت یکسالگی جنبش سبز، برایم فرستاده بود تا بخوانم، و امیدوارتر در این راه قدم بردارم. بی مناسبت ندیدم تا آن را بین همرزمان دیگر نیز تقسیم کنم.
هرانساني که با مکانيسم قدرت خودکامه ، دست و پنجه نرم کرده باشد و فشار چکمه قدرت را روي گلويش بطور ملموسي حس کرده باشد، مفهومي از درست و نادرست، از ظلم وعدالت، از جبر و اختيار هم خواهد داشت. چنين برخوردي، شناختي از اين مفاهيم درانسان بوجود ميآورد . موقعيت ويژه اجتماعي ، اقتصادي، سياسي و حتي بي سوادي يک فرد، مانعي براي درک اين مفاهيم نيست. چيزي دراين تجربه شخصي هست که اين درک را فرا مليتي و فرا نژادي ميسازد.
در ماه مي۱۹۴۰ هيتلر به فرانسه حمله ميکند. يک ماه بعد سربازان آلماني وارد پاريس ميشوند. يک هفته بعد ازآن، با به زانو درآمدن ارتش فرانسه، نخست وزير فرانسه، هم به آتش بس وهم به معاهده ايي يک جانبه تن در ميدهد. فرانسه به دستور هيتلر به دو قسمت تجزيه ميشود. آلمان به مدّت ۵۰ ماه، تا اوت ۱۹۴۴، تنها قدرت حاکم در فرانسه باقي ميماند. در اين مدت تخريب، ويراني، زندان، خفقان، شکنجه، تحقير ومرگ خشونت آميز،جزئي از زندگي روزمره فرانسوي ها ميگردد. جوّي مملو ازنااميدي، با هواي کاملا ً مسموم تمام فرانسه را در برميگيرد. فرانسويها با روحيه اي مغلوب و آميخته به يأس، افسرده و مضطرب، دغدغه سرنوشت نامعلوم خود و ميهنشان را دارند. در سال ۱۹۴۳، در چنين جو تهوع آوري، ژان پر سارتر مينويسد:
" ما محکوميم که آزاد باشيم".
آيا سارتر به تنا قضي که در اين جمله وجود دارد، واقف نيست؟ مگر خودش شخصا ً جنگ را تجربه نکرده بود؟ مگر او خود زير سلطه قدرت خود کامه نازي زندگي نکرده بود؟ مگر خودش به جنگ نازيها نرفته بود؟ مگر زندان نيفتاده بود؟ مگر با چشم خود استبداد و ظلم نازيها را با ملت، نديده بود؟ مگر او اضطراب، افسردگي، يأس و بيهودگي را درهموطنانش به طور ملموسي حس نکرده بود؟ پس دليل اين مدعا چيست؟ چرا ما محکوميم که آزاد باشيم؟
بطوراجمالي، جواب سارتر به اين پرسشها اين است که:
محکوميت ما در واقع زاييده دو پديده اجباري است
۱. هستي و وجود ما در اين جهان
۲. انسان بودن ما در اين عالم هستي
هيچ کدام از اين دو اتفاق به اختيا رخودمان نبوده و هيچ کس دراين دو مورد هرگز حتي نظر ما را هم نپرسيده است. مشورتي با ما نشده است . ما دراين دو مورد تصميمي نگرفته ايم. اما اين محکوميت ما به انسان بودن الزاما ً به معناي محکوميت ما به آزاد بودن نيست. مگر اينکه سارتر ادعا کند که معناي انسان بودن، آزاد بودن است. اين دقيقا ًخود، ادعاي بحث انگيز سارتر ميباشد.
