باز هم اولین خبر روزانه ای که خواندم رفتن یکی بود. گویی دیگر عادتم شده که هر روزم را با خبر بدی شروع کنم
حس و حال نوشتن ندارم. حس و حال هیچ کار دیگری را ندارم. تنها فکر میکنم و خیره به صفحه مانیتور نگاه میکنم. یاد خاطره بسیار کوتاهم با آقای صابر را چند بار در ذهن مرور میکنم. افسوس که آن روز عظمت وجود و ارده اش را درک نکرده بودم.
اگر چه عامل اصلی در شهادت این عزیزان حکومت جور و ظلم ولایت فقیه است. اگر چه او جانشن را در اعتراض به ظلم و ستم فدا کرد. اما آیا این همه ماجراست؟ نه به نظر من تمام ماجرا نیست. صابر کاری فراتر از این ها کرد. او جور بی خیالی و مسخ زدگی هفتاد میلیون ایرانی در پاسداشت انسانیت را به تنهایی کشید.
به این فکر میکنم که هر کدام از ما چه سهمی از شهادت هدا صابر داریم؟ سهم هر کدام از ما فجایع احتمالی آینده بر زندانیان سیاسی چقدر است؟ جواب تنها یک چیز است. سهم ما دنیایی است به سنگینی سکوت.
ما متهمیم، حتی اگر امروز سوگوارش باشیم!
ما متهمیم، حتی اگر امروز سوگوارش باشیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر