این روزها، روزهای تلخلی است، نگرانی از وضع جسمانی زندانیان اعتصاب غذا کرده یک طرف و انفعال جامعه از سوی دیگر، به تنهایی کافی است که دلیلی باشد برای غم و غصه خوردن. یک هفته از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی می گذرد. با چند تن از دوستان در حال مشورت بودیم که باید اقدام علمی در حمایت از این اقدام زندانیان سیاسی صورت بگیرد. اعتقاد داشته و دارم که خطاب این آزادگان بیشتر از آن که حکومتی باشد که نشان داده است جان انسان ها برایش پشیزی ارزش ندارد، عموم مردم می باشد. کمپین هایی در حمایت از این اعتصاب غذا صورت گرفت، که هر کدام کاری شایسته بودند. اما به شخصه اعتقاد دارم که باید یک اقدام عملی جدی تری و در داخل کشور رخ دهد. به همین دلیل، تصمیم گرفتیم که یک نامه به برخی از شخصیت های نام آشنا بدهیم و از آن ها درخواست اقدام عملی عاجل در حمایت از زندانیان سیاسی نماییم. هر چند به شخصه دوست داشتم که خطاب آن نامه سید محمد خاتمی باشد، چرا که اعتقاد داشتم ایشان پتانسیل بالاتری برای اجماع چنین اقدامی دارد، اما تصمیم جمعی بر آن شد که از مراجع اصلاح طلب این درخواست صورت بگیرد. پس از انتشار آن نامه، در فکر آن بودم که یک نامه خطاب به آقای خاتمی بنویسم و از ایشان هم چنین اقدامی را طلب کنم. برخی از دوستان پیشنهاد داده بودند که این نامه به جای آن که از طرف جمعی از وبلاگ نویسان باشد، از طرف فعالین سیاسی با ذکر نام صادر شود. در همین فکر بودم که چند ساعت پیش متوجه شدم جناب آقای خاتمی پیامی خطاب به این زندانیان سیاسی صادر کرده است. پیام را که خواندم، بدنم سست شد. همه ماهیچه هایم یخ کرده بود.
چند ساعتی با خود درگیر بودم که آیا باز باید آن نامه به خاتمی را بنویسیم یا نه، به این نتیجه رسیدم که از ابتدا اشتباه میکردم که انتظار اقدام عملی از طرف ایشان را داشتم. این دو سال اشتباه میکردم که خاتمی را همراه موسوی و کروبی می دانستم.
به اعتقاد بنده، امثال آقای خاتمی تنها توجیه کننده انفعال در برابر ظلم هستند. عجیب است که این اقدام غیر اخلاقی را که خود سبب ترویج ظلم بیشتر از طرف ظالم می شود را در لباسی از اخلاق می پوشانند. و از آن دردآور تر آن که جمعی او را مرد اخلاق می دانند. امروز مطمئنم که از دید آقای خاتمی حقانیت تنها با قدرت است. یعنی آن که قدرت دارد، مجاز است که هر کاری بکند، چون قدرت در ید دستان اوست. این نگاه تخیلی خاتمی به اوضاع کشور، را تنها با دقت در سطور نگاشته شده در آن متن می توان دید. آن جا که از مسئولان میخواهد :" از طریق مذاکره با معترضان به حل مسائل بپردازند." یعنی با زندانیان مذاکره کنند و بگویند که این حق ما بود که هدی صابر را ضرب و شتم کردیم. این حق ما بود که هاله سحابی را کشتیم و این حق ماست که شما را از حقوق انسانی تان محروم کرده ایم.
اعتقاد داشتم که یکی از دلایل اصلی فلاکتی که وبال گردن کشور شده است، بی عرضگی شخص خاتمی بود. اما امروز اعتقاد دارم که دلیل دیگرش آن است که امثال من هنوز به وی امید داشتیم.
از امروز، خاتمی برای من یک بزدل است که بیش از هر کس دیگر، به قوام ظلم در این کشور کمک کرده است. او نتنها خود نمی خواهد مقابل ظلم و ستم بایستد، بلکه مروج انفعال و مسخ زدگی است. کسی که دیدش به قدرت آن است که لطف کند و ما را نکشد، نمی تواند آزادی خواه باشد، تنها می تواند تدارکاتچی به نسبت مهربان تری از سایر تدارکاتچی ها برای دستگاه ظلم و جور باشد. خاتمی همانند تریاکی می ماند که کارکردش تسکین موقتی درد است. و آن کسی که به امثال خاتمی برای تغییر اوضاع امید بسته است، مثالش به کسی می ماند که در شوره زار نهال کاشته و به آن چشم دوخته است، تا بال و پر بگیرد و به آسمان برسد.