۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

دیدار با ضحاک


دوست خوبم همايون، پس از ديدار هنرمندان با مقام صغري ولايت شعري در وصف دغل پيشگان سروده 
است که حيف است که آن را نخوانيد



به نام نامي عدل و عدالت
دو صد نفرين به کانون رذالت 
تو که نام هنر بر خود نهادي
بدان در چشم مردم بي‌ سوادي
خدايا بشکن آن دستي‌ که بيعت
کند با قاتل بي‌ رحم ملت
بسان روسپي اين "بايگان" است
هم اينک فحش بر او رايگان است
تو " معصومي" بدان اکنون چو خاري
به چشم مردمي ، عزت نداري
دو صد نفرين به آن مرد دغل باز
"حسيني‌" ‌اي " شهاب"  پست جوساز


برو گم شو تو ‌اي ريشوي دجال
به يادت رودهٔ سگ گشته فعال
خدايا تير در قلبم نشاندند
چگونه " کاردان" را باز راندند
گمانم او ز مردم بود و با ما
ولي‌ اينک نثارش تف به هر جا
ز" جوهر چي"‌  نبوده انتظاري
وجودش چون سگ زرد فراري
تو " لولأيي" بميري ‌اي دغل باز
نبردي بو تو از حکمت ز آغاز
لبانت بوسه چون بر زد به ضحاک
بزودي کودکت خواهد شود خاک


خدايا صد بلا نازل بفرما
به حق آن " لرستاني" به هر جا
تو ‌اي " احمد نجف" ، بي‌ علم و ديني
به زودي کرمها در تن ببيني‌
تو رذلي و شرف از تو فراري
به زودي در توالت جاي داري
الا ‌اي حاضرن پست آن جمع
چگونه خون مردم ميدهد طعم؟ 
ز دنيا و قيامت بي‌  نصيبيد
شريک قاتل پست پليديد
عجب غفلت کنان از ما بريديد
چگونه خشم مردم را نديديد؟ 
به زودي در همانجا حکم رانيم
شما را جزٔ ملئٔونان بدانيم
ولي‌ اينبار بخشش در ميان نيست
تو خائن در خيانت نمره ات  بيست
تو که نام هنر بر خود نهادي
بدان  پيشينه ات بر باد دادي
همايونم ز مردم شعر گويم
برائت از تو پست رذل جويم
تفي بر روي نحس تو چه نيکوست
به ياد ما بماند جهلت‌ اي دوست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر