۱۳۹۱ مهر ۱۹, چهارشنبه

کودتا علیه احمدی نژاد، معامله بر سر پرونده هسته ای


رخدادهای چند وقت اخیر در ایران، در کنار موضع گیری های جنجالی اصولگرایان و دولتیان بر علیه یکدیگر، چندی است که در صدر اخبار قرار گرفته است. نکته ای که تازگی بیشتری نیز در این میان دارد، انتقاد سران نظامی از یکدیگر می باشد. اما به راستی دعواها سر چیست که سبب شده اتهام ها به صورت علنی مطرح شود؟
قبل از پرداختن به پاسخ های احتمالی به این سئوال، لازم به ذکر میدانم که عنوان کنم فرضیه ای که در زیر به آن پرداخته خواهد شد، حاصل برخی گمانه زنی ها بر اساس شواهد می باشد. لذا ممکن است بدلیل کافی نبودن برخی شواهد و یا عدم آگاهی نگارنده از بسیاری از اطلاعات خاص، این گمانه زنی ها، تماما بر اساس واقعیت نباشد.
اختلاف بین مجلس و قوه قضاییه با دولت، چیز جدیدی نبوده و نیست. اما جنس اختلافات اخیر، حداقل حکایت از جدی بودن عزم به خوردها میدهد. حال باید پرسید چه عاملی نسبت به سبک و سیاق گذشته فرق کرده که اصولگرایان حتی حاضر نیستند احمدی نژاد این یک سال آخر دولتش را تمام کند؟ آیا همه چیز فقط به انتخابات پیش رو و ترس اصولگرایان از تقلب احتمالی دولت در آن برمیگردد؟ نگارنده اعتقاد دارد شاید این نگرانی ها و تسویه حساب های انتخاباتی بخشی از علل این برخوردهای اخیر باشد، اما مسلما همه آن نیست. موضوع مهمتری نیز وجود دارد، هر چند که بلادرنگ بر فضای انتخاباتی سال آینده نیز سایه سنگینی خواهد انداخت و آن چیزی نیست جز معامله بر سر پرونده هسته ای.
شاید شروع همه چیز، از سفر محمود احمدی نژاد به نیویورک بود. سفری جنجالی با 160 نفر هیئت همراه و کاملا متفاوت با سفرهای پیشین. این تفاوت، بیش از همه چیز در سخنان و مواضع معتدل شده احمدی نژاد جلوه یافته بود. دیگر نه خبری از هولوکاست بود، نه از اسراییل و پاک شدنش از روی نقشه خبری بود و نه حتی دست داشتن آمریکا در حادثه یازده سپتامبر. در مصاحبه ها و سخنرانی های پیرامونی اجلاس سران نیز، احمدی نژاد به اشتباه بودن بحث های پیشینش در مورد هولوکاست اشاره کرد. حتی پالس بسیار قوی برای آمادگی دولتش برای مذاکره با آمریکا فرستاد. این همان عاملی است که آتش به جان اصولگرایان انداخته است. این که چرا احمدی نژاد، به خود جرات داده بطور ناگهانی این چنین چرخش در مواضعش داشته باشد، بر ما معلوم نیست. و این که آیا خامنه ای چراغ سبزبه این چرخش مواضع نشان داده بوده یا نه، نیز بر ما معلوم نیست. اما این بار برخلاف بار قبلی که خامنه ای به سرعت به بحث مذاکره با آمریکا واکنش نشان داده بود  و گفته بود که هر وقت زمان مذاکره فرابرسد، وی اولین کسی خواهد بود که آن را مطرح خواهد کرد، سکوت خامنه ای را شاهد هستیم. دفعه پیشین زمزمه هایی که برای مذاکره به گوش میرسید، در سطحی از قدرت نبود که امروز هست. اما وقتی خامنه ای در برابر چنان زمزمه هایی آن واکنش فوری را نشان میدهد، این بار سکوتش به چه معناست؟ آیا تحریم ها و اوضاع فلاکت بار اقتصادی حکومت وی را به آنجا رسانده که جام زهر را از طریق احمدی نژاد سر بکشند؟ یا چون نمیخواهد طرف منازعه با احمدی نژادی باشد که پا را از گلیمش فراتر نهاده، سکوت کرده و آدم هایش را به جان وی انداخته است؟
نکته مهم دیگر، آن است که بلافاصله پس از سفر نیویورک، شاهد تحولات مهم دیگری بودیم، که نگارنده اعتقاد راسخ دارد، که شروع سناریو برخورد با احمدی نژاد از آن جا بود. همانطور که در مطلب قبلی اشاره شد، بازگشت مهدی هاشمی به ایران، را نباید ساده و بدون دلیل انگاشت. در آن مطلب پیش بینی شده بود که این بازگشت، کلید خوردن سناریو برخورد با احمدی نژاد از سوی ائتلافی از اصولگرایان میباشد.
از سوی دیگر سخنان صریح صالحی در این چند وقت که خبر از آمادگی ایران برای معامله بر سر پرونده هسته ای و همچنین مواضع معتدلانه ای که در برابر آمریکا گرفته است، عزم جدی دولت احمدی نژاد برای معامله بر سر پرونده هسته ای را نشان میدهد.
جمع بندی نگارنده آن است که در سطح عالی نظام، از جمله نظر خود خامنه ای، این قطعیت وجود دارد که ادامه شرایط موجود ممکن نیست. و دیر یا زود باید بطور کامل جام زهر را نوشید. اما دعوا بر سر این است که چه کسی این جام زهر را بنوشد.
    احمدی نژاد سعی دارد خود این معامله را انجام دهد تا از رهگذر این معامله افتخار کسی که باب مذاکرات رسمی با آمریکا را پس از 33 سال گشود را نصیب خود کند.
    خامنه ای، میخواهد تا حد ممکن خود را در نوشیدن جام زهر بی تقصیر نشان دهد و وانمود کند که علیرغم مخالفتش، چون همه موافق بودند، به آن رضایت داد. کنایه های گاه و بیگاه هاشمی به این که "تنها کسی که میتواند همه چیز را تغییر دهد، رهبری است" و یا تمجید هایش از نوشیدن جام زهر توسط خمینی، شواهدی است بر طفره رفتن خامنه ای از نوشیدن جام زهر توسط خودش.
    اصولگرایان به علاوه نیروهای تاثیر گذاری همچون هاشمی، ترس آن را دارند که احمدی نژاد از این ضعف خامنه ای استفاده کرده و خود پشت میز مذاکرات بنشیند و حل حساس ترین و مهمترین پرونده تاریخ نظام جمهوری اسلامی را به نام خود مهر بزند.
    برخی نیروهای نظامی، همچون فرماندهان سپاه، اصولا ذی نفع در ادامه وضع موجود هستند، و اساسا کاهش تنش ها میان ایران و غرب را به زیان منافع خود میدانند. لذا با کلیت بحث مخالف هستند. شاهد این ماجرا نیز حرف های سردار جعفری بر حتمی بودن جنگ احتمالی ایران و اسراییل میباشد.
اما قضیه افزایش نرخ دلار چه بود؟ و در این پازل چه نقشی دارد؟ بخشی از افزایش نرخ د لار، به علت تحریم ها، امری منطقی و قابل قبول می باشد. اما میزان اثر تحریم ها، حتی پس از اعمال چکشی آن ها از اول ماه ژوئن را که از شیب افزایش نرخ ارز استخراج کنیم و آن را با شیب افزایش چند هفته گذشته مقایسه کنیم، به روشنی درخواهیم یافت که در افزایش نرخ اخیر، عامل دیگری نیز سهیم بوده است. این عامل را میتوان در راه اندازی بورس ارزی یافت. ابتکاری که به دولت اجازه داد تا بی درد سر بتواند نرخ ارزهای خارجی را بالا ببرد.
با این فرض ها، قضیه افزایش نرخ دلار را میتوان این گونه توجیه نمود که دولت احمدی نژاد، نفع شایانی از افزایش نرخ ارز می برد. اول آنکه، بحرانی بودن شرایط موجود، و اضطرار نوشیدن جام زهر را هم به خامنه ای و هم به دیگر اصولگرایان و حتی مردم، تفهیم میکند. دوم آنکه، به علت بی انظباطی مالی، بودجه ریالی دولت تمام شده است و دولت حتی توان پرداخت حقوق کارمندان خود را تا پایان سال ندارد. حذف اضافه کاری بسیاری از وزارت خانه ها و سازمان های دولتی، موید خالی بودن جیب دولت است. حتی دیروز احمدی نژاد در نشست با دانش آموزان نیز به صفر بودن بودجه برخی جاها اشاره کرد. بدیهی است که افزایش نرخ ارز، ساده ترین راه جمع آوری نقدینگی از جامعه می باشد تا جیب خالی دولت را پرکند. و سوم آن که، افزایش نرخ ارز، هدیه ای بود از سمت دولت احمدی نژاد، به دولت اوباما. یکی از مهمترین محورهای حمله میت رامنی به اوباما، سیاست آمریکا در قبال ایران میباشد. و این افزایش نرخ ارز، دست آویزی برای اوباما برای موثر نشان دادن تحریم های علیه ایران. سخنان هیلاری کلینتون برای برداشتن تحریم ها درصورت معامله ایران، درست در شبِ روزی که در تهران اعتصاب و تظاهرات شده بود، چراغ سبزی بود که بیش از همه به نفع دولت احمدی نژاد میتواند تمام شود.
دعوای اصولگرایان با احمدی نژاد، در همینجا پر رنگ تر میشود که وی با مانور ارزی، توانسته فشار را به همه وارد کند، تا فضای نوشیدن جام زهر و نشستنش پای میز مذاکره را آماده تر کند. از این جا به بعد، اصولگرایان نه دیگر در خفا، بلکه به صورت آشکار، وارد میدان شده اند تا به هر ترتیبی که شده دولت وی را از زمین بازی اخراج کنند، تا نتواند توفیق حل پرونده هسته ای را علیرغم آن که خود وی، بیشترین نقش را در کور کردن گره حل آن داشت، یکجا بالا بکشد. طرح سئوال نمایندگان مجلس از احمدی نژاد، هشدار وزارت اطلاعات به نفوذ آمریکا در بین سطوح عالی دولتمردان، و تذکرهای گاه و بیگاه هاشمی به آن که مجلس باید وظیفه خود را انجام دهد، شواهدی است بر وجود نقشه برای زمین زدن دولت. حتی نگارنده باور دارد، اعتصاب هفته گذشته در بازار تهران و اعتصاب دو روزه بازاریان، به تحریک مستقیم اصولگرایان بود تا بتوانند خامنه ای را بترسانند که ادامه این وضع به شورش عمومی خواهد کشید، تا وی را راضی به استیضاح دولت احمدی نژاد بکنند.
برای یافتن بهره از حقیقت این گمانه زنی ها، انتظار چندانی لازم نیست. اگر هفته بعد، سئوال از احمدی نژاد به استیضاح کشید، دلیلی بر درستی این گمانه زنی ها خواهد بود. اما تا هفته دیگر، چند روزی باقی است، و احمدی نژاد میتواند در این چند روز، از آستینش طرح های جدیدی رو کند و گرنه باید منتظر شد و دید زور این کودتای همه جانبه ائتلاف اصولگرایان به اخراج احمدی نژاد از قدرت خواهد رسید یا نه؟ باید منتظر ماند و دید، نظر خامنه ای به کدام سو نزدیک تر است!