طبق فلسفه سارتر،انسان برخلاف يک ميز، يک صندلي، يک سيب داراي ضميري آگاه و ذهني فعال است . اين ذهن فعال، امکان شناخت را براي ما ميسر مي سازد. درطي اين خود شناسي و محيط شناسي، انسان به اين نکته نيزپي مي برد که برخلاف اشياء، ازقدرت اختياروانتخاب برخوردار است .به اين معنا که بر خلاف ميز و صندلي که ماهيتشان از قبل مشخص وتعيين شده مي باشد، انسان هرلحظه با اعمال اراده و انجام تصميماتي که مي گيرد ، ماهيت خود را تعيين مي کند. ويژگي خاص انسان اين است که او هستي خودش را خود مي سازد و مشخص مي نمايد. ما تصميم مي گيريم که معلم باشيم، مادري کنيم، خياطي بياموزيم، موسيقي بنوازيم، نقاشي کنيم، راست بگوئيم يا دروغ. هرکدام از ما ، درواقع، پديده اينگونه تصميماتي هستيم که تا به امروز گرفته ايم. با تحقق بخشيدن به اين تصميمات، وجود، هستي، ماهيت و جوهر خود را نيز، هرآن، تعيين مي کنيم. به همين منوال، با انجام هر خواسته جديدي، خود را دوباره و دوباره، ازنو، ميسازيم. بله، جسم ما ممکن است دردانشگاه، در خانه، درخيابان ، دربيمارستان و يا درزندان باشد. اما اين ضمير آگاه و ذهن فعال ما است که تصميم مي گيرد که چه معنايي،به اين گونه بودنها بدهد. از نظر سارتر، انسان بودن، مختار بودن و آزاد بودن، همـانــا، يکي است.
جواب سارتر به اشغالگري، تهديد، تحقير، خفقان، شکنجه و به مرگ وحشيانه در دست رژيم خودکامه، ين است: که ما محکوميم آزاد باشيم و خود را دوباره و دوباره، با هر تصميم جديد، ازنو بسازيم. حتي درزمان جنگ، حتي در سلول انفرادي، و حتي زيرشکنجه، فردآزاد است که راست بگويد و به هم قطاران خود خيانت کند و يا دروغ بگويد و ازوجودشان اظهاربي اطلاعي کند.
با انتخاب هر يک از اين گزينه هاست که يک شخص ، وجود خويش را به عنوان يک وطن پرست و يا يک خائن تعريف و تعيين مي نمايد. درهرصورت تصميم با ماست، اختيارازآن ماست. انسان بودن يعني محکوم به تصميم گرفتن.
يک فرانسوي ميتوانست، دولت ويچي را به رسميت بشناسد و يا ميتوانست از دوگل و دولت فرنسه آزاد درلندن، حمايت کند. ميتوانست آتش بس تحميلي را به رسميت بشناسد و يا به مبارزه مسلحانه، کماکان ادامه دهد. ميتوانست با دولت اشغالگرنازي همکاري کند و يا به نهضت مقاومت ملي بپيوندد. ميتوانست فرار را برقرارترجيح دهد. ميتوانست درتبعيد مبارزه کند و يا در وطن ،خيانت ، يا مي توانست، چه درغربت و چه دروطن ،سکوت اختيارکند !
به هرحال تصميم و اختيارازآن فرد است. اين ما هستيم که سرنوشت خود را با تصميمها واعمال مان رقم ميزنيم. اما از اين تصميم گيري، مارا گريزي نيست . ما محکوميم که آزاد باشيم. درواقع قهرمان ِاول ِکتاب ِهشتصد صفحه اي هستي و نيستي سارتر، آزادي است.
يک سال پيش، مردم ايران تصميم گرفتند که با راي خود، سرنوشت خود و ميهنشان را، به گونه اي ديگررقم بزنند. از بعد ازاعلام نتيجه انتخابات تا امروز، مردم آزاد منش ايران با پا فشاري واستقامت خود براي مطالبه حقوقشان، حکومت را برسريک دو راهي قراردادند: يا تسليم واحترام به تصميمات و اراده جمعي وارزشهاي دمکراتيک و يا پرداخت هزينه اعتراضات و مبارزات مردمي با حکومت. واکنش مکانيزم قدرت، به اين اراده گروهي و تصميمات اجتماعي در طي اين مدت، تحقير، خفقان، زندان، شکنجه، تجاوز و گلـوله بوده است. در واقع اين تصميمات وعملکرد جنبش آزادي خواهانه مردم،افشا کننده تمام تضادها و تناقضهايي جمهوري اسلامي ازبدو تاسيس آن ،بوده است. اين درايت و استقامت اين جنبش بوده است، که رژيم جمهوري اسلامي را مجبور به انتخاب روش و منشي کرده است که ماهيت خود را به عام وخاص نشان دهد: يعني يک رژيم خودکامۀ مطلق. باز اين ذکاوت و کارداني اين جنبش بوده است که حکومت را مجبور به اخذ تصميماتي کرده است که ماهيت فاشيستي خود را از ۲۲ بهمن به طور ملموسي به نمايش بگذارد.
اما اين تصميم حکومتي، تنها تصميم سرنوشت ساز، در طي يک ساله گذاشته نبوده است:
دو کانديدي که هم خودشان و هم همسرانشان، با هزينهٔ بسيارسنگين، تا به امروز پاي حقوق مردم، قانونمندي وعدالت ايستاده اند نيز، تصميم خود را گرفته اند.
آن مرجع تقليدي که مردم را به مال و جاه نميفروشد و جنايات رژيم را مورد انتقاد قرار ميدهد، او، امروز تصميم خود را گرفته است.
آن روشنفکر مذهبي که ديگر حاضر نيست توجيه کننده پندار، گفتار و کردار اين رژيم باشد، او نيز تصميم خود را امروز گرفته است.
آن استادي که با وجود حضور جاسوسان رژيم در کلاسها يش به انتقاد و شماتت بالاترين مرجع شرعي و حکومتي ادامه ميدهد وآينده خود و خانواده اش را در آستانه باز نشستگي به خطر مياندازد، او نيز تصميم خود را گرفته است.
آن وکيلي که براي دفاع از حقوق زندانيان سياسي وعقيدتي تا پاي جان ايستاده است، تصميم خود را گرفته است.
آن پزشکي که با افشا کردن تجاوزها و جنايتهاي رژيم در زندان، به استقبال مرگ ميرود، او نيز تصميم خود را گرفته است.
آن خبرنگاري که خود را به آب و آتش ميزند تا روايت آزادي خواهي مردم را بازگو کند، او نيز تصميم خود را گرفته است.
نويسندهاي که به نان شب محتاج است ولي قلم خود را به رژيم ننگ نميفروشد، او نيز تصميم خود را گرفته است.
شاعري که صداي آزادي را به نظم ميکشد وآماده تحمل هزينه سنگين اين عمل را دارد، او نيز تصميم خود را گرفته است.
هنرمندي که صدايش را درخدمت حکومت ظالم نميپذيرد و از پخش آوازهايش از صدا و سيما جلوگيري ميکند، اونيز تصميم خود را گرفته است.
مادر و پدري که تقاضا ميکنند که مرگ فرزندشان را در راه آزادي به آنها تبريک بگويند، نه تسليت، تصميم خود را گرفته اند.
نوجواني که در اوج خفقان با دکلمه شعرش از صداي آزادي خواهي نـداها و سـهرابها، حمـاسه ميآفريند، او نيز تصميم خود را گرفته است.
پيرزني که خانهاش را آب و جارو ميکند و درخانهاش را چهارطاق باز ميگذارد و به همسايههايش ميگويد که آنان نيز چنين کنند، چون امروز روز راهپيمايي است، او نيز تصميم خود را گرفته است.
خانمهايي که دراين شرايط ،هنوز به دنبال جمع آوري يک ميليون امضا حاضر به پرداخت هر گونه هزينه مالي و جاني هستند، آنها نيز تصميم خود را گرفته اند.
تمام اقليتهاي قومي و دگر انديشان، که تا پاي مرگ تسليم زور واستبداد نشده اند، آنها نيز تصميم خود را گرفته اند.
اما نابغه ترين و با ذوق ترين افراد جامعۀ ما، دانشجويان مملکت، سرمايه هاي واقعي ملت ما، آنانکه کماکان در صدر اين جنبش آزادي خواهانه ايستاده اند و ميدانند که، سينه هاي شان هرروز، آماج گلوله هاي رژيم است، آنان نيز تصميم خود را گرفته اند.
در واقع تمام افرادي که مورد ضرب و شتم، حبس و شکنجه ،تحقيرو تجاوز قرار گرفته اند ،آنها نيز تصميم خود را گرفته اند .
وآنان که با خون خود ،اين نهال آزادي را پرورش داده اند ، آنها نيز تصميم خود را گرفته بودند.
اين شما آزادي خواهان ايران هستيد که با تصميمات خردمندانه خود :
· عـمل گرايي را جايگزين آرمـانگرايي نموده ايد؛
· عقـلانيت را بجاي احساسات برگزيده ايد؛
· حقـانيت را بجاي مشـروعيت، مبناي حکومت، قرارداده ايد؛
· ادبيات سياسي ايران را، از گفتار شرعي و فقهي، به گفتماني مدني و حـقوقي تبديل کرده ايد؛
· مناظره اي عمومي و گفتگويي همگاني را، درمورد مسائل بنيادي مملکت، ترويج داده ايد؛
· امروز، حماسه آزادي خواهي مردم ايران، در سراسرجهان، پيچيده است ؛
اين است دست آوردهاي يک ساله گذاشته. اين است اراده و تصميم افراد آزاد منش ايران. تصميم گرفته ايم که آزاد باشيم و درآزادي زندگي کنيم. سر نوشت خود را با اين تصميمات رقم بزنيم. اين است جنبـش آزادي خواه سـبز، اين است تلاش انسانها براي ايراني آزاد.
حقا که "بيرون ز شما نيست شماييد شماييد"
"اسميد و حروفيد و کلاميد و کتابيد جبريل امينيد و رسولان سماعيد"
با وجود چنين عزم راسخي، هوشـمندي و ذکـاوتي که ازخود نشان داده ايد، موفقيت هاي سال جاري، دست کمي از دست آوردهاي سال گذشته، نخواهد داشت :
· با تشويق شما ،آنان که تا به امروز، سکوت اختيار کرده اند، با آزادمنشان ، همصدا خواهند شد وآوايشان پيکر رژيم را متزلزل خواهد نمود؛
· با کوشش شما، آنان که هنوز، بي تفاوت، به تماشا نشسته اند، به حرکت درآمده و به جنبش خواهند پيوست؛
· با تلاشهاي مداوم شما، دولتمردان جهان، جنبش آزادي خواهانه سبز را، بيشترباور خواهند کرد؛
· با درايت شما، گزينه همه پرسي براي انتقال بدون خشونت قدرت، محـبوبيت وارجحـيت خواهد يافت ؛
· با هدايت شما، تودۀ مردم، به توانمندي خويش درتعيين سرنوشت خود، واقف خواهند شد ؛
· با گفتار و به ويژه کردار شما، مردم به اين مهم ايمان خواهند آورد که :
با وجود تمام محدوديتهاي فرهنگي و عليرغم تعلقات مذهبي، در همين مقطع زماني، توانايي تأسيس يک حکومت دمـکراتيک آزاد درايران را دارند .
يک رژيم فاشيستي ِغيراجنبي، ايران را، اشغال نموده است . مردم آزاديخواه ايران، روزانه با تحقير، خفقان، زندان، شکنجه و مرگ خشونت آميز، دست و پنجه نرم مي کنند. درجـوي ممـلو از نا اميدي، با هوايي کاملا ً مسـموم ، مردم دغدغه آينده خويش و ميهنشان را دارند. حکومت حاکم، تصميم خود را گرفته است اما، زباله داني تاريخ، ممـلو از رژيم هايي است که با زور و استـبداد، در صدد خاموش کردن مشـعل آزادي خـواهي بـرآمده اند.
نگاهي به روش و منش آزاديخواهان درسال گذشته، حاکي ازاين است که مردم ايران نيز، تصميم خود را گرفته اند. اين نسل جديد، مصمم است که سـرنوشت خود را به گونه ايي ديگر رقم زنــد. اراده کرده است که هسـتي خود را درآزادي و درآزادمنشي، دوباره و دوباره، ازنـو بسـازد. اين نسل اگرچه، وارث گـناه پدري 57 مي باشد، اما ميـراثــش، براي همـيشه ايـــراني آزاد، خواهد بود.
" مـــا محـــکومـيـم کــه آزاد بـا شيــم "
آرام حسـامي
ژوئن 2010
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر