"ما آخرین گروهى هستیم كه با شما با زبان قانون سخن مى گوییم بعد از ما گروه یا گروه هایى خواهند آمد كه با زبان قانون با شما سخن نخواهند گفت. ضمنا از الان همه ی حرف هایی را که از قول من در زندان زده می شود یا خودم می زنم تکذیب می کنم."
این حرف های مهندس بازرگان بود که در بیدادگاه شاه ایراد می شد. حرف هایی که زده می شد تا به گوش ساکنان کاخ سعد آباد برسد که مستقیما جریان دادگاه را پی گیری می کردند. حرف هایی که زده می شد تا در تاریخ بماند.
بازداشت میرحسین موسوی و کروبی، تکرار همان است که رژیم شاه با بازرگان و دیگر منتقدین قانون گرایش کرد. خامنه ای فکر میکند که از تاریخ عبرت گرفته است، فکر میکند که اشتباهات شاه را تکرار نخواهد کرد. خامنه ای فکر می کند که اشتباه شاه، آن بود که نیاستاد تا بکشد، اگر محکم ایستاده بود، و بیشتر کشته بود، سریر قدرتش هنوز پابرجا بود. .به همین دلیل سعی فراوانی دارد که هیچ گونه موضعی نگیرد که از آن بوی سازش به مشام دیگران برسد، تا مبادا فکر کنند که خامنه ای هم اهل وا دادن است.
همواره خوانده ایم و شنیده ایم که اشتباهات مردان بزرگ قدرت، اشتباهات بزرگ و مضحکی بوده است. باید بگویم که به شخصه به این گزاره اعتقاد دارم و آن را در سرنوشت بسیاری از مردان قدرت می بینم. صدام، میتوانست به کویت حمله نکند، و سال ها حکومتش را حفظ کند. هیتلر می توانست به روسیه حمله نکند، و زمینه فروپاشی قدرتش را مهیا نسازد. محمد علی شاه می توانست به رسم پدرش، با مشروطه کچدار و مریض همراهی کند، ولی آواره غربت نگردد. مبارک می توانست به یک انتخابات آزاد گردن نهد، و این چنین، آواره نگردد. محمد رضا می توانست با مردان قانون گرایی همچون بازرگان، تعامل کند، اما سلطنتش معدوم نگردد. هاشمی می توانست، چپ های خط امامی را به کل از بازی های قدرت بیرون نکند، تا مار در آستین پرورش ندهد که امروز زندگیش را نبلعد.
آن روز محاکمه مهندس بازرگان، شاه در اوج قدرت بود، و هوای ژاندارمی منطقه را داشت. فکرش را هم نمیکرد که قدرت مرکبی است که سوارش را تا زمانی که خود می خواهد، سواری می دهد. تصور بهمن 57، بیشتر برایش به شوخی شبیه بود. اما تاریخ بر سننی استوار است، هیچ کس را یارای فرار از آن نیست. مشکل خامنه ای آن جاست که خود را با شاه سال 57 مقایسه می کند، که ناتوان از کشتن بیشتر بود، پس میخواهد نشان دهد که او مردی از جنس دیگر است. اشتباه محاسبات خامنه ای آن جاست که خود را با شاه سال 57 مقایسه می کند، نه با شاه سال 42. شاه سال 57، همان مرد سال 42 بود، نه این که نمیخواست قدرت را حفظ کند، و نه این که دل رحم تر شده بود، بلکه چشم گشوده بود و دیده بود که کشتن و بستن دیگر جواب نمی دهد.
مرتضی مردی ها می گوید که تا زمانی که قدرت بتواند بکشد، انقلابی رخ نمی دهد. حرفی است بجا، اما مشکل کار آنجاست که دیکتاتورها به جایی می رسند که دیگر ناتوان از کشتن می شوند. چون زیردستانشان، اراده ای برای کشتن ندارند. به جایی می رسند که همه اطرافیانشان، میشوند دشمن شماره یکشان. به جایی می رسند که هر روز دیوار کاخ هایشان، با صدای ترک و انشقاق پاره هایش، بیشتر به سمت سقوط می رود. کوتاه سخن آن که، اگر قدرتی رسم کشتن و بستن و بریدن را گزید، هرچند به ظاهر در قدرت باقی می ماند، اما خود این روند، پایه های قدرت را میخورد، فاسد میکند، کرم زده می کند. چه فسادی بالاتر از این که، فرزندان انقلاب، هر کدام به گوشه ای بسته شده اند، و جوجه لات ها، هفت تیر کش محل شده اند. امثال قدیانی و سعید تاجیک، مردان خامنه ای شوند که ابایی از فحاشی های چاله میدانی، به مردی که زندگیش، خود جمهوری اسلامی بوده، ندارند.
دوستی پس از برگشت از راه پیمایی 10 اسفند، نوشته بود :"
خوب که نگاه میکنم، می بینم حقیقت عریان را گفته بود. جوجه های از تخم درآمده چند روزه، که این چنین به هاشمی، می تازند، سر فرصت، سراغ سید علی و آقازاده اش هم خواهند رفت. احمد خمینی، در سال های آخر عمر خمینی، طراح و یا حداقل همگام با سرکوب های مخالفین و رقبا بود، تا با حذف امثال منتظری، و کشتارهای گسترده، به خیال خود، زمینه انتقال قدرت را برای خود فراهم سازد. اما غافل از آن که، خود قربانی بعدی قدرت خواهد شد.
حال نوبت ماست که بگوییم آقای خامنه ای، رهبران سبز ما، آخرین کسانی بودند که با شما به زبان قانون سخن گفتند. اگر فکر میکنید که با بریدن صدایشان، پایه های قدرت تان، استوارتر خواهد شد، از سرگذشت احمد خمینی عبرت بگیرید که زمینه ساز قدرت دیگرانی شد که روی خود او قی کردند. آقای خامنه ای، به اشتباه امروز را با بهمن 57 یکسان نگیرید، هنوز سال 57 شروع نشده است، اما صدای غرش خشم را می توان از آینده نزدیک شنید.
:"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر